دشمنان اهل بیت علیهم السّلام هر موقع فرصت می یافتند، بر علیه امام رضا علیه السّلام به هرون سعایت و بدگویی می نمودند. بدگویی بر علیه آن حضرت را آن قدر ادامه دادند تا در هرون اثر بخشید. لذا او روزی به فکر از بین بردن امام رضا علیه السّلام افتاد.
اباصلت هروی می گوید: روزی حضرت رضا علیه السّلام در خانه نشسته بودند پیک هرون وارد شد به امام علیه السّلام گفت: از جایت حرکت کن خلیفه تو را طلب کرده، اباصلت نقل می کند: که حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام به من نگاهی نمودند و فرمودند: من را برای نابود کردن می برند ولی به خدا سوگند که نخواهند توانست که کوچکترین آسیبی به من برسانند، چون از جدّم رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم در این مورد کلماتی دارم. اباصلت اظهار داشت: با امام رضاعلیه السّلام بیرون شدیم همین که هرون چشمش به آن جناب افتاد، امام حِرْز مخصوص خود را خواندند، هرون با دیدن حضرت رضاعلیه السّلام فکرش دگرگون شد وگفت: ما دستور دادیم به شما صدهزار درهم بدهند. خویشاوندان شما هر چه می خواهند آن را یاداشت کنید تا تمام آن خواسته ها را
بر آوریم!
بعد از بازگشتِ حضرت رضا علیه السّلام هرون در حالی که ایشان را نظاره می کرد با خود می گفت: ما درباره ی او تصمیمی گرفتیم ولی خداوند اراده ی دیگری نموده و هر چه اراده ی خدا باشد، همان بهتر است.