همچنین مأمون از امام علیهالسلام درباره قول خداوند متعال که «حتی اذا استیأس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا جائهم نصرنا»(1) میپرسد:
شبههای که در برابر این آیه وجود دارد، نسبت یأس به پیامبران است، که پس از آن که خداوند به آنها وعده یاری و پیروزی داده از نرسیدن آن دچار نومیدی شدهاند، در حالی که مأیوس شدن از خدا کفر است چنان که فرموده است و لا تیأسوا من روح الله انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون(2) به راستی چگونه ممکن است بر قلب رسول یا نبی یأس و نومیدی از خدا دست دهد، در حالی که به مقتضای آیه شریفهای که ذکر شد این گناه جز از دل کافر برنمیخیزد، و چه گناهی بزرگتر از کفر به خداست؟ و ظاهرا زمان یأس طبق صریح آیه پس از بعثت آنان به پیامبری و نزول وحی به آنها بوده است.
امام علیهالسلام پاسخ میدهد که یأس در آیهی شریفه به نصر پروردگار که به پیامبران وعده داده شده متعلق نیست بلکه مربوط به نومیدی از ایمان آوردن مردم است، و آنها فرستادگان خدا به سوی مردمند، تا این که آنها را دعوت کنند که به خدا ایمان آورند، و از پرستش خدایانی جز خدای یگانه و کفر و نافرمانی او بازگردند، بنابراین تفسیر آیه چنین است:
پس از آن که پیامبران از ایمان آوردن قوم خود، نومید شدند، و قوم پنداشتند به
پیامبران دروغ گفته شده است یاری ما به آنان فرارسید.
و با این بیان امام علیهالسلام شبههای که از ظاهر آیه به نظر میرسید برطرف شد.
امام علیهالسلام با اینگونه تفسرات جالب از آیات کریمه قرآن، که گاهی موجب توهم ظهور آیه در مضمونی است که درست عکس مفاد حقیقی آن است. غبار شک و شبهه را که احیانا موضوع عصمت پیامبران را نیز مشوب ساخته برطرف میفرماید، و باید دانست که بیانات امام علیهالسلام صرف توجیه و تأویل نیست، بلکه حقایقی است که جز به آنها نمیتوان ملتزم بود.
1) یوسف /110 یعنی: تا این که پیامبران (از ایمان آوردن مردم خود) نومید شدند (و مردم) گمان کردند به آنها دروغ گفته شده است که در این هنگام یاری ما به آنها رسید.
2) یوسف /97 یعنی: و از رحمت خدا نومید نشوید که از رحمت خداوند جز کافران نومید نمیشوند.