جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیشگفتار (1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

…آفتاب امامت در هر یک از بروج دوازده گانه‏ی خویش جلوه‏یی دیگر دارد،اما آفتاب از هر افق که سر بر زند آفتاب است،نور و درخشش آن چشمها را خیره می‏سازد،گرما و تابش آن حیات بخش و زندگی ساز است،از خار بوته‏های کویر تا درختان بلند بوستان،همه بدان نیازمندند،هیچ برگی بی پرورش سر انگشت‏شعاعش زندگی نمی‏تواند،و هیچ شاخی بی‏بهره از تابش مهربانش باری نمی‏آورد…آری آفتاب است،و جهان زنده‏ی ما بی آفتاب محکوم به فناست.

امامت پیشوایان معصوم ما،در نظام جهان معنا و نیز برای ادامه حیات اسلام و مسلمین، درست‏به آفتاب و نور و گرمای آن می‏ماند،آن بزرگواران در شرایط ویژه‏ی هر زمان،و در ابعاد مختلف ضرورتها و ایجابهای هر دوره،به درخشش و تابش و رهنمائی و پرورش پیروان ادامه می‏دادند،و هر یک‏

در رهگذر ویژگیهای عصر خود بگونه‏یی تجلی داشتند،و چنین بود که برخی در میدان رزم حماسه می‏آفریدند و پیام خون خویش به جهان می‏رساندند،و برخی بر منبر درس به گسترش علوم و معارف همت می‏گماشتند،و برخی با تحمل قید و زندان با طاغوت به مبارزه بر می‏خاستند،و…و در هر حال آفتاب جامعه بودند،و به بیدار سازی و پرورش مسلمانان واقعی اشتغال داشتند،و اگر به رعایت ضرورتها در عمل آنان تفاوتهایی دیده می‏شود،بی‏تردید بر آنانکه بهره‏یی از بصیرت دارند پوشیده نیست که در هدف یکسان بودند، و هدف خدا بود،و راه او،و ترویج دین و کتاب او،و پرورش بندگان او…

باری،امامان پاک ما-که درود خدا و فرشتگان بر ایشان-به جهت مقام عصمت و امامت که ویژه‏ی ایشان بود،و به حکم علم و حکمتی که لازمه‏ی امامت و موهبتی الهی است،و به تایید خاص خدای متعال،بر ضرورتها و ویژگیهای عصر خویش از هر کس دیگر آگاهتر و به روش رهبری در هر برهه از همه داناتر بودند،و این حقیقت‏بر آنانکه به اسلام واقعی و بی‏انحراف معتقدند،و بر تعیین امام به فرمان خدا و به فرموده‏ی پیامبر (ص) در صحنه‏ی تاریخساز غدیر باور دارند،چیزی روشن و غیر قابل انکار است،و تاریخ زندگی امامان پاک ما پر از وقایعی است که از همین علم و بینش الهی آن بزرگواران حکایت می‏کند.

به جهت همین آگاهی ژرف امام از همه سوی جامعه و

عصر خویش،و نیز به جهت علم و اطلاع امام بر حقایق عالم هستی و آگاهی او از آنچه تا رستاخیز بوقوع می‏پیوندد بود که پیشوایان معصوم ما با ظرافت عمل،دقیقترین روشها را در برخورد با مسائل عصر خویش و در پیشبرد هدفهای الهی بکار می‏بستند،به عنوان مثال بسیار جالب است که امام بزرگوار علی بن موسی الرضا (ع) بعد از پدر گرامیش در حکومت هارون بی‏محابا به معرفی خود و تبلیغ امامت پرداخت چنانکه یاران ویژه‏اش بر او بیمناک بودند.و آن گرامی تصریح می‏فرمود که‏ «اگر ابو جهل توانست موئی از سر پیامبر کم کند هارون نیز می‏تواند به من زیانی برساند» یعنی امام کاملا آگاه بود که شهادتش با دستان پلید هارون بوقوع نخواهد پیوست و می‏دانست که هنوز سالها از عمر شریفش باقی است،توجه به این آگاهی خود عامل بزرگی در شناخت روش و عمل آن بزرگواران است.

هشتمین پیشوا و امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام،در عصری می‏زیست که خلافت ننگین عباسیان در اوج خود بود،زیرا سلسله‏ی بنی عباس پادشاهانی عظیمتر از هارون و مامون ندارد،و از سوی دیگر سیاست‏بنی عباس در برابر ائمه (ع) و بویژه از زمان امام رضا علیه السلام به بعد،سیاستی پر مکر و فریب و همراه با نفاق و تظاهر بود،آنان با آنکه بخون خاندان امامت تشنه بودند برای ایمن ماندن از شورش علویان و جلب قلوب شیعیان و ایرانیان،سعی داشتند وانمود کنند که روابطی بسیار صمیمی با خاندان امیر مؤمنان علی علیه السلام‏

دارند و بدینوسیله مشروعیت‏خویش را تامین نمایند،و اوج این سیاست‏خدعه آمیز را می‏توان در حکومت مامون دید…

امام رضا علیه السلام در برابر این شگرد فریبنده‏ی مامون،با ظرافت عملی بی مانند روشی اتخاذ کرد که هم خواسته‏ی مامون تامین نشود،و هم سراسر بلاد پهناور اسلام به حق نزدیک شوند و دریابند خلافت راستین اسلامی صرفا از طرف خدا و پیامبر (ص) بر عهده‏ی امامان است،و کسی جز آنان شایسته و سزاوار این مقام نیست.

اگر دقت کنیم-و چنانکه در زندگی سایر ائمه (ع) نیز گفتیم-خلیفگان اموی و عباسی معمولا ائمه (ع) را زیر نظر و مراقبت‏شدید داشتند،و از تماس مردم با آنان جلوگیری می‏کردند،و سعیشان بر گمنام داشتن و ناشناخته ماندن آن بزرگواران بود،و لذا هر یک از ائمه (ع) همینکه تا حدودی در بلاد اسلامی نام‏آور می‏شد توسط خلفا مقتول و مسموم می‏گشت،با آنکه از یکسو پذیرش ولایتعهدی به اجبار بود،و از سوی دیگر پذیرش امام با شرایطی بود که در حکم نپذیرفتن می‏نمود،در عین حال شهرت این مساله در سرزمینهای دور و نزدیک اسلام،و اینکه مامون اعتراف کرده است که امام رضا (ع) پیشوای امت و سزاوار خلافت است،و مامون از ایشان خواسته خلافت را بپذیرند و ایشان نپذیرفته و باصرار مامون ولایتعهدی را با شرایطی پذیرفته است،همینها خود در ژرفای عمل به سود روش امام و شکستی برای سیاست‏خلیفگان بود…

بسیار مناسب است این جریان با جریان شورای تحمیلی از سوی خلیفه‏ی دوم عمر،و شرکت امیر مؤمنان علی علیه السلام در آن شوری مقایسه شود،و اتفاقا امام رضا علیه السلام به شباهت این دو حادثه اشاره فرموده است.

عمر بهنگام مرگ دستور داد پس از او شورائی با شرکت عثمان و طلحه و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و زبیر و امیر مؤمنان علی (ع) تشکیل شود،و این شش تن از میان خود خلیفه‏یی برگزینند،و هر یک مخالفت کرد او را به قتل برسانند،برنامه طوری تنظیم شده بود که علی علیه السلام همچنان از خلافت محروم بماند و چون می‏دانستند خلافت‏حق اوست،با برگزیدن دیگری علی علیه السلام مخالفت کند و کشته شود،و قتل او قانونی هم باشد!!

برخی از بستگان از امیر مؤمنان علی علیه السلام پرسیدند:با آنکه می‏دانی خلافت را به تو نمی‏دهند چرا در این شوری شرکت می‏کنی؟

فرمود:عمر بعد از پیامبر (با جعل حدیثی) اعلام کرد پیامبر فرموده است: «نبوت و امامت هر دو در یک بیت و خانه جمع نمی‏شود» (یعنی مرا به زعم خود با استناد به قول پیامبر از خلافت‏بدور نگهداشتند،و سزاوار این کار نشمردند!) و اینک عمر خود پیشنهاد کرده است من در این شوری شرکت کنم و مرا شایسته‏ی خلافت معرفی کرده است،من در شوری وارد می‏شوم تا اثبات کنم کار عمر با روایت او نمی‏سازد.

آری،یکی از پیامدهای ولایتعهدی امام همین بود که‏

جامعه‏ی وسیع اسلامی دریافت ‏شایسته‏ترها کیستند و مامون با عمل خود بر چه حقیقتی اعتراف کرده است.و نیز در این رهگذر،امام از مدینه تا مرو در شهرهای مختلفی از بلاد اسلام با مردم روبرو شد،و مسلمین که در آن روزگاران با نبودن وسائل ارتباط جمعی از بسیاری آگاهیها محروم بودند او را ملاقات کردند و حق را مشاهده نمودند،و اثرات مثبت آن بسیار قابل ذکر و بحث است،و نمونه‏ی آن را باید در نیشابور و هجوم مردم مشتاق دید،و در نماز عید در مرو و…و در همین زمینه،آشنایی بسیاری از متفکران و دانشمندان مختلف که در مرو با امام به مناظره و بحث نشستند و اثبات عظمت علمی امام،و شکست مامون و خنثی شدن توطئه‏هایش برای تحقیر امام علیه السلام را باید از اثرات مثبت‏سیاست امام تلقی نمود که خود نیاز به بررسی مفصلی دارد.

بهر حال در زندگی هر یک از ائمه علیهم السلام باید ابعاد مختلف حقایق وجودی آن بزرگواران را در نظر داشت،و همچنانکه تاریخ زندگی پیامبران را که اعمالشان در سرچشمه‏ی وحی ریشه داشت،نمی‏توان با همان معیارها که سرگذشت پادشاهان و جباران و سیاستمداران را بررسی می‏کنند سنجید،زندگی اوصیا و امامان نیز با معیار زندگی مردان عادی قابل تبیین نیست چرا که اوصیا و امامان نیز مانند پیامبران از عامل بزرگ ارتباط ویژه با خدای جهان برخوردار بودند.

هیئت تحریریه مؤسسه‏ی اصول دین قم