برخی روایات گویای این است، که علت درخواست مأمون از امام علیهالسلام که منصب خلافت را بپذیرد، و خود ازآن کنارهگیری کند، این بوده است که نشان دهد، ائمه علیهمالسلام خواستاران و دوستداران دنیا هستند، و زهد و بیاعتنایی آنها به دنیا، بر اثر ناتوانی و عدم دسترسی آنها بدان بوده است، چنان که گروهی از مورخان و نویسندگان، به این روایات
استناد جستهاند، اما هدف مأمون منحصر به این نبوده است(1)، و نیز سبب خودداری امام علیهالسلام را از پذیرش این درخواست نمیتوان زهد و بیمیلی نسبت به این مقام و پرهیز از قبول مسؤولیتهای آن دانست و چنین چیزی ناممکن است، زیرا امام خود را به این منصب احق و اولی میشناسد، و خویش را بر ادارهی امور آن، تواناتر میداند، ولی آن حضرت کاملا مطمئن است، که مطلب چیز دیگری است، و مأمون میخواهد روی دوش او، بازی سیاسی ماهرانه را انجام دهد.
مأمون در هنگامی که پیشنهاد میکرد، از خلافت به نفع امام علیهالسلام کنارهگیری کند، حساب میکرد، که نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام علیهالسلام میپذیرد، و یا نمیپذیرد، و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان پیروزی است، زیرا اگر بپذیرد، ناگزیر بنابر شرطی که مأمون قرار میدهد، ولایتعهدی آن حضرت علیهالسلام را خواهد داشت، و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام علیهالسلام نزد تمام گروهها و فرقههای مسلمان تضمین میکرد. وگرنه مأمون تا این اندازه، سادهاندیش و کوتهفکر نبود، که از قدرت کنار رود و آن را به صورت لقمهای گوارا درآورد، و به علویان تقدیم دارد، و خود را رعیت آنان کند و در برابر حکومت یکی همچون دیگران باشد، بدیهی است برای مأمون آسان بود،در مقام ولایتعهدی، بدون این که کسی آگاه شود، امام علیهالسلام را از میان بردارد، تا حکومت به صورت قانونی و شرعی به او بازگردد، در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند، و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند، زیرا مأمون برای از میان بردن مخالفان خود شیوههای ویژهای به کار میبرد، و ما پس از این روش پیچیده و مرموز او را در ترور فضل بن سهل بیان خواهیم کرد، و خواهیم دید هنگامی که کشندگان او را دستگیر کردند، میگفتند شخص مأمون آنها را به کشتن فضل مأمور کرده است، ولی او همگی آنان را کشت.
بالاخره مأمون میاندیشید، که چنانچه امام علیهالسلام خلافت را نپذیرد، شیعیان و پیروانش، آن بزرگوار را در معرض سؤال و انتقاد قرار خواهند داد،زیرا آنها خلافت را حق او میدانند، و بر وی واجب است که آن را بپذیرد، اما اصحاب و یاران امام علیهالسلام هشیارتر از این بودند، که این نیرنگ سیاسی، در آنها کارگر افتد، و در دام فریب مأمون
گرفتار شوند، نیز مأمون حساب میکرد، که در چنین صورتی، در قبضه داشتن خلافت، و خودداری از تسلیم آن به صاحبان حق، نزد همه گروههای اسلامی و فرقههای مذهبی معذور خواهد بود، زیرا او کوشش خود را به کار برده، و در تسلیم آن کوتاهی نکرده، لیکن آنها نپذیرفتهاند، در نتیجه زبان طعن مخالفان قطع، و از ناحیه شیعیان که حزب مخالف او هستند آسوده خواهد شد.
1) عللالشرایع ج 1 ص 266.