جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هجوم سی غلام با شمشیر بران جهت کشتن امام رضا

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

هرثمة بن اعین گفت: روزی در خانه ی مأمون خواستم خدمت حضرت برسم همان موقع به دروغ مشهور شده بود که امام رحلت کرده اند و من هم می خواستم اذن دخول و شرفیابی بگیرم.

در میان غلامان خاص مأمون غلامی بود به نام صبیح دیلمی که از دوستان امام رضا علیه السلام بود و حضرت را به ولایت دوست می داشت.

من را دید وگفت:

آیا می دانی که من از غلامان خاصّ مأمون هستم؟ و من رازهای او را می دانم؟ گفتم: آری.

گفت: یکی را تعریف می کنم غلام گفت: ثلث اوّل شب مأمون من را با سی نفر از یاران خاصّ خود طلبید.

آن شب از زیادی شمع ها و وسایل روشنایی، شب مانند روز روشن بود. مأمون در مقابل خود شمشیرهای برهنه و تیز و زهرآگین نهاده بود، و یک یک غلامان را از جمله شخص من را به حضورطلبید، و از ما پیمان گرفت که هر چه گوید اجرا نماییم و برخلاف، کاری انجام ندهیم، ما هم سوگند یاد کردیم که از اوامر مأمون سرپیچی ننماییم. سپس گفت: نفر به نفر وارد اتاق علیّ بن موسی علیه السلام شوید و او را در هر حال دیدید به یک باره شمشیرها را بر او فرود آورید وگوشت و خون و مو و استخوان و مغز او را به هم ریزید، سپس بدن تکّه تکّه او را در رختخواب مخفی نموده و شمشیرها را با همان رختخواب پاک کرده نزد من بیایید و هر شخصی از شما که این کار را انجام دهد، ده هزاردرهم و ده سرزمین سبز، و جوایز دیگر تا وقتی زنده ام خواهم داد.