فضل با هوش و تجربهای که داشت، توانسته بود بر احساسات و افکار سران و فرماندهان و کسانی که دستگاه حکومت از آنها تشکیل شده بود، چیره شود و هیبت و قدرت خود را بر آنها تحمیل کند، بدون این که هیچ کدام از آنها بتوانند، از حدی که فضل برایش تعیین کرده بود، تجاوز کند، و در صورت گذشتن از حد میباید بهای آن را که برکناری از کار و یا نابودی بود، بپردازد.
تنها کسی که فضل نتوانست بر او چیرگی یابد، و بر افکار او فرمانروایی پیدا کند، امام
رضا علیهالسلام بود، آن حضرت از نزدیک شاهد اعمال مشکوک فضل بود، و میکوشید دورادور مأمون را به خطری که بر اثر کارهای فضل و یارانش متوجه اوست، آگاه سازد، لیکن مأمون نمیخواست به کسی که حکومت او را از خطر نجات داده، و خلافت از دست رفته را به او بازگردانیده، اظهار بدگمانی کند، بویژه این که گردباد فتنههایی که از بغداد وزیدن گرفته، و موجب شده بود او را از خلافت خلع کنند، و دیگری را بدین منصب برگزینند، به او رسیده بود.