ابوالحسن صانع از عموی خود نقل می کند که اوگفته که با حضرت امام رضا علیه السلام به
طرف خراسان حرکت می کردیم در بین راه از ایشان اجازه خواستم که رجاء بن ابی ضحاک (دایی مأمون که خراسانی بود) را به قتل برسانم همان فردی که به دستور مأمون حضرت را از مدینه به خراسان می آورد. امام فرمودند: آیا می خواهی شخص مؤمنی را به واسطه ی کافری بکشی؟ عموی ابوالحسن صانع گفت: وقتی به اهواز رسیدیم حضرت امام رضا علیه السلام نیشکر خواستند، یک نفر از اهوازی ها گفت: این مرد عرب (امام رضا علیه السلام) بیابان نشین است و نمی داند نیشکر در فصل تابستان پیدا نمی شود. اطرافیان به امام فرمودند: یا بن رسول ا… مولای ما دراین فصل نیشکر پیدا نمی شود و فصل نیشکر نیست، امام علیه السلام فرمودند: ولی شما جستجو کنید و به اطراف بفرستید پیدا خواهید کرد کشاورزان روستای اسحاق آباد گفتند: ما مقداری نیشکر داریم که برای کشت و بذر نگه داشته ایم. این یکی از براهین حضرت امام رضا علیه السلام بوده امام وقتی به روستا رسیدند در آن جا نماز خواندند شنیدم امام علیه السلام در سجده چنین می گویند: “لَک الحَمْدُ اِن اَطَعتُکَ وَ لاحُجَّةَ لی اِنْ عَصَیتکَ وَلاصُنَعَ لی وَلالِغَیْری فی اِحسانِکَ فَمِنکَ یاکریمُ اِغفِرلِمَن نی مَشارقِ الاَرضَ وَ مَغارَبِها مِنَ المؤمنینَ وَالمؤمناتِ”،. (خداوندا تو را ستایش می کنم اگر فرمانبردار تو باشم، و در بندگی خود، اگرگناه تو را بنمایم جوابی ندارم، از برای من و دیگری چاره ای نیست، اگر در مقابل احسان تو گناه نمایم هیچ عذر و بهانه ای ندارم، هر نیکی از من سرزند از جانب تو می باشد، ای کریم! بیامرز گناه مردان و زنان با ایمان را در اطراف زمین از شرق تا غرب آن). راوی می گوید: چند ماه پشت سر حضرت رضا علیه السلام نماز می خواندیم در تمام این مدّت در رکعت اوّل حمد و انّا انزلنا می خواندند و در رکعت دوّم حمد و قل هوالله احد را تلاوت می نمودند.