جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مناظره امام با عمران صابی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

امام علیه‏السلام پس از مناظره و گفتگو با رؤسای ادیان و سران فرقه‏ها، رو به حاضران مجلس فرمود تا هر کدام پرسشی دارند، مطرح کنند، اما همه سر به زیر انداخته سکوت اختیار کردند، در این میان عمران صابی که از بزرگترین متکلمان زمان خویش بود جلو آمد، و از چگونگی اثبات وجود پروردگار پرسش کرد، دامنه گفتگو میان امام علیه‏السلام و عمران در این باره به باریکترین و پیچیده‏ترین مسائل مربوط کشید، و امام علیه‏السلام با روشی ساده و جالب، و با استدلال به حقایق روشن علمی، به او پاسخ می‏داد، و از جمله پرسشهای عمران این بود:

ای آقای من آیا کائن (واجب الوجود) وجودش در نزد خودش معلوم و عالم به خویش است؟

امام علیه‏السلام فرمود: علم داشتن به چیزی سبب نفی خلاف آن که جهل است می‏باشد، تا با نفی آن علم اثبات شود. اما در مورد حقتعالی و این که او عالم است، چیزی که مخالف علم او باشد وجود ندارد، تا آن را از او نفی کنیم ای عمران آیا فهمیدی؟

عمران گفت آری به خدا سوگند ای آقای من، پس مرا آگاه فرما خداوند به چه چیز دانش خود را دانست، به ضمیر و صورتهای ذهنیه یا به چیز دیگر؟

امام علیه‏السلام فرمود: آیا فکر می‏کنی اگر علم خداوند به وسیله ضمیر باشد، به ناچار باید این ضمیر را حد و نهایتی باشد که این معرفت در همان حد پایان یابد؟

عمران عرض کرد: ناگزیر چنین است.

امام علیه‏السلام فرمود آن ضمیر چیست؟

عمران سکوت کرد و پاسخی نداد.

امام علیه‏السلام فرمود: باکی نیست، که درباره همین ضمیر از تو بپرسم، آیا آن را به وسیله ضمیر دیگری می‏شناسی؟ اگر بگویی آری… ادعا و سخن خود را باطل کرده‏ای، ای عمران شایسته است بدانی که خداوند یگانه به ضمیر توصیف نمی‏شود، و درباره او بیش از این که کاری یا علمی یا پدیده‏ای را به او نسبت دهیم چیز دیگر نمی‏توانیم

بگوییم، و نیز نمی‏توان توهم کرد که مانند مخلوقات دستخوش دگرگونیها و اجزاست.

عمران می‏پرسد ای آقای من آیا چنین نیست که خداوند پیش از آفرینش خلایق خاموش بود و سخن نمی‏گفت؟

امام علیه‏السلام فرمود: زمانی خاموشی گفته می‏شود که پیش از آن نطق و بیانی باشد، مثلا به چراغ نمی‏توان گفت ساکت است و سخن نمی‏گوید، همچنین گفته نمی‏شود چراغ آنچه بخواهد به ما روشنایی می‏دهد زیرا روشنایی فعل و عمل چراغ نیست، و چراغ آن را پدید نیاورده، و چیزی جدا از آن نیست، لیکن هنگامی که به ما روشنی می‏دهد می‏گوییم چراغ روشنایی به ما داد و از آن فروغ و پرتو گرفتیم ای عمران با این توضیح مطلب آشکار می‏شود.

عمران گفت: ای آقای کن، آنچه می‏دانم این است که کائن (واجب الوجود) هنگامی که آفریدگان را آفرید در حال او دگرگونی پدید آمد.

امام علیه‏السلام فرمود: ای عمران محال گفتی، تغییر و دگرگونی در کائن (واجب الوجود) به هیچ روی پدید نمی‏آید تا به سبب این دگرگونی ذات مقدس او در معرض تغییر باشد، ای عمران آیا دیده‏ای که تغییر آتش موجب تغییر ذات آن شود، و یا حرارت، خود را بسوزاند و یا بیننده چشم خود را ببیند؟

عمران گفت: این را ندیده‏ام، ای آقای من مرا آگاه فرما که خدا در آفریدگان است یا آفریدگان در خدا؟

امام علیه‏السلام فرمود: خداوند برتر از این است که می‏گویی، نه او در خلق است و نه خلق در او و منزه است از این، و به تو خواهم آموخت که چگونه باید خدا را بشناسی و لا قوة الا بالله. اکنون به من بگو که تو در آینه‏ای یا او در تو، و اگر هیچ کدام در یکدیگر نیستید چگونه خود را در آینه می‏بینی؟

عمران گفت: به پرتوی که میان من و آینه است.

امام علیه‏السلام: آیا این پرتوی که در آینه می‏بینی بیشتر از پرتوی است که در چشم خود می‏بینی؟

عمران گفت: بلی

امام علیه‏السلام فرمود: آن را نشان بده… عمران پاسخی نداد.

امام علیه‏السلام فرمود: من چنین می‏دانم این روشنایی نه در آینه است و نه در تو بلکه چیزی است جدا که شما را به یکدیگر مربوط ساخته است و برای این مطلب جز این مثالهای بسیار دیگری است که نادان را جای سخن باقی نمی‏ماند، و لله المثل الاعلی (و برای خدا مثالهای برتر است).

امام علیه‏السلام با تشکیکات عمران صابی این گونه مقابله می‏کند، و بدین سان شک و تحیر او را از میان می‏برد، و پرده ابهام را از چهره مسائل پیچیده‏ای که بر او مشتبه شده برطرف می‏سازد، تا آن جا که آنچه برای او صورت خواب و خیال داشته است در جلو چشمانش محقق و جلوه‏گر می‏شود، در میدان احتجاج امام علیه‏السلام زمانی به اقامه حجت و دلیل می‏پردازد، که پیش از این پایه سخن را با مثالهای ساده و قابل فهم، و آنچه در صحنه زندگی ملموس و محسوس است استوار کرده باشد، تا پس از برطرف شدن پیچیدگی مطلب و درآمدن آن به صورت پدیده‏ای ساده و روشن، مجال شک و تردید برای خصم باقی نماند، و در همه این احوال روش آن حضرت معجزآسا و دل‏انگیز است.