فرض دیگر این است که ولایت عهدی ابتکار خود مأمون بود و وی در آغاز حسن نیت داشته و به راستی میخواسته خلافت را به امام رضا واگذارد؛ ولی پس از آن
پشیمان شده و امام را به شهادت رسانده است. طرفداران این فرضیه، بزرگانی چون شیخ مفید و شیخ صدوق هستند. اینان در کتب خود نقل کردهاند که وقتی مأمون پیشنهاد ولایت عهدی را با امام رضا علیهالسلام مطرح ساخت گفت: «هنگامی که برادرم، امین، خلیفه بود و من به عنوان ولی عهد بر بخشی از مملکت حکمرانی میکردم، مرا احضار کرد. من نزد وی نرفتم. لشکری فرستاد که مرا دست بسته پیش او ببرند. از سوی دیگر در نواحی خراسان قیامهایی شده بود و من لشکری فرستادم تا آن شورشها را سرکوب کند؛ اما در آن جا شکست خورد و چند جای دیگر نیز شکست پشت شکست مرا درمانده کرده بود. روحیهی سران سپاه نیز بسیار ضعیف شده بود. من شکست خود را قطعی دیدم. اگر برادرم پیروز میشد و مرا دست بسته نزدش میبردند، سرنوشت شومی در انتظارم بود. روزی با خود و خدای خود خلوت کردم و از کارهای قبلی توبه نمودم. نخست آب خواستم و غسل کردم. لباسهای پاکیزهای بر تن کردم و هر چه از قرآن حفظ بودم، خواندم. چهار رکعت نماز به جای آوردم و آن گاه با خدای خود پیمان بستم که اگر مرا حفظ کند و بر برادرم پیروز گرداند،خلافت را به کسانی که حق آنان است بدهم. این کار را با کمال خلوص نیت انجام دادم. از آن پس احساس گشایش کردم. در هیچ جبههای شکست نخوردم و هر روز خبرهای پیروزی، پشت سر هم به من میرسید؛ چون خداوند دعایم را مستجاب کرد، اکنون میخواهم به نذرم وفا نمایم.»
گروهی همچون شیخ صدوق و شیخ مفید که این دیدگاه را قبول کردهاند، انگیزهی مأمون را تنها وفای به عهد و نذر دانستهاند. شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا آورده که مأمون در آغاز حسن نیت داشته و هنگام گرفتاری و درگیری با برادرش، نذر کرد که اگر خدا او را بر او پیروز کند، خلافت را به اهلش برمیگرداند. امام رضا به این دلیل ولایت عهدی را نمیپذیرفت چون میدانست مأمون تحتتأثیر احساسات قرار میگیرد و سپس پشیمان میشود. بیشتر دانشمندان با دیدگاه شیخ صدوق موافق نیستند و معتقدند مأمون هیچ گاه حسن نیت نداشته و کار او تنها
یک نیرنگ سیاسی بوده است.