جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پندها و رهنمودهای امام

زمان مطالعه: 11 دقیقه

ارزش موعظه‏ها و سخنان حکمت‏آمیز در این است که از منابع اصیل و سرچشمه‏های پاک و ناب جاری شده باشد تا در سرزمین دلها سرازیر شود، و تخم محبت و خوبی و نیکوکاری را در آن برویاند و ریشه‏های بدی و تباهی و دشمنی را از آن برکند، انسانی که می‏خواهد درون خود را بسازد، و روح خود را کمال بخشد، باید در پی به دست آوردن حکمت و رهنمودی باشد که پرده از روی عیبهای او بردارد، و به آنچه وی را از فضیلتهای انسانی دور سازد و ایمان را در دل او ریشه‏دار و استوار کند. ارزش پندها و موعظه‏ها و حکمت‏گوییها در همین است، و فایده و اهمیت آنها نیز همین. در حقیقت با این‏گونه سخنان روشنی‏بخش است که انسان خوب و بد از یکدیگر جدا، و مرز میان این دو تعیین می‏شود، و این جملات پاکیزه و حکمت‏آموز است که در ژرفای وجود انسان نورانیت و هدایت پدید می‏آورد که بر اثر آن خیر و خوبی و مهربانی از وجود او تابیدن می‏گیرد.

اکنون ما زلال حکمت و کمال موعظت را در خلال سخنان امام رضا علیه‏السلام از نظر می‏گذرانیم، تا جان خویش را صفا دهیم و دل خود را روشنی بخشیم و این فرصت نورانی را مغتنم شماریم و در پرتو آن بر ایمان خویش بیفزاییم، یعنی ایمان به خداوند و ایمان به مبادی و اصولی که پروردگار متعال برای ما قرار داده و تشریع فرموده تا درون

خود را براساس آنها بسازیم، و به کمک آنها از وادی شهوات و تمایلات پست نفسانی اوج گرفته، خود را در سطح کامل قرار دهیم، و با پروردگار خویش رابطه نیکو برقرار سازیم، و با برادر انسان خود پیوند صادقانه داشته باشیم و بالاخره خویشتن را از بندگی خویش آزاد گردانیم.

نخستین پند و موعظه‏ای را که در سخنان امام علیه‏السلام با آن روبرو می‏شویم این است که: عبادت و بندگی خدا زیادی روزه و نماز نیست، بلکه عبادت کثرت تفکر در امر خداست.

مقصود امام علیه‏السلام در این تعریفی که از عبادت فرموده با همه معنای گسترده و مفهوم ژرفی که این واژه دارد، اصلاح نظریه مردم درباره عبادات، امثال نماز و روزه و جز اینها و نیز تذکر این است که اعمال مذکور به همین حرکات واجب و اذکار مقرر در نماز، و یا خودداری از خوردن و آشامیدن و امثال آن در روزه، منحصر نیست، بلکه اینها صورت خارجی عمل است و عبادت، آن محتوایی است که در درون این قلب قرار دارد، امام علیه‏السلام با این سخن حقیقتی را که واجب است در عبادات شبانه‏روزی خود آن را در نظر گیریم به ما گوشزد می‏فرماید، و از این که به صورت یک‏نواخت در قالب خالی از معانی بلند روحی که در این عبادات از ما خواسته شده آنها را انجام دهیم برحذر می‏دارد، بنابراین عبادت چیست؟

امام علیه‏السلام می‏فرماید: عبادت بسیار اندیشیدن درباره خداوند است. اما بسیاری نماز و روزه‏ای که از حدود حرکات مقرر صورت معین آن تجاوز نمی‏کند و خالی از محتوای ایمانی استوار است، و انسان در شبانه‏روز به انجام دادن آن عادت کرده است عبادت نیست. از این رو چه بسیار است نمازگزار و روزه‏گیر که گناهان بزرگ مرتکب می‏شود، و خود را در زندگی به انواع گناهان مهلک دچار می‏سازد، و تسلیم هواها و هوسهای خود می‏شود، بی‏آن که بتواند زمام نفس خویش را در دست داشته باشد و بخواهد قوای ایمانی خود را به کار گیرد تا او را از این گناهان بازدارد و در برابر خواهشای نفس به او پایداری بخشد، و از درافتادن او در پرتگاه گمراهی و نابودی جلوگیری کند. بدیهی است این‏گونه نماز و روزه جز حرکات و اعمالی قالبی که فاقد هرگونه محتوای حکیمانه و اصالتهای روحی است، چیز دیگری به شمار نیست.

اما بسیاری تفکر درباره خدا خود عبادت است بلکه اصل و مقصد هر عبادتی است، زیرا هنگامی که انسان در چگونگی نظام آفرینش و آفریننده آن به تأمل و تفکر می‏پردازد، و به اسرار و دقایق فراوان هستی و آنچه وجود او را در میان گرفته می‏اندیشد ناگزیر در برابر نیرویی که این نظام را پدید آورده و قوانین آن را با این همه دقت و صحت بنیان نهاده خود را حقیر و ناچیز می‏بیند، و نیز زمانی که انسان به نیروی خرد و اندیشه‏اش درمی‏یابد، که قدرت خداوند بزرگ بر همه عوالم هستی احاطه دارد، و هیچ موجودی نیست مگر این که در زیر سلطه و قدرت اوست بی‏آن که بتواند راهی برای چیرگی بر این سلطه، و رهایی از این قدرت مطلقه برای خود پیدا کند، ناگزیر وجود او را ایمانی ژرف به آفریننده و پدیدآورنده هستی فرامی‏گیرد، و در برابر این همه آثار عظمت با تمام وجود از ته دل خضوع و فروتنی می‏کند.

همچنین هنگامی که انسان می‏نگرد که خداوند چه نعمتهای گوناگونی به او داده، و چه سرمایه‏های بی‏حسابی برای ادامه حیات و رفع نیازهایش به او بخشیده، و قدرت مطلقه خداوند را به نظر می‏آورد که او می‏تواند در هر لحظه که بخواهد این نعمتها را از او بگیرد و هیچ نیرویی نمی‏تواند جلوگیر او باشد، به ناچار سپاس و امتنان خود را ویژه او می‏گرداند، و از ناسپاسی و آنچه او را به خشم می‏آورد، دوری می‏گزیند.

و نیز زمانی که انسان حکمت و مصلحتی را که در آفرینش اوست درک می‏کند، و متوجه می‏شود که غایت و نهایتی در انتظار اوست تا او را به جهان دیگری منتقل سازد، که در آن به کسانی که در دنیا نیکی کرده‏اند پاداش نیکو و به بدکاران کیفر مناسب داده می‏شود، ناگزیر مواظب اعمال خود می‏شود تا آنچه مایه رستگاری است انجام دهد و از آنچه مایه خشم پروردگار است دوری جوید.

این که انسان این مطالب را درک کند و دریابد که همه چیز از اوست خود، عبادت است، زیرا این ادراک و هشیاری راهی است که انسان را به درجات معرفت که پایه و اساس ایمان است می‏رساند و در عین حال به اعمال عبادی او همان روحانیت و معنویت گسترده‏ای را که در تشریع آنها منظور است، می‏بخشد.

مردی از آن حضرت درباره گفتار خداوند عزوجل پرسید که فرموده است: و من

یتوکل علی الله فهو حسبه امام علیه‏السلام فرمود: توکل درجاتی دارد، یک درجه آن این است که در همه کارهای خود به خدا اعتماد کنی و به آنچه می‏کند خشنود باشی و بدانی که خداوند خیر و عنایت خود را از تو دریغ نداشته است و یقین کنی که در همه کارها حکم به دست خداست بنابراین به او توکل، و امور خود را به او واگذار کن، دیگر از درجات توکل ایمان به همه چیزهایی است که خداوند آنها را در پس پرده غیب نگه داشته است و دانش تو بدانها احاطه ندارد و تو شناخت آنها را به او واگذاشته‏ای و در این مورد و دیگر موارد به او اعتماد کرده‏ای.

از آن حضرت پرسش شد که توکل چیست؟

امام علیه‏السلام فرمود: این که از جز خدا نترسیم.

منظور امام علیه‏السلام از توکل در این جا همان تسلیم در برابر اوامر الهی و خشنودی به قضا و فرمان اوست، احمد بن نجم از آن حضرت درباره عجب و خودپسندی که موجب تباهی اعمال است پرسید:

امام علیه‏السلام فرمود: خودپسندی درجاتی دارد، یکی از آنها این است که کارهای زشت انسان برایش آرایش داده می‏شود و در نتیجه اعمال بد خود را خوب می‏بیند و به غرور می‏افتدو می‏پندارد که آنچه انجام می‏دهد خوب است، دیگر از درجات خودپسندی این است که بنده به پروردگارش ایمان می‏آورد و این را منتی از خود بر خدا می‏داند، در حالی که منت برای خداوند است که نعمت ایمان را به او ارزانی داشته است. همچنین فرموده است: کسی که این پنج صفت در او نیست، در هیچ امری از امور دنیا و آخرت به او امیدوار نباشید، و این کسی است که اصالت خاندان بخشش طبع، استواری خلق، نجابت نفس و بیم از پروردگار را در او نمی‏یابی.

از آن حضرت پرسش شد فرومایه کیست؟ فرمود آن که به چیزی جز خدا خویش را سرگرم کرده است.

و فرمود: خداوند بیهوده‏گویی و تلف کردن دارایی و پرسش و خواهش بسیار را دشمن می‏دارد.

و فرمود: دوستی و مهربانی با مردم نیمی از خردمندی است.

و فرمود: خرد مرد مسلمان زمانی کامل می‏شود، که این ده صفت در او وجود یابد:

خوبی او به دیگران برسد، و از بدی او ایمنی باشد، نیکی اندک دیگران را بسیار شمارد، و نیکی خود را به دیگران اندک داند، درخواستهای دیگران او را به ستوه نیاورد، و از به دست آوردن دانش در تمام دوران عمر خویش دلگیر نشود، ناداری را در راه خشنودی خداوند از توانگری بیشتر دوست بدارد، و خواری را در راه او از عزت در نزد دشمنانش محبوبتر بداند، و به گمنامی بیش از آوازه و شهرت راغب باشد.

سپس فرمود: این دهمی و چه مهم است آن.

عرض شد: آن چیست؟

فرمود: این که به هیچ کس ننگرد مگر این که او را بهتر و پرهیزگارتر از خویش بداند، زیرا این مردم دوگونه‏اند، گونه‏ای از او بهتر و پرهیزگارترند و دسته‏ای از او بدتر و فرومایه‏تر، پس هنگامی که کسی را دیدار می‏کند که از او بدتر و پست‏تر است باید چنین پندارد که شاید خوبی این مرد در باطن است، و این پوشیدگی برای او بهتر باشد، و خوبی من در ظاهر و آشکار است که این برای من بد است و چون با کسی که از او بهتر و پرهیزگارتر است روبرو می‏شود و برای این که خود را به مرتبه او برساند نسبت به او تواضع می‏کند، این فروتنی به او بزرگی می‏دهد و بر خوبی او می‏افزاید، و در میان مردم نیکنامی و سروری به او می‏بخشد.

و فرمود: خاموشی دری از درهای حکمت است، خاموشی محبت دیگران را به سوی خود می‏کشاند، و به هر خوبی رهبری می‏کند.

و فرمود: دوست هر کس خرد او، و دشمنش نادانی اوست.

و فرمود: پاکیزگی خوی پیامبران است.

و فرمود: دارنده نعمت باید رفاه زندگی را برای عائله خود گسترش دهد.

و فرمود: اگر سخن از کسی می‏گویی که حضور دارد، او را با کنیه(1) بخوان و اگر غائب است نام او را یاد کن.

و فرمود: بر مردم روزگاری فرامی‏رسد که سلامت کامل اگر ده جزء باشد نه جزء آن در گوشه‏گیری، و یک جزء دیگر در خاموشی است…

و فرمود، هر کس محاسبه نفس خویش کند سود برد و هر کس از آن غفلت کند دچار زیان شود، و هر کس بیمناک باشد ایمنی باشد ایمنی یابد، و آن که از گذشت روزگار عبرت گیرد دارای بینش شود، و هر که از بینش برخوردار باشد دارای فهم شود و آن که دارای فهم است عالم و دانشور است. آن کس که نادان را دوستدار شود در رنج افتد، بهترین دارایی آن است که آبروی آدمی بدان نگهداری شود، و برترین خرد این است که انسان خویشتن را بشناسد. مؤمن اگر خشمگین شود خشم او وی را از طریق حق بیرون نمی‏برد، و اگر خوشحالی و رضامندی یابد این خرسندی او را دچار باطل نمی‏سازد، و هنگامی که قدرت و غلبه می‏یابد بیشتر از آنچه حق دارد نمی‏گیرد.

و فرمود: هر کس خوبیهایی دارد به آنها ستوده می‏شود و نیازی به خودستایی ندارد.

و فرمود: هر کس از نظر تو درباره اصلاح حال خودش پیروی نمی‏کند تو هم به نظر او اعتنا مکن، و هر کس کاری را از طریق خودش دنبال کند دچار لغزش نمی‏شود، و اگر لغزید بیچاره نمی‏شود.

و فرمود علیه‏السلام دلها را رغبت و نفرت، و نشاط و سستی است هنگامی که دل میل و اقبال می‏کند بینش و ادراک دارد و زمانی که نفرت و بی‏میلی دارد، افسرده و ناتوان است از این رو دل را هنگامی که اقبال و نشاط دارد به کار گیرید و زمانی که سست و بی‏میل است او را رها کنید.

و فرمود: پادشاه را با بیم، و دوست را با فروتنی، و دشمن را با خودداری و پرهیز و توده مردم را با گشاده‏رویی همنشینی کنید.

و فرمود: مرگ برای آرزوها آفت، و نیکوکاری، برای دوراندیش غنیمت، و کوتاهی و اهمال برای توانگران مصیبت است، بخل آبرو را از میان می‏برد، و دوستی، ناخشنودیها پدید می‏آورد، برترین و گرامیترین خویها به جا آوردن کار نیک و دستگیری ستمدیدگان،و تحقق آرزوی آرزومندان و فراهم آوردن امید امیدواران است و دیگر در زندگی دوستان بسیار و برای پس از مرگ گریه‏کنندگان زیاد به دست آوردن است.

و فرمود: گمان خود را نسبت به خدا نیکوکن، زیرا هر کس گمانش به خدا نیکو باشد خداوند مانند گمانش با او رفتار خواهد کرد، و هر کسی به روزی اندک خشنود باشد، عمل اندک او پذیرفته است، و کسی که به اندکی از حلال خرسند باشد، رنج او کم و

عائله‏اش آسوده است و خداوند او را به درد و درمان زندگی بینا و سالم به سرای آخرت بازمی‏گرداند.

و فرمود: بخیل را آسودگی و حسود را خوشی و دلخسته را وفا و دروغگو را مردانگی نیست.

و فرمود: کسی که در پی به دست آوردن درآمدی برای تأمین معیشت عائله‏اش باشد برتر از مجاهدان در راه خداست.

از آن حضرت پرسیده شد بندگان خوب خدا کیانند، فرمود: آن کسانند که هنگامی که کار نیکی انجام می‏دهند شاد می‏شوند، و اگر مرتکب کار بدی شوند، استغفار می‏کنند، و هنگامی که درباره آنان بخششی می‏شود سپاسگزار می‏شوند، و چون به بلیه‏ای گرفتار شوند شکیبایی می‏ورزند، و زمانی که به خشم آورده می‏شوند گذشت می‏کنند.

به آن بزرگوار عرض شد چگونه بامداد کردی؟ فرمود: بامداد کردم با عمری که پیوسته در کاستی است، و اعمالی که بی‏کم و زیاد محفوظ و مضبوط است، و رشته مرگ به گردن ما، و آتش جهنم در پیش روی ماست، در حالی که نمی‏دانیم با ما چه معامله‏ای خواهد شد.

و فرمود: ثروت جز با پنج صفت جمع و انباشته نمی‏شود، که عبارت است از بخل زیاد، آرزوی دراز، آز بسیار، بریدن از خویشاوندان و برگزیدن دنیا بر آخرت.

علی بن شعیب گفته است: به خدمت ابی‏الحسن الرضا علیه‏السلام رسیدم.

به من فرمود: ای علی، از مردم کدام کس زندگی را نیکوتر می‏گذراند؟

عرض کردم: ای سرور من شما از من بدین داناترید.

فرمود: آن کس که بهبود زندگی دیگری را جزیی از زندگی خود قرار دهد.

سپس فرمود: ای علی چه کسی زندگی را بدتر از همه می‏گذراند؟

عرض کردم: شما داناترید.

فرمود: کسی که از زندگی خود بهره‏ای به دیگری نمی‏رساند.

پس از این فرمود: ای علی وجود نعمتها را مغتنم شمارید زیرا نعمتها گریزپا هستند، هرگز از میان قومی نرفته‏اند که دوباره بازگردند. ای علی بدترین مردم کسی است که کمک خود را از دیگران بازدارد، و خوراک خود را تنها خورد، و بنده خود را کتک زند.

و فرموده است: دستگیری ناتوان بهتر از صدقه است.

و فرموده است: حقیقت ایمان انسان کامل نمی‏شود مگر این که سه صفت در او وجود داشته باشد: دانش دین بیاموزد و در معیشت اندازه را نیکو نگهدارد، و بر بلاها و گرفتاریها شکیبایی کند.

و فرموده است: آن که با سخن‏چینی می‏خواهد به تو اظهار خیرخواهی کند، آنچه از بدی و سختی در پایان خواهد دید از تو برای او بس است.

و در تسلیت حسن بن سهل فرموده است: تبریک گفتن بر ثواب و پاداش آینده، از تسلیت گفتن به مصیبت حاضر بهتر است.

این بخشی از سخنان دلکش و روشنی‏بخش امام علیه‏السلام است، که فروغ حکمت از آنها می‏درخشد، و لبریز از ایمان و سرشار از نتایج سودبخش می‏باشد، و امام علیه‏السلام به منظور تحکیم مبانی اخلاقی و تقویت اصول عالی تربیتی، و روش صحیح دینی، و همچنین در جهت برخی اهداف و ایده‏های انسانی در زمینه همبستگی و مسؤولیتهای مشترک اجتماعی بیان فرموده است، همان ایده‏ها و نظریاتی که بر هر انسان مسلمان که می‏خواهد به اصول و مبادی اسلام متعهد باشد لازم است آنها را در صحنه زندگی خود به کار بندد، زیرا اینها همان اصول و تعالیمی است که توانست جامعه نادان عقب‏افتاده ستم‏پیشه‏ای را، به جامعه متمدن پیشروی که فضیلت و محبت و برابری و دادگری زیربنای آن بود مبدل سازد.

اکنون بر ماست که این سخنان و الا و پرارج و مانند آنها را در زندگی خود وارد سازیم، و چنانچه بخواهیم رفتار فردی و اجتماعی خود را براساس معیارها و ارزشهای درست و استوار قرار دهیم، باید خود را با محتوای اخلاقی و انسانی این سخنان هماهنگ گردانیم، تا این که بتوانیم جامعه‏ای انسانی و بافضیلت به وجود آوریم، و افراد آن را از نظر روحی آن چنان استوار و معتقد بسازیم که اثرات آن در همه سطوح زندگی او آشکار، و از اصول و مبادی فکری و اجتماعی خود کاملا برخوردار باشد که بتواند مصداق «خیر امة اخرجت للناس…» قرار گیرد.

در پایان آنچه در فصول این کتاب آورده شده به اعتقاد ما نمودار درست و روشنی از

زندگانی امام رضا علیه‏السلام از نظر تاریخی و فکری است، و ما کوشیده‏ایم وقایع را همان‏گونه که مورخان و تذکره‏نویسان نقل کرده‏اند، بیان کنیم هر چند روایات آنها در برخی موارد خالی از تناقض نیست، همچنین سعی کرده‏ایم، در پژوهش و نقد این اخبار با کمال امانت و اخلاص از روشهای علمی پیروی کنیم، و هیچ منظوری جز دسترسی به حقایقی پیراسته از دروغ و تحریف نداشته باشیم، و در بیان موضوع و آثار و پدیده‏های آن، جز به ذکر دلایل قطعی نپردازیم، همچنین بر این بوده‏ایم که درباره زندگی فکری امام علیه‏السلام با جنبه‏های گوناگونی که دارد، نظر ما کوتاه و گذرا باشد، و به طور فشرده، خواننده را به عطایا و آثار پرارج فکری، که آن بزرگوار در دسترس انسانیت قرار داده است آگاه گردانیم.

من هرگز نمی‏توانم ادعا کنم که تمام دلائل بزرگی و عظمتی را که بر شخصیت امام علیه‏السلام احاطه دارد به رشته نگارش درآورده‏ام، بلکه آنچه در این مجموعه گرد آمده پژوهشی است کوتاه که به مقتضای شرایط خاصی انجام گرفته، و غرض اصلی بررسی موضوع ولایتعهدی آن حضرت بوده که مأمون آن را برحسب ضرورتهای سیاسی ویژه‏ای که موقعیت حکومت در آن زمان ایجاب و به آن بزرگوار تحمیل کرده است، لیکن عدم وجود مجموعه‏ای مستقل مشتمل بر بررسی زندگانی آن امام بزرگوار علیه‏السلام مرا وادار کرد که بحث خود را گسترش دهم و جنبه‏های مهمی را از شخصیت آن حضرت که شرح آن در این بررسی ضروری بود عرضه بدارم. آرزومندم این کار من تجربه‏ای موفق برای بررسیهای بیشتر و پژوهشهای گسترده‏تر در این باره باشد، همچنین امیدوارم همه کوشش و توانی را که در اختیار داشته‏ام در راه تحقیق و تنظیم و عرضه مطالب به کار برده باشم، و از خداوند دوام یاری و توفیق را خواستارم. و او مرا بس است که او خوب نگهداری است.

بیروت 20 جمادی‏الأولی 1393

20 ژوئن 1973

محمدجواد فضل‏الله


1) کنیه نامی است که در آغاز آن «اب» یا «ام» یا «ابن» یا «بنت» باشد و در عرب برای تعظیم مخاطب به کار می‏رود (مترجم).