جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ولادت علیّ بن موسی الرضا

زمان مطالعه: 5 دقیقه

عالم جلیل القدر ابن بابویة قمی رحمة الله به سند معتبر چنین نقل می کند: علی بن میثم می گوید :

حمیده‏ خاتون، والده‏ی ماجده‏ی امام امام کاظم صلوات الله علیه که از خانواده‏ی اشراف و بزرگان عجم بود، کنیزی خریداری کرد و نام او را تکتم نهاد و آن کنیز سعادتمند از نظر دین و عقل و حیاء بهترین زنان عصرخود بود که همچنان بانوی خود حمیده‏خاتون را تعظیم و اکرام می‏نمود. تا جایی که به لحاظ احترام و تکریم آن بانو، هرگز در مقابل او نمی‏نشست.(1)

شبی حمیده‏خاتون در عالم رؤیا خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرف یاب شد، آن حضرت به او فرمود:

«ای حمیده، تکتم را به فرزندت موسی ببخش. او فرزندی به دنیا می‏آورد که بهترین اهل زمین باشد»(2)

از این رو حمیده ‏خاتون به فرزندش امام موسی کاظم صلوات الله علیه و آله عرضه داشت : ای فرزندم! تکتم کنیزی است که درمحاسن اخلاقی و ذکاوت، کسی را بهتر از او ندیده‏ام و می‏دانم هر نسلی که از او به وجود آید پاکیزه و مطهر خواهد بود؛ لذا او را به تو می‏بخشم و از تو

می‏خواهم که رعایت حال او را بنمایی.

بدین وسیله تکتم قدم به خانه ی با صفای امام امام کاظم صلوات الله علیه نهاد در حالی که هنوز دختر بود.آن گاه که حضرت رضا صلوات الله علیه را به دنیا آورد، حمیده خاتون او را طاهره نامید.(3)

طاهره مادر امام رضا صلوات الله علیه دوران بارداری خود را این گونه توصیف می کند:

آن گاه که به فرزندم علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه باردار شدم، ابدا سنگینی حمل را در خود احساس نمی‏کردم و زمانی که می‏خوابیدم صدای تسبیح، تهلیل و تعظیم حق تعالی را از درون شکم خود می‏شنیدم و می‏ترسیدم و چون بیدار می‏شدم دیگر صدایی نمی‏شنیدم و همین که آن نور دیده متولد گردید، دست‏های خود را بر زمین نهاد و روی مبارک را به طرف آسمان بلند کرد و لبهایش حرکت می‏کرد و سخنانی می‏گفت که من متوجه نمی‏شدم.(4)

من آن نور دیده را در جامه‏ی سفیدی پیچید و به دست پدرش سپرد حضرتش در گوش راست مولود اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و آب فرات طلب فرمود، و کامش را به آن آب باز نمود(5)

و سپس آن مولود را به من برگرداند و فرمود: بگیر این را که بقیةالله است در زمین حجّت خدا بعد از من خواهد بود.(6)

شایان ذکر است که چگونگی خرید کنیز ی مشهور به تکتم (نجمه خاتون) برای امام کاظمصلوات الله علیه به گونه دیگری نیز در تاریخ بیان شده است که به نظر می رسد با روایت قلبی منافاتی ندارد و شاید ک این دوقول با یکدیگر قابل جمع باشند. طبق نظر این دو گونه آمده است:

هشام می‏گوید: روزی امام امام کاظم صلوات الله علیه از من پرسیدند: آیا خبر داری که شخصی از برده‏فروشان مغربی به اینجا آمده؟

گفتم: نه، خبر ندارم.

حضرت فرمودند: چرا برده فروش غربی آمده است، بیا تا نزد او برویم.

سپس حضرت سوار بر مرکب شد و من نیز به همراه آن حضرت به آن محل روانه شد. وقتی به آن محل رسیدیم متوجه شدیم که مردی از بازرگانان مغرب آمده و غلام‏ها و کنیزهای زیادی آورده است.

حضرت به آن برده‏فروش فرمودند: کنیزان خود را به ما نشان بده.

آن مرد دهم 9 نفر از کنیزان خود را به امام موسی کاظم صلوات الله علیه عرضه

کرد ولی حضرت هیچ یک از آن‏ها را انتخاب نکردند. و فرمودند: کنیزان دیگری بیاور.

برده ‏فروش گفت: کنیز دیگری ندارم.

حضرت فرمودند: تو باز هم کنیز داری و باید آن‏ها را عرضه کنی.

گفت: به خدا قسم ! جزیک کنیز بیمار، کنیز دیگری ندارم.

حضرت فرمودند: همان را بیاور.

مرد برده‏ فروش نپذیرفت؛ از این رو حضرت مراجعت نمود، ولی ازخرید کنیز منصرف نشد. روزی مرا به سوی او فرستاده و فرمود: برده فروش به هر قیمتی خواست بده و آن کنیز را برای من خریداری کن. وقتی که پیش برده‏ فروش رفتم و آن کنیز را خواستم، قیمت سنگینی را مطالبه کرد. من هم قبول کردم و گفتم: به این قیمت خریدارم.

او هم پذیرفت و گفت: او را به تو فروختم، ولی بگو که آن مردی که دیروز با تو همراه بود چه کسی بود؟

گفتم: مردی از بنی‏هاشم.

گفت: از کدام گروه بنی‏هاشم؟

گفتم: بیش از این چیزی نمی‏دانم.

گفت: آگاه باش که این کنیز را از دورترین بلاد مغرب خریدم.

روزی زنی از اهل‏کتاب این او را – که همراه من بود – دید، سؤال کرد: این کنیز را از کجا آورده‏ای؟

گفتم: برای خود خریده‏ام.

گفت: سزاوار نیست که این کنیز نزد چون تویی باشد و بایستی که این کنیز برای بهترین اهل زمین باشد و زمانی که کنیز او شود، پس از مدت کمی فرزندی از او متولد شود که شرق و غرب از او اطاعت کنند.

به همین ترتیب پس از مدتی علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه از او متولد شدند.(7)

در روایتی آمده است : وقتی که امام کاظم نجمه‏خاتون را خریدند، خطاب به گروهی از اصحاب فرمودند: به خدا سوگند که من این کنیز را خریداری نکردم مگر به امر و وحی اِلاهی.

اصحاب از کیفیت آن سؤال کردند.

حضرت فرمودند: در خواب جدّ بزرگوار و پدرم صلوات الله علیهما به نزد من آمدند و همراه آن‏ها پارچه ای از حریر بود که آن پارچه‏ی حریر را باز کردند؛ دیدم پیراهنی است و در آن صورت همین کنیز بود؛ پس جد و پدرم فرمودند: ای موسی! همانا از این کنیز فرزندی برایت متولد خواهد شد که بعد از تو بهترین اهل زمین است.

سپس به من امر کردند که هر وقت آن مولود مبارک به دنیا آمد، نامش را علی بگذارم و فرمودند: به زودی خداوند متعال عدل و رأفت

و رحمت را به وسیله‏ی او ظاهر می‏نماید. پس خوشا به حال کسی که او را تصدیق نماید و وای به حال کسی که او را دشمن داشته و انکار نماید.(8)

ممکن است به نظر هر خواننده یا محققی برسد که چگونه می توان این دو روایت را جمع کرد؟

در جواب می‏توان گفت که احتمال دارد که امام کاظم صلوات الله علیه ابتدا این کنیز را برای مادر خود خریداری کرده و سپس حمیده‏خاتون به مناسبت دستورالعمل رسول الله صلی الله علیه و آله در عالم رؤیا، او را به فرزند خود امام کاظم صلوات الله علیه بخشیده باشد و این هم هیچ‏گونه منافاتی با رؤیای امام کاظم صلوات الله علیه و دیدارشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله ندارد و پدر بزرگوارش ندارد. بنابراین در این صورت جمع بین این دو قول در این صورت ممکن خواهد شد. و الله اعلم بالصواب.


1) منتهی الآمال: ج 2 ص 457، حیاة الرضا صلوات الله علیه: ص 6، منتخب التواریخ: ص 525، تحفة الرضویة: ص 6، عوالم العلوم: ج 22 ص 19.

2) منتهی الآمال: ج 2 ص 458، حیاةالرضا صلوات الله علیه: ص 5، منتخب التواریخ: ص 524، تحفة الرضویة: ص 6، عوالم العلوم: ج 22 ص 22.

3) منتهی الآمال: ج 2 ص 457، حیاة الرضا صلوات الله علیه ص 6، عوالم العلوم: ج 22 ص 22، اثبات الهدات: ج 6 ص 11 ح 21، مدینة المعاجز: ص 473.

4) منتهی الآمال: ج 2 ص 459، حیاة الرضا صلوات الله علیه: ص 9، تحفة الرضویة: ص 6.

5) فضائل و خصوصیات آب فرات و فضیلت تحنیک مولود به این آب را به تفصیل در کتاب شریف «طریق الجنة» بیان کرده‏ایم.

6) منتهی الآمال: ج 2 ص 459، کشف الغمة: ج 3 ص 70، تحفة الرضویة: 7، حیاة الرضا صلوات الله علیه: ص 9، عیون اخبار الرّضا صلوات الله علیه: ج 1 ص 20.

7) عوالم العلوم: ج 22 ص 23، ارشاد مفید: ج 2 ص، خرائج: ص 653، بحارالأنوار: ج 49 ص 7، کشف الغمه: ج 2 ص 272.

8) عوالم العلوم: ج 22 ص 25، دلائل الامامة: ص 176، کشف الغمه: ج 2 ص 311، منتهی الآمال: ج 2 ص 459، حیاة الرضا صلوات الله علیه: ص 8.