همه تاریخنگاران پیماننامه ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام را که مأمون با آن حضرت منعقد ساخته است نقل کردهاند، و شاید موثقترین منابع نقل آن که کتاب کشفالغمه تألیف اربلی باشد که در آن گفته است، او بر نسخه اصلی این پیماننامه دست یافته و آن را به تمامی در این کتاب آورده است، و ما هم آن را از کتاب او در این جا نقل میکنیم، وی در کشفالغمه گفته است:
در سال 670 یکی از معتمدان او از مشهد مقدس وارد شد، و پیماننامهای که مأمون آن را به دست خویش نگاشته و میان سطرها و در پشت آن دستخط امام رضا علیهالسلام موجود است با او بود. من خط مبارک امام علیهالسلام را بوسیدم، و در کلمات آن حضرت سخت نگریستم و این موفقیت را از منتها و نعمتهای الهی شمردم، و اینک آن را که به خط مأمون است عینا در این جا نقل میکنم:
بسم الله الرحمن الرحیم
این نامهای است که آن را امیرالمؤمنین عبدالله بن هارونالرشید برای علی بن موسی بن جعفر علیهالسلام ولیعهد خود نگاشته است:
اما بعد: خداوند عزوجل دین اسلام را برگزید، و از میان بندگانش پیامبرانی را مبعوث فرمود، تا بدان مردم را دلالت و به سوی او هدایت کنند، این پیامبران، هر کدام به پیامبر
پس از خود بشارت دادند، و پیغمبر پسین پیامبر خود را تصدیق کرد، تا این که رسالت به محمد صلی الله علیه و آله رسید، و این هنگامی بود که در بعثت پیامبران فترت پدید آمده و علوم متروک گشته و وحی منقطع و قیامت نزدیک شده بود، پس خداوند پیامبری را به او ختم فرمود، و او را خاتم پیامبران و شاهد و نگهبان برای آنان قرار داد، و قرآن مجید را بر او نازل فرمود، همان کتاب عزیزی که باطل را از هیچ سو بدان راه نیست و از جانب پروردگاری حکیم و ستوده فرود آمده است و مشتمل است بر آنچه حلال و حرام فرموده و وعده و وعید و تحذیر و پرهیز داده و امر و نهی فرموده است تا این که از او بر بندگانش حجتی کامل باشد لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة و ان الله سمیع علیم(1) پس پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رسالت خود را به مردم ابلاغ فرمود، و به طریقی که مأمور بود مردمان را به راه خدا دعوت کرد، و این طریق حکمت و موعظت و مجادلت به طریق احسن، و سپس جهاد و خشونت و شدت بود، تا این که خداوند او را به سوی خویش فراخواند و سرای آخرت را برای او برگزید، درود خداوند بر او و خاندانش باد. و چون دوران پیامبری سپری شد و وحی و رسالت به محمد صلی الله علیه و اله پایان یافت، خداوند خلافت را وسیله قوام دین و نظام امور مسلمانان قرار داد و کمال و قدرت آن و همچنین امکان ادای حقوق الهی را در این نظام به اطاعت و فرمانبرداری موکول فرمود، زیرا به طاعت و فرمانبرداری است که واجبات و حدود دین انجام و قوانین و سنتهای اسلام اجرا و با دشمنان خدا جهاد و پیکار میشود، بنابراین بر خلفا لازم است در پاسداری و نگهبانی دین و امور مردم، که خداوند آنان را مسؤول آن قرار داده است، وی را فرمانبردار باشند، و نیز بر مسلمانان است که از خلفا اطاعت، و در راه اقامه حق و برقراری عدالت، و امنیت راهها و حفظ نفوس و اصلاح روابط و ایجاد مودت و دوستی میان یکدیگر خلفا را یاری کنند، زیرا اگر جز این رفتار شود رشته پیوند مسلمانان سست و لرزان شود، و در مذاهب اختلاف پدید آید و دین مقهور و دشمنان پیروز شوند، و وحدت مسلمانان از میان رود و زیان دنیا و آخرت فراهم شود.
پس بر آن کس که خداوند او را به جانشینی خویش در روی زمین برگزیده و امین خود
بر مردم قرار داه لازم است با تمام نیرو بکوشد تا آنچه را که مایه فرمانبرداری و خشنودی خداست برگزیند و خود را برای انجام دادن کارهایی که خدا بر آن موافقت دارد و از آن بازخواست خواهد کرد آماده سازد، و بر طبق حق داوری کند، و در اموری که خداوند مسؤولیت آن را برعهده او گذاشته است رفتارش به عدالت باشد، چنان که خداوند عزوجل به پیامبرش داوود علیهالسلام میفرماید: یا داوود انا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب(2) همچنین فرموده است: فو ربک لنسألنهم أجمعین عما کانوا یعملون(3) و به ما رسیده که عمر بن خطاب گفته است: بیم دارم اگر بزغالهای در کنار رود فرات به ستم تلف شود خداوند مرا درباره آن بازخواست کند، سوگند به خدا آن کس که تنها درباره نفس خویش مسؤول است، و فقط نسبت به کرداری که میان خود و خدا انجام داده بازخواست میشود، در معرض امری بزرگ و در برابر خطری عظیم قرار دارد چه برسد به آن کس که سرپرستی امور همگی مردم برعهده اوست و درباره همه از او بازخواست خواهد شد، برای انجام این وظیفه دشوار به لطف خداوند اعتماد است و اوست که در سختیها ملجأ و پناه است، و در به دست آمدن موفقیت، و دور ماندن از لغزش، و پیمودن راه صلاح و دست یافتن به آنچه حجت بر آن قائم است، امیدها متوجه او، و توفیق رسیدن به خشنودی و رحمتش نیز از اوست.
از میان خلفا و جانشینان خدا در روی زمین اندیشمندترین آنها درباره خویش و خالصترین آنها در دین، و خیرخواهترین همه نسبت به بندگان خدا خلیفهای است که فرمانبرداری خدا کند، و در دوران خویش و برای پس از آن کتاب خدا و سنت پیامبرش صلی الله علیه و آله را به کار بندد، و درباره کسی که او را به ولایتعهدی خود منصوب میکند، و به رهبری و سرپرستی مسلمانان پس از درگذشت خویش برمیگزیند، و او را نمونه و سرمشق برای آنان قرار میدهد، منتهای بینش و کوشش خود را به کار برد تا او را در ایجاد الفت و رفع پراکندگی و حفظ نفوس آنها ملجأ و پناه باشد، و به اذن خدا آنان را از تفرقه
ایمنی دهد و فساد و اختلاف را از میان آنها بردارد و کید و مکر شیطان را از آنان دور گرداند… زیرا خداوند عزوجل ولایتعهدی را پس از خلافت از لوازم اسلام شمرده و آن را مایه کمال و عزت دین و صلاح مسلمانان قرار داده و بر خلفای خود تأکید فرموده که کسی را به ولایتعهدی و جانشینی خود برگزینند که این نعمت به وجود او عظمت یابد و سلامت و عافیت فراگیر شود، و خداوند به وسیله او نیرنگهای مخالفان و دشمنان و کوشش تفرقهخواهان و فتنهانگیزان را از میان ببرد.
از این رو امیرالمؤمنین… از آن گاه که خلافت به وی رسیده و طعم تلخ آن را آزموده، و این بار سنگین را به دوش گرفته و زحمات سخت آن را بر خود هموار ساخته و دانسته است که هر کس این وظیفه را برعهده گیرد واجب است پیوسته خداوند را فرمانبردار و در آنچه برعهده او گذاشته مراقب و هشیار باشد، پیوسته بدن خود را رنج و چشمان خود را بیخوابی داده و اندیشه خود را به کار انداخته که چگونه عمل کند تا دین عزت یابد و مشرکان ریشهکن شوند، و موجب صلاح امت و نشر عدالت و اقامه احکام کتاب و سنت باشد، و این کار و کوشش او را از آسایش و راحتی و گوارایی زندگی بازداشته است به سبب این که به مسؤولیتهای خود در پیشگاه خداوند آگاه است، و دوست دارد هنگامی که او را دیدار میکند خلوص و خیرخواهی خود را در امر دین و امور بندگانش انجام داده باشد، و برای جانشینی و سرپرستی امت تا آن جا که میتواند کسی را به ولایتعهدی انتخاب کند، که دین و دانش و ورع او از همه فزونتر، و برای اجرای اوامر و حفظ حدود الهی بیشتر از هر کس مورد امیدواری باشد، از این رو شب و روز با خداوند راز و نیاز و از او استخاره و درخواست میکرد که در انتخاب ولیعهدی برای خود به آنچه خشنودی و فرمانبرداری او در آن است وی را ارشاد فرماید و در پی این مقصود پیوسته درباره خاندان خود از فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابیطالب نظر و اندیشه میکرد، چگونگی حال و مذهب برخی از آنها را میدانست و روش و ارزش بعضی دیگر را که از نظر او پوشیده بود، با منتهای کوشش مورد رسیدگی قرار داد، تا این که احوال همگی آنان دقیقا شناسایی شد، و اوضاع آنها بررسی و مورد بازدید قرار گرفت، و ارزش آنها پرسش و آزمایش شد.
نتیجه این تحقیقات و بررسیها پس از استخاره با خداوند، و کوشش در راه ادای
وظیفه الهی خود نسبت به کشور و بندگان او انتخاب علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب از میان همگی افراد دو خانواده مذکور میباشد، زیرا دریافت که فضیلت او کامل، و دانش او جامع و ورع و پاکدامنی او مسلم، و زهد او خالص، و بیمیلی او به دنیا بیشتر و مقبولیت او نزد مردم از دیگران زیادتر است، و درستی اخبار موافقی که همیشه در مورد او رسیده، و صحت آنچه همه درباره آن یک زبانند، بر او آشکار شد، و نیز خلیفه خود همواره او را از کودکی و جوانی و پس از آن به فضیلت شناخته و برتری او را دانسته است، از این رو با اعتماد به خواست خداوند پیمان ولایتعهدی و جانشینی پس از خود را با او منعقد ساخت، و خداوند آگاه است که این کار را برای خشنودی او و صلاح دین و مصلحت اسلام و مسلمانان انجام داده است و خواهان سلامت و ثبات حق و رستگاری در روزی است که همگی مردم در برابر پروردگار جهانیان از گورهای خود برای حساب برمیخیزند.
سپس امیرالمؤمنین فرزندان و بستگان و خاصان و فرماندهان و خدمتگزاران… خود را فراخواند، و به آنان فرمان داد که خوشحال و شادمان هر چه زودتر با او به ولایتعهدی بیعت کنند، و بدانند که امیرالمؤمنین فرمانبرداری خداوند را برگزیده و از خواهش دل درباره فرزندان و اقربای خود چشم پوشیده، و چون او نزد امیرالمؤمنین پسندیده و مرضی میباشد وی را رضا نامیده است.
اینک ای گروه خاندان امیرالمؤمنین، و ای سران و فرماندهان و سپاهیانی که در این شهر حضور دارید و ای مردمی که در برابر امیرالمؤمنین و جانشین او علی بن موسیالرضا پذیرا و تسلیم هستید، به نام خدا و به یمن برکات و حسن تقدیر او درباره دین و بندگانش، دستهای خود را دراز کنید، و با شادمانی و خوشدلی بیعت کنید، و به هدف امیرالمؤمنین در این کار آگاه باشید و بدانید که فرمانبرداری خداوند و خیر خود و شما را برگزیده است، و خدا را شکر کنید، که امیرالمؤمنین را موفق داشت تا با رعایت مصالح شما حق او را ادا کند، و بر رشد و صلاح شما حریص و کوشا باشد، امیدواریم نتیجه این اقدام برقراری وحدت و مودت میان شما، و حفظ نفوس، و رفع تفرقه، و استحکام حدود، و نیرومندی دین و اصلاح امورتان باشد. پس بشتابید به سوی طاعت خدا و فرمانبرداری امیرالمؤمنین و بر یکدیگر پیشی گیرید، که اگر در این کار شتاب کنید
و خدا را بر آن سپاس گویید فایده و بهره آن را خواهید دید. انشاءالله… و به خط خود آن را در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 نوشته است.
این صورت پیماننامهای بود که مأمون درباره ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام نوشته است، و امام رضا علیهالسلام در پشت آن به خط خود شرحی مرقوم داشته که به روایت اربلی چنین است:
ستایش از آن خداست که هر چه بخواهد میکند، و هیچ چیز حکم او را به تأخیر نمیاندازد و جلوگیر فرمان او نیست، دیدگان خیانتکار را میشناسد و آنچه را در درون سینههاست میداند، و درود بر پیامبرش محمد و خاندان پاک او باد.
من علیالرضا فرزند موسی بن جعفر میگویم، همانا امیرالمؤمنین که خداوند او را در راه صلاح یاری و در انجام امور خیر موفق فرماید، شناخت از حق ما آنچه را دیگران نشناختند، و پیوند داد رشته خویشاوندی را که دیگران بریده بودند، جانهایی را که بیمناک و هراسان بود ایمنی و آرامش داد، بلکه مرده بودند و زنده گردانید و در آن هنگام که نیازمند بودند بینیازشان ساخت، و در این کار خشنودی پروردگار جهانیان را طلب میکرد، و از غیر او پاداشی نمیخواست، و خداوند بزودی شکرگزاران را پاداش میدهد و مزد نیکوکاران را ضایع نمیگرداند.
او ولایتعهدی خود را به من واگذارده، و خلافت کبرا را اگر پس از او زنده بمانم برای من برقرار ساخته است، پس هر کس گرهی را که خداوند دستور پیوند آن را داده بگسلاند، و رشتهای را که او فرمان استحکام آن را داده پاره کند، در حقیقت حرمت حریم او را از میان برده و حرام او را حلال ساخته است، زیرا با این عمل امام را خوار کرده و پرده حرمت اسلام را دریده است به همین سبب بود که پیشینیان در برابر لغزشها شکیبایی نشان دادند، و بر اقدامات و زیانکاریهایی که انجام میشد اعتراض نکردند، برای این که بیم داشتند که در دین پراکندگی روی دهد، و رشته اتحاد مسلمانان سست و لرزان شود، و هم برای این که آن زمان به دوران جاهلیت نزدیک بود، و دشمنان در پی فرصت بودند که حادثهای بروز کند تا از آن بهرهبرداری کنند.
اینک من خداوند را گواه میگیرم که اگر مرا به سرپرستی امور مسلمانان بگمارد، و
خلافت را به من واگذارد، نسبت به همه مسلمانان عموما و درباره فرزندان عباس بن عبدالمطلب خصوصا برطبق آنچه موجب فرمانبرداری خدا و پیامبر اوست رفتار کنم، هرگز خونی را به ناحق نریزم، و مال و ناموسی را مباح نسازم، جز آنچه را حدود الهی واجب و مباح کرده است، و نیز به اندازه توان خود بکوشم که افراد کاردان و باکفایت را برای کارها برگزینم، من این را عهدی مؤکد بر ذمه خویش میشمارم و خود را در برابر خداوند مسؤول آن میدانم، چنان که خداوند عزوجل میفرماید: و أوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا(4) و اگر بدعتی پدید آوردم یا چیزی را دگرگون و یا تبدیل کردم… در آن صورت سزاوار تغییر و شایسته عقوبت خواهم بود، به خدا از خشم او پناه میبرم، و به او امیدوارم که توفیق فرمانبرداریش را عطا فرماید، و میان من و نافرمانیش حایل شود، و این کار را برای من و مسلمانان با عافیت همراه گرداند. و ما أدری ما یفعل بی و لا بکم،(5) ان الحکم الا لله یقص بالحق و هو خیر الفاصلین(6)..
من فرمان امیرالمؤمنین را در این باره امتثال و خشنودی او را اختیار کردم، خداوند او و مرا از لغزش نگه بدارد و اکنون خداوند را بر آنچه نوشتهام گواه میگیرم و خداوند برای گواهی کافی است.
و این را به خط خویش در حضور امیرالمؤمنین که خدایش پاینده بدارد، و فضل بن سهل، و سهل بن فضل، و یحیی بن اکثم و عبدالله بن طاهر، و ثمامة بن اشرس، و بشر بن المعتمد، و حماد بن النعمان… در ماه رمضان سال 201 نوشتم.
اما گواهان این پیماننامه، در سمت راست آن بدین شرح است:
گواهی میدهد یحیی بن اکثم بر صحت مندرجات متن و پشت این مکتوب، و از خداوند درخواست میکند که برکت این میثاق را عاید امیرالمؤمنین و همه مسلمانان فرماید، و این را به خط خویش در تاریخی که ذکر شد نوشته است، عبدالله بن طاهر بن الحسین… گواهی میدهد. به همان تاریخ، حماد بن نعمان مندرجات متن و پشت آن را
گواهی میدهد، به همان تاریخ به خط خود نوشت… و بشربن المعتمد به همین گونه گواهی میدهد…
و بر سمت چپ آن چنین است:
امیرالمؤمنین که خدایش پاینده بدارد این صحیفه را به خط خویش نگاشت، و این پیماننامهای است که امیدواریم به یمن آنچه در متن و پشت آن است، و به حرمت سرور ما پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و آنچه میان روضه و منبر است به سبب آن در برابر همگان از صراط بگذریم، و این نگارش در حضور گروهی از بزرگان بنیهاشم و دیگر رجال دولت و سران سپاهی پس از انجام مراسم بیعت صورت گرفت، و بدینگونه امیرالمؤمنین این حجت را بر همگی مسلمانان لازم ساخت تا شبههای که عارض افکار نادانان شده از میان برود. و ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه(7) این را فضل بن سهل به فرمان امیرالمؤمنین نوشت. به تاریخ متن.
پایان
1) انفال /42 یعنی: تا هر که هلاک میشود پس از اتمام حجت باشد. و هر که زنده و جاوید میشود نیز از روی حجت باشد و خداوند شنوا و داناست.
2) ص /26 یعنی: ای داوود ما تو را در روی زمین خلیفه گردانیدیم، پس میان مردم به حق داوری کن و خواهشهای نفس را پیروی مکن که تو را پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه سازد، همانا کسانی که از راه خدا گمراه میشوند چون روز حساب را فراموش کردهاند عذاب سختی برای آنهاست.
3) حجر /92 یعنی: به پروردگارت سوگند از همه آنان بازخواست خواهیم کرد.
4) اسرای /34 یعنی: به عهد خود وفا کنید، (روز قیامت) درباره عهد و پیمان پرسش خواهد شد.
5) احقاف /9 یعنی: و نمیدانم با من و شما عاقبت چه میکنند.
6) انعام /57 یعنی: حکم و فرمان جز از آن خداوند نیست، به حق داوری میکند و او بهترین داور میان حق و باطل است.
7) آلعمران /179 یعنی: خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال وانمیگذارد (که مؤمن و منافق از یکدیگر شناخته نشوند).