جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مناظره ساختگی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ابن‏عبد ربه اندلسی، در کتاب خود به نام عقدالفرید، مناظره ساختگی و مجعولی را میان امام علیه‏السلام و مأمون خلیفه عباسی ذکر کرده است، که چگونگی آن، بر عدم وقوع و ساختگی بودن آن، دلالت دارد، و محتمل است که از ساخته‏های یکی از متعصبان و مخالفان اهل‏بیت علیهم‏السلام باشد، او در کتاب خود آورده است که:

مأمون به علی بن موسی گفت: به چه دلیل ادعای این امر را دارید؟

علی بن موسی پاسخ داد: به سبب خویشاوندی علی و فاطمه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.

مأمون گفت: اگر سبب ادعا تنها خویشاوندی است، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از خود، کسی را از خاندان خویش برجای گذاشت، که از علی علیه‏السلام و دیگر خویشانش، به او نزدیکتر بود، و اگر منظور تو قرابت فاطمه با پیامبر خداست صلی الله علیه و آله در این صورت این امر پس از فاطمه برای حسن و حسین است، و علی علیه‏السلام حق آن دو را، در حالی که زنده و سالم بودند از آنها ربوده و به آنچه حق او نبوده استیلا پیدا کرده است.

علی بن موسی علیه‏السلام در برابر این گفتار مأمون پاسخی نداشت.(1)

آنچه در این جا باید در نظر گرفته شود، این است، که ممکن نیست امام علیه‏السلام، برای

سزاوارتر بودن علی علیه‏السلام به خلافت، به عامل قرابت و خویشاوندی استدلال فرموده باشد، زیرا دلیل استوار و قاطع این امر، نصوص صریحی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره رسیده، و علی علیه‏السلام را پس از خود به جانشینی خویش، مخصوص داشته است، همچنین شایستگیهای ذاتی آن حضرت که او را از دیگر اصحاب، ممتاز کرده است، دلیل دیگر این امر می‏باشد.

نظریه اهل‏بیت علیهم‏السلام در قضیه خلافت این است، که این امر مربوط به دستورهای الاهی و نصوص آسمانی است، و به عوامل خویشاوندی و سیاست و جز اینها، ارتباط ندارد، زیرا خداوند متعال است، که برای صلاح دین و مصلحت امت هر کس را شایسته بداند، برمی‏گزیند و امر خود را بر زبان پیامبرش جاری می‏سازد، چنان که در بحث امامت، آنچه از امام رضا علیه‏السلام در این مورد روایت شده، نقل کرده‏ایم، و اگر استدلالی بر سزاوارتر بودن علی علیه‏السلام به خلافت، به دلیل خویشاوندی او با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام رسیده است، در برابر استدلال کسانی است که مهاجران را به دلیل قرابت و پیوستگی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خلافت، از انصار اولی و احق دانسته‏اند، چنان که اگر این خبر درست بود، امام علیه‏السلام اعتراض مأمون را دایر به این که در میان اهل‏بیت کسی که از علی علیه‏السلام و مانند او سزاوارتر بوده، وجود داشته است، هرگز بدون پاسخ نمی‏گذاشت، و مأمون در این سخن، اشاره به جدش عباس بن عبدالمطلب کرده است، و چنان که می‏دانیم، پس از درگذشت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که عباس دریافت، که امور از جریان صحیح خود، خارج می‏شود، و در جو، نشانه‏هایی از دگرگونی اوضاع است، شخصا به امام علی علیه‏السلام پیشنهاد و درخواست کرد، که دست خود را برای بیعت دراز فرماید، تا با او بیعت کند، لیکن امام علیه‏السلام از قبول بیعت پنهانی او، خودداری فرمود، و آن را به هنگامی موکول کرد که از تجهیز و تدفین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که جسد مقدس آن حضرت، در این زمان هنوز بر مغتسل بود، فراغت یابد، تا بیعت را آشکارا و در برابر چشم همگان انجام دهد، بنابراین اگر انگاشته شود که عباس را در خلافت، حقی بوده است، با این اقدام خود از آن صرف‏نظر کرده است.

اما حسن و حسین علیهم‏السلام در زمان رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خردسال بوده‏اند، و نمی‏توان فرض کرد که تا زمانی که آنها به حد بلوغ برسند خلافت از طریق وصایت باشد، زیرا

فرض این است که خلافت از طریق وصایت قابل نقل و انتقال نیست، بنابراین در چنین صورتی نیز امر خلافت به علی علیه‏السلام منحصر می‏شود، و تنها اوست که استحقاق آن را دارد نه دیگری. و این در صورتی است که ملاک استحقاق خلافت، قرابت و خویشاوندی فرض شود، و لیکن اگر معتقد باشیم که جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله مربوط به فرمان الاهی و نصوص آسمانی است، جایی برای این استدلالهای غیرضروری: باقی نیست.

علاوه بر این نظریات مأمون درباره مسأله خلافت، و آنچه را که او ضمن گفتگوهای خود با فقها و دانشمندان در این باره اظهار داشته و استحقاق خلافت بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله را منحصرا برای علی علیه‏السلام اثبات کرده، و عقدالفرید نیز اینها را به قلم آورده، از جمله مسائلی است که نشان می‏دهد، این مناظره دروغ و ساخته و پرداخته یکی از متعصبان مذهبی است.

آنچه در این بخش از کتاب آورده شد، قسمتی بود از مناظرات و گفتگوهای امام علیه‏السلام با برخی از متکلمان زمان خود، که از آن بزرگوار نقل شده، و ما آنها را به اختصار در این جا آورده‏ایم، تا آگاهیهایی به صورت کلی از روشی که ائمه علیهم‏السلام در بحثها و گفتگوهای خود با دیگران داشته‏اند، در اختیار خواننده قرار دهیم، تا که بتواند در این دوران که از نظر فکری و علمی آزادی و دموکراسی حاکم است با اعتقادی آگاهانه زندگی کند.


1) عقدالفرید ج 2 ص 285 و ج 5 ص 103.