بر مأمون بود، در این هنگام که حکومتش استقرار یافته، و امر خلافت بر او مستقر شده است، بنابر سنت خلافت و رسم پیشینیان خود، ولیعهدی برای خویش برگزیند، و این رسم را معاویه پدید آورده بود، که فرزندش یزید را جانشین خویش قرار داد، و از مردم برای او بیعت گرفت.
و هم بر او لازم بود، که در گزینش ولیعهد، منتهای دقت را به کار برد، و این اقدام را با شرایط دقیق دورانی که با برادرش اختلاف داشت، و نیز زمان پس از آن هماهنگ سازد، برای او آسان نبود، که از خانواده و فرزندان پدرش، و یا دیگران هر کس را بخواهد، به این مقام برگزیند، بلکه ناگزیر بود هر گامی که در این راه برمیدارد، جنبههای گوناگون آن را دقیقا محاسبه کند، و تجربههای گذشته را با آنچه در آینده پیشبینی میشود بسنجد، و میان احساسات شعیان علوی که بر پهنه خراسان و آن سوی آن،چیرگی دارند، و احساسات متعصبانه عباسیان که عراق و پیرامون آن زیر سلطه آنهاست، سازگاری و همسویی برقرار کند، بویژه این که گروهی از فرماندهان و یاران او، به تشیع گرایش دارند و علویان را به حکومت و خلافت، از دیگران اولی و سزاوارتر میدانند، و بسا این که ذوالریاستین و برادرش حسن بن سهل که از نیرومندترین عناصری بودند، که در مقابله او با برادرش امین، از او دفع خطر کرده، و اسباب پیروزی او را فراهم ساختند، هم از این گروه باشند، هر چند ما درباره تشیع ذوالریاستین و برادرش تردید داریم، و نظر
خود را در این مورد پس از این، خواهیم نگاشت.
علاوه بر این، برای مأمون مشکل بود که، خلافت را از خاندان بنیعباس، بیرون برد و آن را در علویان یا دیگران قرار دهد، بلکه علیرغم این که او از جنبه نظری، نه از لحاظ عملی، گرایش به تشیع داشت، اما در راه حفظ مواریث خانوادگی، و نگهداری ظاهر و باطن آنچه از طریق پدرانش به او رسیده بود، از هر کوششی کوتاهی نمیکرد.
در بحثی که – راجع به انگیزههایی که به نظر میرسد همانها باعث تحمیل ولایتعهدی به امام رضا علیهالسلام شده است – خواهیم داشت، درستی این نظریه را میتوان دریافت.