جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ولایتعهدی امام رضا (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

مامون پس از آنکه برادرش امین را نابود کرد و بر مسند حکومت تکیه زد،در شرایط حساسی قرار گرفت،زیرا موقعیت او بویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود و در میان طرفداران عباسیان که خواستار «امین‏» بودند و حکومت مامون را در «مرو» با مصالح خود منطبق نمی‏دیدند،سخت متزلزل بود.و از سوی دیگر شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مامون محسوب می‏شد،چرا که در 199 هجری‏ «محمد بن ابراهیم طباطبا» از علویان محبوب و بزرگوار بدستیاری‏ «ابو السرایا» قیام کرد،و گروهی دیگر از علویان هم در عراق و حجاز قیامهایی داشتند و از ضعف بنی عباس که در درگیری مامون و امین نظام امورشان از هم پاشیده بود استفاده کردند،و بر برخی از شهرها مسلط شدند،و تقریبا از کوفه تا یمن در آشوب و اغتشاش بود،و مامون با کوشش بسیار توانست‏بر این آشوبها چیره شود…(1) و نیز ممکن بود ایرانیان هم به یاری علویان برخیزند چون ایرانیان به حق شرعی خاندان امیر مؤمنان علی علیه السلام معتقد بودند،و در ابتدای کار بنی عباس هم داعیان عباسی برای سرنگونی بنی امیه از

همین علاقه‏ی ایرانیان به خاندان پیامبر و دودمان امیر مؤمنان استفاده کرده بودند.

مامون که مردی زیرک و مکار بود،به فکر آن افتاد که با طرح واگذاری خلافت‏یا ولایتعهدی به شخصیتی مانند امام رضا علیه السلام پایه‏های لرزان حکومت‏خود را تثبیت کند،زیرا امیدوار بود که با مبادرت به این کار بتواند جلوی شورش علویان را بگیرد،و موجبات ضایت‏خاطر آنان را فراهم سازد،و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت‏خود نماید.

پیداست که تفویض خلافت‏یا ولایتعهدی به امام فقط یک تاکتیک حساب شده‏ی سیاسی بود، و گرنه کسی که برای حکومت،برادر خود را به قتل رسانده بود،و نیز در زندگی خصوصی خود از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت ناگهان چنان دیانت پناه نمی‏شد که از خلافت و لطنت‏بگذرد،و بهترین شاهد مکر و تزویر مامون نپذیرفتن امام از او است.چرا که اگر مامون در گفتار و کردار خود صادق می‏بود هرگز امام از بدست گرفتن زمام خلافت که جز امام هیچکس صلاحیت آن را ندارد طفره نمی‏رفت.

شواهد دیگر نیز که در تاریخ موجود است‏بروشنی از سوء نیت مامون پرده بر می‏دارد،و ما به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‏کنیم:

مامون جاسوسانی بر امام گماشته بود تا همه‏ی امور را زیر نظر بگیرند و به او گزارش کنند، این خود دلیل دشمنی مامون با امام و عدم ایمان و حسن نیت او نسبت‏به آن بزرگوار

است،در روایات اسلامی می‏خوانیم:

«هشام بن ابراهیم راشدی،از نزدیکترین افراد نزد امام رضا (ع) بود و امور امام بدست او جریان داشت،ولی هنگامیکه امام را به مرو آوردند،هشام با «فضل بن سهل ذو الریاستین‏» -وزیر مامون-و با مامون اتصال و ارتباط پیدا کرد،و چنان بود که هیچ چیز را از آنان پنهان نمی‏داشت،مامون او را حاجب (یعنی مسئول روابط عمومی) امام قرار داد،و هشام فقط افرادی را که خود مایل بود نزد امام راه می‏داد،و بر امام سخت می‏گرفت و او را در مضیقه قرار می‏داد.و دوستان و پیروان امام نمی‏توانستند آن گرامی را ملاقات نمایند،و هر چه امام در منزلش می‏گفت هشام به مامون و فضل بن سهل گزارش می‏کرد…»(2)

«ابا صلت‏» در مورد دشمنی مامون با امام می‏گوید:

امام علیه السلام‏ «با دانشمندان مناظره و بر آنان غلبه می‏کرد،و مردم می‏گفتند:به خدا قسم او از مامون به خلافت‏سزاوارتر است،و جاسوسان این مطلب را به مامون گزارش می‏کردند…»(3)

و نیز می‏بینیم‏ «جعفر بن محمد بن الاشعث‏» در ایامی که امام در خراسان و نزد مامون بوده است،به امام پیام می‏دهد که نامه‏های او را پس از خواندن بسوزاند تا مبادا

بدست دیگری بیفتد،و امام برای اطمینان خاطر او می‏فرماید:نامه‏هایش را پس از خواندن می‏سوزانم…(4)

و نیز می‏بینیم امام علیه السلام در همان ایام که نزد مامون و ظاهرا ولیعهد است در پاسخ‏ «احمد بن محمد بزنطی‏» می‏نویسد:…و اما اینکه اجازه‏ی ملاقات خواسته‏یی،آمدن نزد من دشوار است،و اینها اکنون بر من سخت گرفته‏اند،و فعلا برایت ممکن نیست،انشاء الله بزودی ملاقات میسر خواهد شد…(5)

آشکارتر از همه آنکه مامون خود گاهی نزد برخی نزدیکان و وابستگانش به هدفهای واقعی خود در مورد امام علیه السلام اعتراف و صریحا از نیات پلید خود پرده برداشته است:

مامون در پاسخ‏ «حمید بن مهران‏» -یکی از درباریانش-و گروهی از عباسیان که او را به هت‏سپردن ولایتعهدی به امام رضا سرزنش می‏کردند می‏گوید:

«…این مرد از ما پنهان و دور بود،و برای خود دعوت می‏کرد،ما خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد،و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید،و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا می‏کرد در او نیست،و این امر-خلافت-مخصوص ماست نه او.

و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم،

آشوبی برای ما بر پا سازد که نتوانیم جلوی آنرا بگیریم،و وضعی پیش آورد که طاقت مقابله‏ی آنرا نداشته باشیم…»(6)

بنابر این مامون در تفویض خلافت‏یا ولایتعهدی به امام،حسن نیت نداشت،و در این بازی سیاسی بدنبال هدفهای دیگری بود،او می‏خواست از یکسو امام را به رنگ خود درآورد و قدس و تقوای امام را ناچیز و آلوده سازد،و از سوی دیگر امام هر یک از دو پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی را بصورتیکه مامون خواسته بود می‏پذیرفت‏به سود مامون تمام می‏شد،زیرا اگر امام خلافت را می‏پذیرفت مامون شرط می‏کرد خودش ولیعهد باشد و بدینوسیله شروعیت‏حکومت‏خود را تامین و سپس پنهانی و با دسیسه امام را از میان بر می‏داشت و اگر امام ولایتعهدی را می‏پذیرفت‏باز حکومت مامون پا بر جا و امضا شده بود…

امام در واقع راه سومی انتخاب کرد،و با آنکه به اجبار ولایتعهدی را پذیرفت،با روش خاص خود بگونه‏یی عمل نمود که مامون به هدفهای خویش از نزدیک شدن به امام و کسب مشروعیت نرسد،و طاغوتی بودن حکومتش بر جامعه بر ملا باشد…


1) به‏ «مقاتل الطالبیین‏» ابو الفرج اصفهانی و تتمة المنتهی و دیگر کتب تواریخ رجوع شود.

2) حیاة الامام الرضا،جعفر مرتضی الحسینی ص 213- 214 و بحار ج 49 ص 139 و مسند امام رضا (ع) ج 1 ص 77- 78 و عیون اخبار ج 2 ص 153.

3) حیاة الامام الرضا ص 214 و بحار ج 49 ص 290 و عیون اخبار ج 2 ص 239.

4) حیاة الامام الرضا ص 214 و کشف الغمه ج 3 ص 92 و مسند امام رضا ج 1 ص 178 و عیون اخبار ج 2 ص 219.

5) حیاة الامام الرضا ص 215 و رجال ممقانی ج 1 ص 97 و عیون اخبار ج 2 ص 212.

6) حیاة الامام الرضا ص 364 و به شرح میمیه ابی فراس ص 196 و عیون اخبار ج 2 ص 170 و بحار ج 49 ص 183 و مسند امام رضا ج 2 ص 96 رجوع شود.