تردیدی نیست که حرکت در حد قیام و انقلاب، نیازمند وجود پایگاهی آگاه میان مردم است که در جهت حرکت فعالیت و بیچون چرا فرمانهای رهبر را اجرا کند و خطوطی را که او ترسیم میکند، با هر نوع نتایج و آثار از صمیم دل بپذیرد، و این چیزی
بود که ائمه علیهمالسلام همواره از عدم وجود آن شکوه داشتند، اما پایگاه سست و نااستواری که افراد آن را ایمان مشترکی گرد هم مجتمع نساخته و وسیله و هدف آنها را وحدت نداده است، هرگز نمیتواند پایگاه جوشش انقلاب و مبدء جنبش و قیام باشد و حرکت آن از پیش محکوم به هزیمت و شکست است.
کافی است در این باره به دوران ناآرام خلافت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام اشاره کنیم، که با این که حکومت آن حضرت بر سرتاسر قلمرو اسلام بجز شام که زیر سلطه معاویة بن ابیسفیان بود، استیلا داشت معذلک آنچه معاویه را به مقاومت برمیانگیخت و در برخی موارد پیروزی میداد، داشتن پایگاهی بود که افراد آن از نظر فکر و هدف همسویی و وحدت داشتند، اما پایگاه مردمی امام علیهالسلام پراکنده و جدا از هم بود، و افراد آن غیرمنسجم و از نظر تفکر و هدف ناهماهنگ بودند و شاید شکستی که بر اثر قبول حکمیت بر لشکریان امام علیهالسلام واقع شد، دلیلی کافی بر صدق این مدعا باشد، همچنین ناکامی قیام امام حسن علیهالسلام پس از شهادت پدرش، برای مقابله و جنگ با معاویه که به صلح انجامید، سببی جز این نداشت که در میان مردم چنین پایگاه که از وحدت فکر و هدف برخوردار باشد، و آن حضرت بتواند به یاری آن به اصلاح موقعیت بپردازد موجود نبود، و ما این موضوع را در کتاب خود به نام «صلح الامامالحسن» به روشنی بیان کردهایم.