جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گفتگوی امام با شیعیان بصره

زمان مطالعه: 6 دقیقه

شخصی که نام وی عمروبن هدّاب بود و در آن ایام ناصبی(1) شده بود و قایل به امامت زید بن موسی گشته بود جلو آمد و به محمّد بن حسن چنین گفت: آیا مردی با فضیلت تر و زاهدتر و با ورع تر از علی بن موسی الرّضا از خاندان اهل بیت پیدا نکردی؟ من از او مسأله ای خواهم پرسید که نتواند جواب دهد و از جواب عاجز باشد.

چون حسن بن محمّد که یکی از شیعیان و دوستان موسی بن جعفرعلیه السلام بود، وقتی سخنان این مرد ناصبی را شنید به شدّت ناراحت شد و از ناراحتی بر خود

پیچید و به عمروبن هدّاب ناصبی گفت: ای مرد چرا سخنان ناشایسته در حقّ علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام می گوی؟ این محمّد بن فضل است که می گوید او سه روز دیگر خواهد آمد چون بیاید و آن وقت خواهی فهمید که نیکو سخن می گوید و رفتاری نیکو خواهد داشت بعد ازبگو مگوی محمّد بن حسن و آن مرد ناصبی مردم متفرّق شدند. محمّد بن فضل گوید چون روز سوّم فرا رسید ناگهان چشمم به علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام افتاد که در بصره حاضر شدند و درمنزل حسن بن محمّد تشریف آوردند و فرمودند یا محمّد بن فضل آن جماعت را که آن روز نزد تو آمده بودند (اشاره به روزی است که محمّد بن فضل تازه وارد بصره شده بود و شیعیان را جمع کرده بود) حاضرگردان و از علمای یهود و نصاری و غیر آن ها هر شخصی که وارد این دیار شد احضار نما تا آن چه ایشان را در هر دین و آیین مشکلی باشد جواب آن را از من بشنوند محمّد حسن پیام امام را به مردم بصره رسانید و جمیع ایشان را با قوم زیدّیه(2) و معتزله(3) حاضرگردانید و ایشان نمی دانستند که برای چه طلبیده شده اند چون همه ی مردم جمع شدند محمّد بن حسن منبری درمجلس نهاد و حضرت رضا علیه السلام به بالای آن رفتند و فرمودند: السّلامُ عَلَیُکم وَ رَحْمَةُ الله و برکاته پس از سلام چنین گفتند: ای قوم آیا می دانید که چرا برای شما ابتدا به سلام کردم؟

گفتند: نه. امام فرمودند: تا قلب های شما مطمئن شود و باعث رفع حجاب شما گردد و از هر چیزی که شما را مشکل باشد از من سئوال نمایید. مردم گفتند: شما چه شخصی هستید؟ امام فرمودند:

من علیّ بن موسی بن جعفربن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب می باشم و فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و قرشّی هستم امروز صبح با والی مدینه در مسجد

پیامبر صلی الله علیه و آله نمازگزاردم و بعد از ادای فریضه(4) نماز صبح والی مدینه امور جاریه را با من مشورت نمود و وعده نموده ام که بعد از عصر امروز انشاءا… وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَّة اِلا بِاللهِ نزد والی حاضر شوم. سپس آن جماعت گفتند: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما با این سخن رسا و محکم از شما دلیل دیگری نمی خواهیم و شما نزد ما صادق القول هستید و قصد بیرون رفتن از مجلس را داشتند پس امام فرمودند: ای قوم زود بیرون نروید و مدّتی را از من آیات الهی و احادیث حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله را بشنوید، من آمده ام که هرکدام از شماها را مسئله مشکلی باشد جواب گویم و غبار شکّ را از دل های شما پاک نمایم. اوّلین فردی که از امام سئوال کرد: عمروبن هدّاب بود (همان مرد ناصبی که دشمن امام بود) ابن هدّاب درکمال بی ادبی از امام سئوال کرد: که قبل ازتو محمّد بن فضل هاشمی مقداری چند ازچیزهای عجیب را از تو نقل کرد که عقل آن را قبول نمی کند. امام رضا علیه السلام فرمودند: آن چیز چیست؟ عمرو گفت: او می گوید (محمّد بن فضل هاشمی) که هرکتابی که از آسمان نازل شده و هر زبان و لغتی جز زبان عربی را تو می دانی و می توانی با آن تکلّم کنی. آن حضرت فرمودند: آری او درست گفته، من به او این خبر را گفته ام، سپس امام علیه السلام خطاب به او و سایر مردم چنین فرمودند: هر سئوالی که در اذهان شما است بی چون و چرابپرسید تا جواب آن را به شما پاسخ دهم. سپس گروهی از ترک و فارس و هندو را جمع کردند و حضرت رضا علیه السلام با زبان ترکی و فارسی و هندی با آن ها تکلّم نمودند وآن ها با زبان خود ازحضرت سئوالاتی نمودند که امام علیه السلام با زبان خودشان به آن ها جواب دادند و آن ها را بر به جا آوردن کارهای خیر و نماز و روزه تشویق نمودند و همه آن ها به اتّفاق اقرار نمودند که این حضرت به زبان ما از ما فصیح تر و بلیغ تراست. سپس حضرت رو به ابن هدّاب نمودند و فرمودند: به زودی تو یکی از اقوام و خویشان خود را خواهی کشت. او در جواب گفت: بعد از وقوع، من اعتقاد می کنم

مگر شما علم غیب(5) دارید امام علیه السلام به اوگفتند: مگر این آیه را نخوانده ای: “عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیْبِه احَداً اِلامَنِ ارْتَضی منِ رَسُول فَاِنَهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهَ رَصَداً”(6) و ما وارثان آن رسول هستیم که خداوند متعال او را خبر داده بود بر آن چه ازعلم غیب می خواست و ما آن چه را که درگذشته بوده و هم چنین آن چه را که درآینده خواهد بود تا روز قیامت می دانیم. و از آن جمله خبر دهم که تو تا پنج روز دیگر یکی از نزدیکان خود را خواهی کشت، و اگر در این مدّت آن چه که خبر دادم واقع نگردد، من دروغگو و افترا کننده باشم، و اگر راست باشد یقین بدان ازراه حقّ در نهایت دوری قرار داری، و از طریق مصطفی علیه السلام تو را خبرهای دیگر دهم که تو درمدّت کوتاهی از هر دو چشم نابینا خواهی شد. سوگند به خدا و رسول اوکه تو از پذیرش حقیقت خودداری خواهی نمود.

و بعد از آن خدای تعالی تو را به پیسی (بِرِص) مبتلا خواهد ساخت. محمّد بن فضل هاشمی گوید به خدا سوگند آن چه که حضرت رضا علیه السلام درباره ی عمرو بن هدّاب گفته بود به حقیقت پیوست و مردم بعد ازوقایع به او می گفتند که آیا علیّ بن موسی علیه السلام راستگو است یا دروغگو؟ و او با کمال وقاحت و به خاطرکینه ای که ازاهل بیت علیهم السلام داشت درجواب چنین گفت: من در آن روزکه از علیّ بن موسی این

سخنان را شنیدم یقین داشتم که پیش بینی های او واقع خواهد شد. لکن به خاطر تعصّب آن را قبول نمی کردم (اِبْنِ هّداب از محصولات و دست پروده های دستگاه بنی امیّه بود و برای همین از دشمنان اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام بود).


1) فرقه ای که از دشمنان مولا امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام بوده اند که به آن حضرت دشنام می دادند وطایفه ای از خوارج بودند و به معنی بت پرست هم گفته شده.

2) زیدیّه: یکی از فرقه های شیعه می باشد که امامت امام باقرعلیه السلام را قبول ندارند و به جای ایشان به امامت زید برادر امام باقرعلیه السلام اعتقاد دارند و به آن ها زیدیّه می گویند.

3) معتزله: یکی از فرقه های اهل سنّت که امروز تقریباً از بین رفته اند و اصول دین در نزد آن ها چهار تا بوده توحید- نبوّت- عدل- معاد یعنی مانند ما شیعیان به عدل معتقد بوده اند “ابْن ابی الْحدید” شارح “نهج البلاغه ” که خیلی از حقایق را گفته از سنّی های معتزله بوده است (جهت توضیح بیشتر، به آخر کتاب مراجعه فرمایید).

4) به معنی واژه و در اصطلاح آن چه بر انسان فرض واجب شده باشد یعنی امر واجبی که باید آن را به جای آوریم مانند خواندن نماز و گرفتن روزه و دادن خمس و زکات و سایر واجبات. و ادای فریضه یعنی “خواندن نماز واجب “.

5) کسی که از نهان و نا پیدا خبر دارد به نصّ قرآن غیب مخصوص ذات باریتعالی است ولی او به شخصی که بخواهد و در حّدی که صلاح بداند آن را افاضه می نماید همان طورکه در سوره ی مبارکه ی جنّ، آیه ی 26 و 27 چنین فرموده: عالِم الْغَیْب فَلا یظْهِر عَلی غَیْبِهِ احَداً- اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسول فَاِنه یَسْلکُ مِنْ بیْنَ یَدْیه وَ مِنْ خَلْفِه رَصَداً (یعنی: ایَ رسول ما بگو من خود ندانم که عذاب وعده داده به شما، هنگام آن نزدیک اسَت یا خداوند تا آن روز مدّت بسیاری قرار داده است.- او دانای غیب جهان است و هیچ شخصی بر جهان غیب او آگاه نیست. مگر آن شخصی که از رسولان خود برگزیده که بر محافظت او “فرشتگان را” از پیش رو و پشت سر می فرستد). از این آیه معلوم می شود که خداوند علم غیب را می تواند به پیامبر و امامان اِفاضه کند. و فرقه ی گمراه وهّابی به این آیه توجّه ننموده اند و می گویند غیب مخصوص خداوند است. کلمه ی حقّی که از آن اراده ی باطل می کنند چون آیه ی قرآن را کاملا نخوانده اند و اگر هم خوانده اند آن را نفهمیده اند. این فرقه ی ضالّه چون مانند فرقه ی گمراه بهائیّت ساخته ی دست انگلیس است دشمن اهل بیت، مخصوصا ائمّه علیهم السلام می باشند. برای اطلاع از معنی غیب به اواخرکتاب “چهل سخن از امام رضا علیه السلام ” سخن 29، صفحه ی 230 مراجعه شود.

6) سوره ی جنّ آیه ی 26 و 27.