جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چرا امام از قبول مسؤولیت خودداری فرمود

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ما ناگزیریم پاره‏ای از دلایل و نکات مبهمی را، که انگیزه اتخاذ موضع منفی امام علیه‏السلام در قبال حکومت است شرح دهیم، و روشن کنیم که چرا آن حضرت در رفع مشکلات دولت، و دشواریهای مملکت، با مأمون همکاری نفرمود؟ برای توضیح این مطلب پیش از هر چیز لازم است نظریه امام علیه‏السلام را درباره حکومت و مشروعیت آن تحت رهبری مأمون، با الهام از فضل بن سهل و دیگر سران وفرماندهان بررسی و ارزیابی کنیم.

بدیهی است نظر امام علیه‏السلام درباره این حکومت، نمی‏تواند مثبت باشد، و به اعتقاد آن حضرت حکومت تا تحت رهبری کامل او قرار نگیرد مشروع نیست، زیرا او امام و پیشوای برحق مردم است، که به موجب اخباری که از امامان معصوم علیهم‏السلام یکی پس از دیگری رسیده از طرف صاحب شریعت و مقام رسالت صلی الله علیه و آله به امامت او تصریح شده است.

از این رو عموم اصحاب آن حضرت راانکار می‏کنند از این که امام علیه‏السلام ولایتعهدی مأمون را که متضمن اقرار ضمنی به مشروع بودن خلافت وقت است، از روی اختیار پذیرفته باشد، و آنچه موجب جواز این عمل شده این است، که امام علیه‏السلام به پذیرش ولایتعهدی مجبور، و این منصب به او تحمیل شده است، و آن حضرت موضع خود را در قبال حکومت هرگز تغییر نداده و مشارکتی در حکومت نداشته است(1)، و همان انگیزه‏ای که جدش امیرالمؤمنین علیه‏السلام را وادار به دخول در شورا کرد، امام رضا علیه‏السلام را نیز ناگزیر به پذیرش ولایتعهدی مأمون کرده است(2) بدیهی است اگر امام علیه‏السلام در قبول بار مسؤولیتهای حکومت با مأمون مشارکت می‏کرد، این عمل به منزله این بود که حکومت مأمون را مشروع دانسته، و بر همگی اعمال و رفتار دستگاه خلافت و سران آن صحه گذاشته است، لیکن امام علیه‏السلام برای حفظ مصالح اسلام، که رعایت آنها بر او واجب است،

ترجیح داد که خود را از دستگاه خلافت مأمون، دور نگه دارد و تنها مشاور او باشد.

علاوه بر این، امام علیه‏السلام نمی‏خواهد به مأمون اجازه دهد، که اعمال و رفتار او را مقید گرداند، و یا اجراکننده تمایلات و نظریات او باشد زیرا امام علیه‏السلام هوس آن راندارد که مرد نیرومند دستگاه شود، و حکومت را زیر سلطه خود گیرد، و همچون فضل بن سهل و جز او، در مأمون نفوذ داشته باشد، همان فضل بن سهل و دسته‏ای که برای کسب توجه و تقرب جستن به مأمون پیوسته با یکدیگر رقابت داشتند، و در اجرای منویات او از هر قبیل که بود، بر همدیگر سبقت می‏جستند، تا بتوانند در به دست آوردن مقامات بالاتر، و سلطه بیشتر بر دستگاه پیشی گیرند.

اگر فرض کنیم، امام علیه‏السلام می‏پذیرفت، که اداره امور حکومت، مشارکت داشته باشد، این امر باعث می‏شد که با کسانی که از نظر اعمال و رفتار و طریقه و اعتقاد، او را در دستگاه خود عنصری بیگانه می‏شمردند رویارویی پیدا و با آنها به سختی برخورد کند، و احیانا آنها را از دستگاه حکومت دور سازد، بویژه این که اعمال اینها غالبا ناپسند و از حدود شرعی بیرون بود، در این صورت، موقعیت و شخصیت تاریخی امام علیه‏السلام دچار خطراتی مضاعف می‏شد، و مخالفان می‏توانستند با فعالیتهای پشت پرده، و جعل اکاذیبی چند از یک سو حکومت را برضد آن حضرت بشورانند، و از سوی دیگر قداست و نزاهت آن بزرگوار را در نزد پیروانش مشوب و متزلزل سازند.

آیا این مخالفان نمی‏توانستند با شیوه‏های خاص خود، شک و سوءظن مأمون را نسبت به اقدامات امام علیه‏السلام برانگیزند، و اعمال آن حضرت را نزد مأمون مشوب کنند، و مغرضانه جلوه دهند؟

پاسخ این پرسش مثبت است، زیرا با این که فضل بن سهل همان کسی که مأمون را بر مسند خلافت نشاند، و رژیم حکومت بغداد را دگرگون کرده و امین را با همه امکانات سیاسی و نظامی او سرنگون ساخته است با این همه نمی‏تواند برای از میان برداشتن امام علیه‏السلام نقشه‏ای طرح کند، ویا برای مخدوش کردن شخصیت آن حضرت، کاری انجام دهد، تا این که خود در مرکز قدرت و در اوج عزت باقی بماند.

واقع این است که هر اندازه که مأمون در موضوع ولایتعهدی امام علیه‏السلام از خود زیرکی و مهارت سیاسی نشان داده به همان اندازه امام علیه‏السلام هشیاری خویش را نسبت به موقعیت

خود اظهار، و عملا با دوری جستن از قبول مسؤولیتها، آگاهی خویش را نسبت به عواقب این امر اثبات فرموده است.


1) همان.

2) همان ج 2 ص 140.