ابنعبد ربه اندلسی، در کتاب خود به نام عقدالفرید، مناظره ساختگی و مجعولی را میان امام علیهالسلام و مأمون خلیفه عباسی ذکر کرده است، که چگونگی آن، بر عدم وقوع و ساختگی بودن آن، دلالت دارد، و محتمل است که از ساختههای یکی از متعصبان و مخالفان اهلبیت علیهمالسلام باشد، او در کتاب خود آورده است که:
مأمون به علی بن موسی گفت: به چه دلیل ادعای این امر را دارید؟
علی بن موسی پاسخ داد: به سبب خویشاوندی علی و فاطمه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.
مأمون گفت: اگر سبب ادعا تنها خویشاوندی است، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از خود، کسی را از خاندان خویش برجای گذاشت، که از علی علیهالسلام و دیگر خویشانش، به او نزدیکتر بود، و اگر منظور تو قرابت فاطمه با پیامبر خداست صلی الله علیه و آله در این صورت این امر پس از فاطمه برای حسن و حسین است، و علی علیهالسلام حق آن دو را، در حالی که زنده و سالم بودند از آنها ربوده و به آنچه حق او نبوده استیلا پیدا کرده است.
علی بن موسی علیهالسلام در برابر این گفتار مأمون پاسخی نداشت.(1)
آنچه در این جا باید در نظر گرفته شود، این است، که ممکن نیست امام علیهالسلام، برای
سزاوارتر بودن علی علیهالسلام به خلافت، به عامل قرابت و خویشاوندی استدلال فرموده باشد، زیرا دلیل استوار و قاطع این امر، نصوص صریحی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره رسیده، و علی علیهالسلام را پس از خود به جانشینی خویش، مخصوص داشته است، همچنین شایستگیهای ذاتی آن حضرت که او را از دیگر اصحاب، ممتاز کرده است، دلیل دیگر این امر میباشد.
نظریه اهلبیت علیهمالسلام در قضیه خلافت این است، که این امر مربوط به دستورهای الاهی و نصوص آسمانی است، و به عوامل خویشاوندی و سیاست و جز اینها، ارتباط ندارد، زیرا خداوند متعال است، که برای صلاح دین و مصلحت امت هر کس را شایسته بداند، برمیگزیند و امر خود را بر زبان پیامبرش جاری میسازد، چنان که در بحث امامت، آنچه از امام رضا علیهالسلام در این مورد روایت شده، نقل کردهایم، و اگر استدلالی بر سزاوارتر بودن علی علیهالسلام به خلافت، به دلیل خویشاوندی او با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از ائمه اهلبیت علیهمالسلام رسیده است، در برابر استدلال کسانی است که مهاجران را به دلیل قرابت و پیوستگی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خلافت، از انصار اولی و احق دانستهاند، چنان که اگر این خبر درست بود، امام علیهالسلام اعتراض مأمون را دایر به این که در میان اهلبیت کسی که از علی علیهالسلام و مانند او سزاوارتر بوده، وجود داشته است، هرگز بدون پاسخ نمیگذاشت، و مأمون در این سخن، اشاره به جدش عباس بن عبدالمطلب کرده است، و چنان که میدانیم، پس از درگذشت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که عباس دریافت، که امور از جریان صحیح خود، خارج میشود، و در جو، نشانههایی از دگرگونی اوضاع است، شخصا به امام علی علیهالسلام پیشنهاد و درخواست کرد، که دست خود را برای بیعت دراز فرماید، تا با او بیعت کند، لیکن امام علیهالسلام از قبول بیعت پنهانی او، خودداری فرمود، و آن را به هنگامی موکول کرد که از تجهیز و تدفین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که جسد مقدس آن حضرت، در این زمان هنوز بر مغتسل بود، فراغت یابد، تا بیعت را آشکارا و در برابر چشم همگان انجام دهد، بنابراین اگر انگاشته شود که عباس را در خلافت، حقی بوده است، با این اقدام خود از آن صرفنظر کرده است.
اما حسن و حسین علیهمالسلام در زمان رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خردسال بودهاند، و نمیتوان فرض کرد که تا زمانی که آنها به حد بلوغ برسند خلافت از طریق وصایت باشد، زیرا
فرض این است که خلافت از طریق وصایت قابل نقل و انتقال نیست، بنابراین در چنین صورتی نیز امر خلافت به علی علیهالسلام منحصر میشود، و تنها اوست که استحقاق آن را دارد نه دیگری. و این در صورتی است که ملاک استحقاق خلافت، قرابت و خویشاوندی فرض شود، و لیکن اگر معتقد باشیم که جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله مربوط به فرمان الاهی و نصوص آسمانی است، جایی برای این استدلالهای غیرضروری: باقی نیست.
علاوه بر این نظریات مأمون درباره مسأله خلافت، و آنچه را که او ضمن گفتگوهای خود با فقها و دانشمندان در این باره اظهار داشته و استحقاق خلافت بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله را منحصرا برای علی علیهالسلام اثبات کرده، و عقدالفرید نیز اینها را به قلم آورده، از جمله مسائلی است که نشان میدهد، این مناظره دروغ و ساخته و پرداخته یکی از متعصبان مذهبی است.
آنچه در این بخش از کتاب آورده شد، قسمتی بود از مناظرات و گفتگوهای امام علیهالسلام با برخی از متکلمان زمان خود، که از آن بزرگوار نقل شده، و ما آنها را به اختصار در این جا آوردهایم، تا آگاهیهایی به صورت کلی از روشی که ائمه علیهمالسلام در بحثها و گفتگوهای خود با دیگران داشتهاند، در اختیار خواننده قرار دهیم، تا که بتواند در این دوران که از نظر فکری و علمی آزادی و دموکراسی حاکم است با اعتقادی آگاهانه زندگی کند.
1) عقدالفرید ج 2 ص 285 و ج 5 ص 103.