دربارهی شهادت امام رضا علیهالسلام، نظرهایی مطرح است که طبق نظر درست، بدون شک امام مسموم شدهاند. شیعیان به طور کلی این نظر را تأیید کردهاند، مگر مرحوم اربلی در کشفالغمه که خود را هم عقیده با ابنطاووس و شیخ مفید دانسته، ولی ظاهر امر چنین است که شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده؛ زیرا نوشته است: آن دو (یعنی مأمون و امام رضا علیهالسلام) با همدیگر انگوری را تناول کردند، سپس امام علیهالسلام بیمار شدند و مأمون نیز خود را به بیماری زد. یکی از اموری که بهترین دلیل بر شهادت امام علیهالسلام به شمار میرود، اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود میپرداختند و دلیلی هم برای
تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.(1)
شهید مطهری میگوید:
من با توجه به مجموع قرائن، دریافتهام که ایشان را مسموم کردند و یک علت اساسی هم همان قیام بنیالعباس در بغداد بود. مأمون در حالی حضرت رضا را مسموم کرد که از خراسان به سوی بغداد میرفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش میدادند. او دید که نمیتواند حضرت رضا را معزول کند و اگر با این وضع هم بخواهد به آن جا برود، کار بسیار مشکل است. برای اینکه زمینهی رفتن به آنجا را فراهم کند و به بنیالعباس بگوید کار تمام شده است، حضرت را مسموم کرد.
آن علت اساسی که میگویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق میدهد، همین علت است؛ یعنی مأمون دید که رفتن به بغداد عملی نیست و بقای بر ولایتعهدی هم عملی نیست. (با این که مأمون جوانتر بود، حدود 28 سال داشت و حضرت 55 سال داشتند و حضرت رضا نیز در آغاز به مأمون فرمودند: من از تو پیرترم و قبل از تو میمیرم). اگر مأمون به این شکل بخواهد به بغداد برود، محال است که بغداد تسلیم شود، و یک جنگ عجیبی در میگیرد.
او وضع خود را خطرناک دید، این بود که تصمیم گرفت هم «فضل»
را از میان بردارد و هم حضرت رضا را؛ فضل را در حمام سرخس از بین برد. البته این قدر معلوم است که فضل به حمام رفته بود، عدهای با شمشیر ریختند و قطعه قطعهاش کردند و بعد هم گفتند «افرادی با او کینه داشتند و اتفاقا یکی از پسر خالههای او جزء قتله بود» و خونش را لوث کردند، ولی ظاهر این است که آن هم کار مأمون بود. دید او خیلی قدرت پیدا کرده و اسباب زحمت است، او را از بین برد، بعد، از سرخس آمدند به همین طوس. باز هم مرتب گزارشهایی از بغداد میرسید، دید نمیتواند با حضرت رضا و ولیعهد علوی وارد بغداد شود، این بود که حضرت را در آنجا کشت.(2)
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعی امام بوده و یا لااقل مسمومیت ایشان را قولی مرجح دانستهاند؛ مانند:
ابنحجر در صواعق، ص 122؛ ابنصباغ مالکی در فصولالمهمه، ص 24؛ مسعودی در اثباتالوصیه، ص 208؛ قلقشندی در مآثر الانافة فی معالم الخلافه، ج 1، ص 211؛ قندوزی حنفی در ینابیع الموده، صص 236 و 385؛ در سنن ابنماجه به نقل از تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ص 278؛ و بسیاری دیگر.
1) نگاهی به زندگی سیاسی هشتمین امام، ص 212.
2) سیری در سیرهی ائمه اطهار، صص 243 – 242.