اسحاق بن موسی برادر علیّ بن موسی امام هشتم علیه السلام گفت: چون عمویم محمد بن جعفر در مکّه بر علیه خلیفه خروج کرد و مردم را به سوی خودش دعوت نمود مردم با او بیعت کردند، حضرت رضا علیه السلام در حالی که من با ایشان بودم. بر او وارد شدند. فرمودند:
ای عمو پدر و برادر خود را تکذیب مکن (امام صادق و امام کاظم علیهم السلام) زیرا این امری است که ناتمام می ماند و پس ازآن امام بیرون شدند و من هم با آن حضرت از مدینه بیرون شدم. اندکی نگذشت که جلودی یکی از امرای ارتش هرون و مأمون وارد مدینه شد و او را شکست داد. محمّد بن جعفر بعد از این شکست (چون ییش بینی امام رضا علیه السلام را از زبان خودشان شنید). از جلودی امان خواست و لباس سیاه برتن کرد (لباس مخصوص عبّاسیان) و بر منبر در آمد و خودش را خلع نمود و گفت این امر برای مأمون است و من را در آن کاری نیست بعد به سوی خراسان حرکت کرد و در شهر جرجان (گرگان) درگذشت.
(از محتوای این داستان معلوم می شود که اگر محمّد بن جعفر به سخنان امام رضا علیه السلام گوش فرا می داد و ادّعای خلافت نمی کرد. خود را چنین در مقابل جلودی کوچک نمی نمود و به التماس نمی افتاد زیرا امام علیه السلام از آینده خبرداشتند و هرکارکه امام معصوم علیه السلام انجام می دهند به نفع اسلام و مسلمین است و ما نباید بدون اجازه ی امام معصوم که اطاعتش واجب است کاری بر خلاف انجام دهیم که نتیجه اش ناکامی و شکست است).