الامام واحد دهره لا یدانیه احد و لا یعادله عالم.(1)
امام یگانه روزگار خود است که احدی مانند او نیست و دانشمندی همپایهی او نیست.
«امام رضا علیهالسلام»
مأمون که سراسر عمرش به هر نحو ممکن به مبارزه و از هر فرصتی برای ضربه زدن به مقام و منزلت امامان شیعه علیهالسلام استفاده میکرد، و بر آن شد که سران ادیان را گرد آورد و امام رضا علیهالسلام را به مناظرهی با ایشان فرا خواند تا با غلبهی آنها، موجبات دوری مردم از حضرت فراهم آید.
در این راستا مأمون جاثلیق، پیشوای مسیحیان، را در کنار دیگر سران به مجلسی دعوت کرد و از امام رضا علیهالسلام خواست که در صورت تمایل، در مناظره با ایشان شرکت کند. در اینحال حضرت رضا علیهالسلام به یکی از یارانش، نوفلی، رو کرد و فرمود:
«آیا میخواهی بدانی مأمون از این کارش کی پشیمان میشود؟
وقتی او ببیند که من با مسیحیان به انجیل و با یهود به تورات و با اهل زبور به زبور و با صائبین و هرابذة و رومیان به مسلک خودشان استدلال میکنم، خواهد فهمید که او سزاوار مقام و منزلتی که دارد، نیست.»
امام رضا علیهالسلام وضوء گرفت و با همراهان بعد از نوشیدن شربت سویق راهی مجلسی که مملو از جمعیت بود، شدند.
بعد از ورود حضرت به مجلس، مأمون به جاثلیق، پیشوای مسیحیان، گفت:
«ایشان علی بن موسی بن جعفر از فرزندان فاطمه، دختر پیغمبرمان، و علی بن ابیطالب است؛ دوست دارم در بحث و گفتگو انصاف را با او رعایت کنی.»
جاثلیق گفت:
«ای امیرالمؤمنین! چگونه با شخصی بحث کنم که با کتاب و سخنان پیغمبری که من آنها را قبول ندارم، بحث میکند.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«ای نصرانی! اگر تمام دلایل من از انجیل شما باشد، قبول خواهی کرد؟»
پیشوای مسیحیان گفت:
«آیا من میتوانم گفتههای انجیل را قبول نکنم؟ به خدا قسم، آنچه
را انجیل میگوید، اقرار میکنم اگر چه به نفع من نباشد.»
جاثلیق پرسید:
«نظر شما راجع به نبوت حضرت عیسی و انجیل چیست؟ آیا هر دو را قبول دارید؟»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«به نبوت عیسی و کتاب و گفتارش و آنچه حواریین او به آن اقرار دارند، ایمان دارم و لیکن و نبوت عیسایی که به رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و کتاب و گفتارش اقرار ننموده و به امتش بشارت نداده باشد، ایمان و اعتقادی ندارم.»
پیشوای مسیحیان گفت:
«آیا به دستورات دینی توسط دو شاهد عادل علم حاصل میشود؟»
وقتی حضرت رضا علیهالسلام جواب مثبت داد، او گفت:
«پس دو شاهد بر نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که مسیحیان گواهی آنان را بپذیرند اقامه کن.»
امام رضا علیهالسلام پرسید:
«نظر شما راجع به یوحنای دیلمی که مورد قبول حضرت عیسی بن مریم علیهاالسلام بود، چیست؟»
او اظهار داشت:
«یوحنای دیلمی؛ از محبوبترین اشخاص نزد حضرت عیسی یاد کردی.»
امام رضا علیهالسلام پرسید:
«آیا این سخن یوحنا در انجیل آمده است که حضرت عیسی مسیح از دین محمد که از تبار عرب است به او خبر داد؛ از اینرو یوحنا به حواریین آنرا مژده و داد و همگی به آن ایمان آوردند؟»
جاثلیق گفت:
«این سخن را یوحنا از مسیح نقل میکند و لیکن به زمان ظهور و بعثت و نام آن پیامبر اشارهای ندارد.»
حضرت رضا علیهالسلام فرمود:
«اگر بخشهایی از انجیل را دربارهی محمد و اهل بیت و امت او تلاوت کنند، ایمان میآوری؟»
وقتی پیشوای مسیحیان جواب مثبت داد، امام رضا علیهالسلام از نسطاس رومی پرسید:
«آیا بخش سوم انجیل را حفظ هستی؟»
جواب داد:
«بلی.»
حضرت رضا علیهالسلام رو به رأس الجالوت، پیشوای یهودیان، نمود و پرسید:
«آیا انجیل را خواندهای؟»
او جواب مثبت داد و امام رضا علیهالسلام فرمود:
«به بخش سوم انجیل دقت کن؛ اگر در این بخش سخنی از محمد و
اهل بیت و امت او به میان آمده باشد، گواه برای من باشید.»
حضرت رضا علیهالسلام آن بخش انجیل را خواند تا به فرازی که از محمد و اهل بیت و امت او سخن به میان آمده، رسید؛ در همان لحظه امام رضا علیهالسلام از ادامهی تلاوت باز ایستاد و پرسید:
«ای نصرانی! به حق مسیح و مادرش، آیا فهمیدی که من دانای به انجیل هستم؟»
وقتی او اذعان نمود، حضرت رضا علیهالسلام ادامهی آن فراز از انجیل را تلاوت نمود و پرسید:
«ای نصرانی! نظر شما راجع به این کلمات انجیل که از محمد و اهل بیت و امت او سخن میگوید چیست؟ اگر آن را تکذیب کنی، موسی و عیسی علیهاالسلام را تکذیب کرده و قتل تو بر ما واجب میشود؛ زیرا به پروردگار و پیغمبر و کتاب او کفر میورزی.»
جاثلیق گفت:
«به آنچه از انجیل برای من آشکار شد منکر نیستم؛ به آن اقرار میکنم.»
امام رضا علیهالسلام از حضار خواست تا به اقرار او گواه باشند و از جاثلیق خواست تا آنچه میخواهد بپرسد.
پیشوای مسیحیان پرسید:
«حواریین حضرت عیسی و عالمان انجیل چند نفر بودند؟»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«حواریان دوازده مرد و داناترین ایشان الوقا بود و عالمان انجیل سه نفر به نامهای یوحنای بزرگ در باج(2) و یوحنا در قرقیسیا(3) و یوحنای دیلمی بودند. یوحنای دیلمی، مسیحیان و بنی اسرائیل را به نبوت محمد و اهل بیت و امت او بشارت میداد.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«ای نصرانی! قسم به خدا، ما به آن عیسایی که به محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، اعتقاد داریم و لیکن به عیسایی که شما معرفی میکنید، چیزی جز ضعف و اندکی روزه گرفتن و نماز خواندن نمیشود نسبت دهیم.»
پیشوای مسیحیان گفت:
«شما درست سخن نگفتی؛ گمان میکردم تو داناترین مسلمانان هستی؛ حضرت عیسی یک روز را بی روزه و شبی را بدون شب زندهداری نگذارند.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«اگر آنگونه که شما میگویید باشد، پس آن نماز و روزه را برای چه کسی انجام میداد.»
پیشوای مسیحیان ساکت شد و نتوانست جوابی دهد.
حضرت رضا علیهالسلام پرسید:
«چرا اینرا که حضرت عیسی مردهها را به اذن خداوند متعال زنده
میکرد قبول نمیکنید؟»
پیشوای مسیحیان گفت:
«زیرا کسی که مرده را زنده و کوری و مرض پیسی را مداوا کرده و شفا دهد، پروردگاری شایسته پرستش است.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«بطور قطع پیامبران دیگر الهی نیز نظیر الیسع چون حضرت عیسی علیهالسلام روی آب راه رفته و مرده زنده کرده و کوری و مرض پیسی را درمان مینمودند. حضرت حزقیل سی و پنج هزار نفر را بعد از گذشت شصت سال از مرگشان زنده کرد. ولی پیروان ایشان، آنها را به عنوان پروردگار عبادت نکردند.»
سپس امام علیهالسلام به پیشوای یهودیان، رأس الجالوت، رو کرد و فرمود: «آیا همان قضیه را در مباحث مربوط به جوانان بنیاسرائیل در تورات دیدهای؟ آنها را بختالنصر از اسیران بنیاسرائیل بعد از جنگ بیت المقدس برگزید؛ سپس ایشان را به سرزمین بابا برد و کشت. در پی این، خداوند متعال حضرت حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او به ایشان زندگی دوباره داد. این داستان در تورات است و جز کافر از شما، کسی اینرا انکار نمیکند.»
پیشوای یهودیان گفت:
«ما این داستان را شنیده و با آن آشنا هستیم.»
امام رضا علیهالسلام ضمن تأیید گفتهی او، فرمود:
«آن بخش مربوط به آن داستان را از تورات باز کرده و نگاه کن.»
حضرت رضا علیهالسلام آیاتی از تورات را تلاوت میکرد و رأس الجالوت با شگفتی تمام و اضطراب گوش میداد. پس از این تلاوت، امام علیهالسلام به پیشوای مسیحیان رو کرد و پرسید:
«آیا ایشان که حضرت حزقیل و الیسع آنها را زنده کردند، قبل از حضرت عیسی بودند یا عیسی قبل از ایشان بود؟»
او جواب داد:
«آنها قبل از عیسی بودند.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«روزی عدهای از قریش از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تقاضا کردند که مردههای ایشان را زنده کند. از اینرو حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیهالسلام را با ایشان سوی قبرستان فرستاد و به حضرت امیرالمؤمنین فرمود: ” به قبرستان برو و کسانی را که ایشان میخواهند با ذکر نامشان صدا بزن و بگو ای فلان و فلان! محمد، رسول خدا، میگوید به اذن خدا بپا خیزند. ” حضرت علی علیهالسلام با قریش وارد قبرستان شد و وقتی نام کسانی را که آنها خواستند به زبان آورد، همهی آنها از قبر بیرون آمده و سر و صورت خود را از خاک پاک کردند و قریشیان سؤالاتی از ایشان پرسیدند و آنها گفتند: ” محمد رسول خداست. ما دوست داشتیم در زمان پیامبری او زنده باشیم تا به او ایمان آوریم. ” رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همچنین کور مادر زاد و مرض پیسی و دیوانگی را شفا داد و
پرندگان و دیگر حیوانات و جن و شیاطین با او سخن گفتند. ولی با تمام این احوال، ما او را پروردگار خود ندانستیم.
بنابراین اگر حضرت عیسی را پروردگار خود بدانید، حضرت الیسع و حزقیل را نیز باید پروردگار خودتان بدانید. زیرا ایشان نیز همان معجزات عیسی بن مریم علیهماالسلام را انجام میدادند.»
در ادامه، حضرت رضا علیهالسلام فرمود:
«هزاران نفر از بنیاسرائیل از ترس طاعون از سرزمینشان بیرون رفتند. در پی این، خداوند متعال همهی ایشان را در یک لحظه میراند. اهل آن دیار ضمن اینکه از آن واقعه شگفت زده شدند، برای آنها مقبرهی دسته جمعی ساختند. بعد از گذشت سالها که استخوانشان پوسیده بود، روزی پیغمبری از بنیاسرائیل از آنجا گذر میکرد که صحنه استخوانهای متراکم و پوسیده آنها را مشاهده کرد و شگفت زده شد. در آنحال، خداوند متعال به او وحی کرد که آیا میخواهی آنها را زنده کنم تا انذارشان دهی؟ وقتی او جواب مثبت داد، خداوند متعال فرمود که ایشان را با صدای بلند صدا بزن و بگو ای استخوانهای پوسیده! به اذن خداوند متعال بپا خیزید. به دنبال این، وقتی او آنها را ندا زد، تمام آنها زنده شده و گرد و خاک را از سر و صورت خود پاک نمودند و علاوه بر این، حضرت ابراهیم خلیلالرحمن علیهالسلام چند پرندهای را که گرفته بود، تکه تکه نمود و بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را گذاشت و وقتی آنها را صدا زد، همگی با سرعت به سوی او آمدند؛ یا داستان حضرت
موسی که هفتاد نفر از بنیاسرائیل به او گفتند: ” اگر خدا را دیدهای، به ما هم نشان بده ” وقتی حضرت موسی سخن آنها را رد کرد، آنها گفتند: ” تا خدا را آشکارا مشاهده نکنیم به تو ایمان نمیآوریم. ” پس از آن سخنان، صاعقهای همهی آنها را در بر گرفت و همگی سوختند. حضرت موسی به خداوند متعال فرمود: ” ای پروردگار من! هفتاد نفر از بنیاسرائیل را اینجا آوردم و اکنون اگر تنها برگردم، قوم من چگونه گفتههایم را قبول خواهند کرد؟ ای کاش همهی ما را قبل از این واقعه از بین میبردی. آیا ما را به جهت آنچه سفیهان و نابخردان ما انجام دادند به هلاکت میرسانی؟ ” از اینرو خداوند متعال آن هفتاد نفر را زنده کرد.»
امام رضا علیهالسلام در ادامه فرمود:
«از پذیرش این مطالب نمیتوانید سرباز زنید؛ زیرا تورات، انجیل، زبور و قرآن این قضایا را نقل کردهاند. بنابراین، بنابر عقیدهی شما هر کسی مرده زنده کند و کور مادر زاد و مرض پیسی و دیوانهها را شفا دهد، باید پروردگار باشد! پس همهی این پیغمبران را پروردگار خود بدان.»
جاثلیق، پیشوای مسیحیان، اقرار به توحید کرد و گفت:
«رأی و عقیدهی صحیح، همان است که گفتید؛ لا اله إلا الله.»
امام رضا علیهالسلام رو به پیشوای یهودیان، رأس الجالوت، کرد و فرمود: «ای یهودی! آیا در تورات اینرا خواندی که وقتی آخرین پیامبر
الهی ظهور کند، بنیاسرائیل باید به او ایمان آورند تا دلهایشان آرام گیرد. امت او از ملتهای کافر با شمشیر انتقام میگیرد.»
پیشوای یهودیان اینرا تأیید کرد. سپس امام رضا علیهالسلام به پیشوای مسیحیان، جاثلیق، رو کرد و پرسید:
«ای نصرانی! آیا از کتاب شعیای نبی، اطلاعی داری؟»
او جواب داد:
«تک تک حروف آن را میدانم.»
امام رضا علیهالسلام به هر دوی ایشان فرمود:
«آیا این کلام او را خوانده و فهمیدهاید که گفته است: ” ای قوم من! من سواری(4) که نور، او را در بر گرفته و سواری(5) را که چون ماه، درخشان است میبینم. “»
آن دو جواب دادند:
«بلی؛ این سخن از شعیا علیهالسلام است.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«ای نصرانی! در انجیل، سخن حضرت عیسی علیهالسلام را دیدهای که فرمود: ” بطور قطع من به سوی پروردگارمان میروم و بارقلیطا(6) در آینده خواهد آمد که گواه حق من بوده همانگونه که من که من گواه او هستم.
او هر چیزی را برای شما آشکار ساخته و پایه کفر را درهم خواهد شکست. “»
پیشوای مسیحیان، جاثلیق، گفت:
«هر آنچه از انجیل بگویی، آنرا قبول میکنیم.»
امام علیهالسلام فرمود:
«ای جاثلیق! آنچه را گفتم، در انجیل هست؟»
او جواب داد:
– «بلی.»
امام هشتم علیهالسلام پرسید:
«از ناپدید شدن اولین انجیل سخن بگو؛ این انجیل کنونی را چه کسی برای شما تهیه کرد؟»
او جواب داد:
«انجیل فقط یک روز ناپدید شد؛ بعد از آن، بصورت کامل آنرا یافتیم. و یوحنا و متی آنرا برای ما گردآوری و تنظیم نمودند.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«آگاهی تو از انجیل چقدر کم است. اگر قضیه اینگونه که گفتی باشد، پس اینهمه اختلاف شما بر سر انجیل چیست؟ اگر این همان انجیل اصلی بود، اختلافی بین شما وجود نداشت. حقیقت این است که وقتی انجیل ناپدید شد، مسیحیان به نزد علمای خودشان آمدند و گفتند: ” عیسی بن مریم علیهماالسلام کشته شد. انجیل را از دست دادیم. شما
علمای انجیل هستید. آیا چیزی از آن را حفظ دارید؟ ” الوقا و مرقابوس به مسیحیان گفتند: ” تمام انجیل در سینهی ما محفوظ است. شما اندوهناک نشوید و معابد و کلیساها را خالی نگذارید. ”
بعد از این قضایا، الوقا و مرقابوس و یوحنا و متی این انجیل را تنظیم نمودند. و این چهار تن شاگرد شاگردان حواریان حضرت عیسی علیهالسلام بودند. این داستان انجیل است که جاثلیق!»
پیشوای مسیحیان، جاثلیق، گفت:
«من اینرا تا به حال نمیدانستم و لیکن اکنون از علم و دانش تو استفاده کرده و آموختم؛ قلب من گواهی میدهد که آنچه گفتی حق است.و آگاهی من بطور فزاینده گسترش یافت.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«آیا گواهی و شهادت ایشان (آن چهار تن) نزد تو پذیرفته است؟»
او جواب داد:
«بلی؛ هر آنچه ایشان گفته باشند حق است.»
امام رضا علیهالسلام رو به مأمون و حضار کرد و فرمود:
«همهی شما بر گفتهی او گواه باشید.» و رو به جاثلیق فرمود:
«به حق حضرت مسیح و مادرش، آیا عقیده متی، الوقا و مرقابوس را راجع به حضرت عیسی علیهالسلام میدانی؟ متی عقیده دارد عیسی پسر داود بن ابراهیم بن اسحق بن یعقوب بن یهوذا بن خضرون است. و مرقابوس عقیده دارد عیسی علیهالسلام کلمة الله است که در بدن آدمی حلول
کرده است و الوقا عقیده دارد که عیسی علیهالسلام و مادرش دو انسان خلق شده از گوشت و خون بودند و در مریم روح القدس حلول کرده بود. با تمام این احوال، تو به آن گفتار حضرت عیسی علیهالسلام عقیده داری که گفت: ” ای حواریان! به آسمان جز کسی که از آن نازل شده باشد نمیرود. و او کسی جز خاتم پیامبران نیست. ”
پیشوای مسیحیان گفت:
«این گفتار عیسی است؛ انکارش نمیکنیم.»
امام هشتم علیهالسلام فرمود:
«پس راجع به سخنان الوقا، مرقابوس و متی نسبت به حضرت عیسی چه میگویی؟» جاثلیق گفت:
«به عیسی دروغ نسبت دادند.»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
«ای مردم! آیا اول آنها را اشخاص پاکیزه و عالمان انجیل و گفتارشان را حق ندانست؟»
جاثلیق گفت:
«ای عالم مسلمانان! دوست دارم که مرا از بحث دربارهی آن چند تن معاف کنی.»
حضرت رضا علیهالسلام فرمود:
«اشکالی ندارد؛ از هر چه میخواهی سؤال کن.»
جاثلیق گفت:
«قسم به حق حضرت مسیح، گمان نمیکنم در بین دانشمندان مسلمان، مثل تو یافت شود. میخواهم دیگران از شما سؤال کنند.»(7)
1) تحف العقول ص 464.
2) باخ نیز ضبط شده است؛ نام مکانی است.
3) نام سرزمینی در ساحل فرات است.
4) راکب الحمار؛ سوار بر حمار که مراد حضرت عیسی علیهالسلام است.
5) راکب البعیر؛ سوار بر شتر که مراد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.
6) در برخی نسخهها فارقلیطا و فارفلیطا است. معرب کلمه یونانی به معنای تسلی بخش و شفاعت کننده است.
7) عیون اخبار الرضا ج 1 ص 154 -164 و توحید صدوق ص 420- 427.