جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نقد گزارش شک

زمان مطالعه: 5 دقیقه

برای داوری درباره‏ی گزارش شک باید چند نکته‏ی مهم را مورد توجه قرار دهیم:

1 – کسانی که خدمت حضرت علی علیه‏السلام رسیدند و برای رفتن به یکی از مرزها اجازه خواستند بر این باور بودند که علی علیه‏السلام رهبر جامعه است و باید از او در این باره رخصت بخواهند. این عمل، نشان دهنده‏ی بیعت آنان با حضرت علی علیه‏السلام است. چگونه ممکن است کسانی که جزء یاران آن حضرت نیستند، از وی برای رفتن به مرزها اجازه بخواهند؟!

2 – حضرت علی علیه‏السلام ربیع بن خثیم را به عنوان سرپرست این گروه برگزید. این گزینش، نشانه‏ی اعتماد امیرمؤمنان علیه‏السلام به ربیع است؛ زیرا فرماندهی سپاهی که عازم مرزهای کشور پهناور اسلامی است، از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ افزون بر آن که امام علی علیه‏السلام عازم جنگ صفین بوده و تنها سپردن فرماندهی به شخصی مورد اعتماد می‏توانست نگرانی حضرت علی علیه‏السلام را از آن مرز برطرف سازد.

3 – بنابر خبر نصر بن مزاحم، آنان به امیرمؤمنان علیه‏السلام گفتند: «ما به فضل برتری شما آگاهیم.» پس خارج کردن آنان از دایره‏ی ولایت کار آسانی نیست. جمله‏ی «انا شککنا فی هذا القتال» گواه آن است که شک آنان در امامت حضرت علی علیه‏السلام نبوده است. اگر آنان در امامت و بر حق بودن حضرت علی علیه‏السلام شکی می‏داشتند، هرگز برای رفتن به مرزهای کشوری، که او رهبرش بود، جانفشانی نمی‏کردند و بی‏گمان از آن حضرت اجازه نمی‏خواستند.

4 – شرایط سیاسی آن روزگار به گونه‏ای بوده است که تردید آنان تا اندازه‏ای طبیعی بوده است. البته نه آن که تردیدشان بر حق باشد. این گروه باید با کسانی نبرد می‏کردند که تا دیروز همگی در یک صف، به سوی یک قبله نماز می‏خواندند. از این رو، بر خود لرزیدند و در چنین نبردی شک کردند. آنان حضرت علی علیه‏السلام را بر

حق و او را امیرمؤمنان می‏دانستند و فرمانش را لازم الاجرا می‏شمردند؛ اما بر ایمان خود بیم داشتند. در حقیقت بیم آنها بر ایمانشان بود نه بر دنیایشان. برای روشن شدن این سخن، لازم است فضای سیاسی آن زمان را قدری ژرف‏تر بنگریم. جو سیاسی آن دوران کاملا غبارآلود بوده و کسانی که حق را تشخیص می‏دادند بسیار نادر بوده‏اند. در این دوره از تاریخ اسلام، بسیاری از بزرگان در فضای تار سیاست بازی امویان بازی خوردند و دین خود را از کف دادند. بزرگی، صحابی بودن و درک رسول خدا از گمراهی آنان جلوگیری نکرد.

کتاب وقعة الصفین، که خبر تردید ربیع بن خثیم و دوستانش را نقل کرده است، فضای پر از فتنه و آشوب آن دوران را به خوبی نشان می‏دهد. گرچه اهل ایمان نباید در هیچ شرایطی از راه حق روی برتابند، اما برای داوری امروز، توجه به شرایط آن روزگار بسیار ضروری است. در آغاز خبر نصر بن مزاحم آمده است: بیشتر مردم به علی علیه‏السلام پاسخ مثبت دادند و راه افتادند، ولی گروهی از یاران عبدالله بن مسعود (که در میان آنان عبیده سلمانی و یارانش بودند) خدمت حضرت علی علیه‏السلام رسیدند و گفتند: «ما همراه شما می‏آییم، اما با شما هم اردو نمی‏شویم، بلکه جداگانه اردو می‏زنیم. در امر شما و اهل شام نظر می‏کنیم و با هر کس که خواستار چیزی شود که شایستگی آن را ندارد و او را یاغی و سرکش یافتیم، مبارزه می‏کنیم.»

حضرت علی علیه‏السلام از این پیشنهاد استقبال کرد و فرمود: «آفرین بر شما! آفرین بر این دیدگاه! این، همان تفقه در دین و آگاهی بر سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. هر کس بر این امر راضی نباشد، خیانتکار و ستم پیشه است.»(1)

دلهره‏ها و تردیدها بسیار بود. شک و تردید حتی برای کسانی که تا اندازه‏ای سالم بودند، کم و بیشتر وجود داشت. وقعة الصفین در جایی دیگر آورده است:

أبوزبیب بن عوف از امام علیه‏السلام خواست شهادت دهد که گسستن پیوند ولایت از سپاه شام و دشمنی با آنان، راه حق است. امام گواهی داد. سپس عمار نیز گواهی داد و او به استناد این دو گواه به راه خویش مطئمن شد.(2)

سیاست بازان چنان جو را آلوده کرده بودند که کمتر کسی حق را از باطل باز می‏شناخت. در این فضای بس تیره و تار است که ربیع بن خثیم از رفتن به جبهه‏ی نبرد با شامیان دلهره دارد و ترجیح می‏دهد به یکی از مرزها برود تا ایمان خود را نگاه دارد. ربیع بن خثیم با آن که از یاران امیرمؤمنان علیه‏السلام و زاهدان و عابدان معروف بود، در ایمان و اعتقاد به درجات کامل نایل نگشته بود. او برای آن که ایمان میانه‏ی خود را از دست ندهد، از معرکه‏ای سخت و دشوار (که بزرگانی از صحابه نیز در آن زمین گیر شده بودند) به میدانی آسان‏تر گریخت.

شرکت نکردن ربیع و دوستانش در جنگ صفین با اجازه‏ی امام علی علیه‏السلام بود. پس آنان از دستور حضرت سرپیچی نکردند.

دومین ایرادی که به ربیع بن خثیم گرفته‏اند، درباره‏ی برخوردش با خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام است. اشکال کنندگان گفته‏اند: ربیع پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام، یزید را لعن نکرد و به گونه‏ای موضع‏گیری نکرد که تبری جستن وی از جنایات یزیدی بر همگان روشن شود؛ چرا او پس از شنیدن خبر شهادت حسین بن علی علیهماالسلام، تنها گفت: «خداوند به حساب قاتلان رسیدگی خواهد کرد و کشته‏های این نبرد نزد خدا رفته‏اند.»

ایراد بیشتر اشکال کنندگان متوجه خبری است که در روضات الجنات آمده است. در این کتاب گزارشی درباره‏ی برخورد ربیع بن خثیم با خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام آمده، که به هیچ سند معتبری ارجاع داده نشده و معلوم نیست که از چه کتابی نقل شده است. برای پاسخگویی به این ایراد، به جستجویی گسترده نیازمند بودیم، از این رو، با یاری جستن از رایانه و کتابخانه‏های بزرگ به نتایج تازه‏ای دست یافتیم.

در این کاوش، بیش از ده نقل گوناگون از خبر برخورد ربیع با رویداد عاشورا به دست آمد. با دست‏یابی به نقل‏های گوناگون روشن شد که سهو القلمی از مرحوم خوانساری قدس سره سر زده است و خبر وی از اعتبار کافی بهره‏مند نیست. در همین سو، ثابت کردیم که سخنان استاد شهید مطهری در کتاب گفتار معنوی نیز خالی از اشکال نیست.

اگر بدون هیچ پیش داوری به این گزارش‏ها بنگریم، درمی‏یابیم که ربیع بن خثیم، قاتلان امام حسین علیه‏السلام را دشمنان پیامبر و اسلام دانسته است. مگر می‏شود کسی محبت خاندان پیامبر را در دل نداشته باشد و آن گاه که خبر شهادت حسین بن علی علیهم‏السلام را می‏شنود، ناله سر دهد و بگوید:

آیا سرانجام این امت چنین کردند؟! برگزیدگانی را به شهادت رساندند که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را می‏دید به سینه‏ی خود می‏چسباند، لبهایشان را بوسه می‏زد، آنان را دوست می‏داشت و با دست خود غذا به ایشان می‏داد و اگر پیامبر به کوفه می‏آمد، تنها در خانه‏ی آنان منزل می‏گزید؟!(3)

برخی انتظار دارند که ربیع بیش از این ابراز انزجار می‏کرد. باید شرایط آن زمان را بررسی کرد. آیا در آن زمان به آسانی می‏شد دستگاه یزید را زیر سؤال برد؟! آیا ابراز تنفر و انزجار از کارهای یزید میسر بود؟! اگر انجام چنین کارهایی در آن زمان ممکن بود و ربیع در این زمینه سهل‏انگاری کرده باشد، می‏توان به وی خرده گرفت که چرا خشم و نفرت خود را نسبت به جنایات یزیدیان آشکارا ابراز نکرده است.

اگر ربیع بن خثیم تنها به دلیل کم حرفی، سخنی علیه یزیدیان نگفته باشد، سکوتش هیچ ارزشی ندارد؛ زیرا پلیدی یزید و جنایاتش بیش از آن بود که کسی به دلیل کم حرفی از او ابراز تنفر و انزجار نکند. در این مواقع خاموشی عین کم خردی و حماقت است و هیچ ارزشی ندارد، اما اثبات چنین ادعایی خیلی آسان نیست.


1) وقعة الصفین (ص 110)بحارالانوار (ج 32، ص 406).

2) وقعة الصفین (ص 100).

3) این بند، خلاصه‏ی روایت‏هایی است که در کتاب تلاشگر میدان زهد آورده‏ایم.