امام علیهالسلام پس از مناظره و گفتگو با رؤسای ادیان و سران فرقهها، رو به حاضران مجلس فرمود تا هر کدام پرسشی دارند، مطرح کنند، اما همه سر به زیر انداخته سکوت اختیار کردند، در این میان عمران صابی که از بزرگترین متکلمان زمان خویش بود جلو آمد، و از چگونگی اثبات وجود پروردگار پرسش کرد، دامنه گفتگو میان امام علیهالسلام و عمران در این باره به باریکترین و پیچیدهترین مسائل مربوط کشید، و امام علیهالسلام با روشی ساده و جالب، و با استدلال به حقایق روشن علمی، به او پاسخ میداد، و از جمله پرسشهای عمران این بود:
ای آقای من آیا کائن (واجب الوجود) وجودش در نزد خودش معلوم و عالم به خویش است؟
امام علیهالسلام فرمود: علم داشتن به چیزی سبب نفی خلاف آن که جهل است میباشد، تا با نفی آن علم اثبات شود. اما در مورد حقتعالی و این که او عالم است، چیزی که مخالف علم او باشد وجود ندارد، تا آن را از او نفی کنیم ای عمران آیا فهمیدی؟
عمران گفت آری به خدا سوگند ای آقای من، پس مرا آگاه فرما خداوند به چه چیز دانش خود را دانست، به ضمیر و صورتهای ذهنیه یا به چیز دیگر؟
امام علیهالسلام فرمود: آیا فکر میکنی اگر علم خداوند به وسیله ضمیر باشد، به ناچار باید این ضمیر را حد و نهایتی باشد که این معرفت در همان حد پایان یابد؟
عمران عرض کرد: ناگزیر چنین است.
امام علیهالسلام فرمود آن ضمیر چیست؟
عمران سکوت کرد و پاسخی نداد.
امام علیهالسلام فرمود: باکی نیست، که درباره همین ضمیر از تو بپرسم، آیا آن را به وسیله ضمیر دیگری میشناسی؟ اگر بگویی آری… ادعا و سخن خود را باطل کردهای، ای عمران شایسته است بدانی که خداوند یگانه به ضمیر توصیف نمیشود، و درباره او بیش از این که کاری یا علمی یا پدیدهای را به او نسبت دهیم چیز دیگر نمیتوانیم
بگوییم، و نیز نمیتوان توهم کرد که مانند مخلوقات دستخوش دگرگونیها و اجزاست.
عمران میپرسد ای آقای من آیا چنین نیست که خداوند پیش از آفرینش خلایق خاموش بود و سخن نمیگفت؟
امام علیهالسلام فرمود: زمانی خاموشی گفته میشود که پیش از آن نطق و بیانی باشد، مثلا به چراغ نمیتوان گفت ساکت است و سخن نمیگوید، همچنین گفته نمیشود چراغ آنچه بخواهد به ما روشنایی میدهد زیرا روشنایی فعل و عمل چراغ نیست، و چراغ آن را پدید نیاورده، و چیزی جدا از آن نیست، لیکن هنگامی که به ما روشنی میدهد میگوییم چراغ روشنایی به ما داد و از آن فروغ و پرتو گرفتیم ای عمران با این توضیح مطلب آشکار میشود.
عمران گفت: ای آقای کن، آنچه میدانم این است که کائن (واجب الوجود) هنگامی که آفریدگان را آفرید در حال او دگرگونی پدید آمد.
امام علیهالسلام فرمود: ای عمران محال گفتی، تغییر و دگرگونی در کائن (واجب الوجود) به هیچ روی پدید نمیآید تا به سبب این دگرگونی ذات مقدس او در معرض تغییر باشد، ای عمران آیا دیدهای که تغییر آتش موجب تغییر ذات آن شود، و یا حرارت، خود را بسوزاند و یا بیننده چشم خود را ببیند؟
عمران گفت: این را ندیدهام، ای آقای من مرا آگاه فرما که خدا در آفریدگان است یا آفریدگان در خدا؟
امام علیهالسلام فرمود: خداوند برتر از این است که میگویی، نه او در خلق است و نه خلق در او و منزه است از این، و به تو خواهم آموخت که چگونه باید خدا را بشناسی و لا قوة الا بالله. اکنون به من بگو که تو در آینهای یا او در تو، و اگر هیچ کدام در یکدیگر نیستید چگونه خود را در آینه میبینی؟
عمران گفت: به پرتوی که میان من و آینه است.
امام علیهالسلام: آیا این پرتوی که در آینه میبینی بیشتر از پرتوی است که در چشم خود میبینی؟
عمران گفت: بلی
امام علیهالسلام فرمود: آن را نشان بده… عمران پاسخی نداد.
امام علیهالسلام فرمود: من چنین میدانم این روشنایی نه در آینه است و نه در تو بلکه چیزی است جدا که شما را به یکدیگر مربوط ساخته است و برای این مطلب جز این مثالهای بسیار دیگری است که نادان را جای سخن باقی نمیماند، و لله المثل الاعلی (و برای خدا مثالهای برتر است).
امام علیهالسلام با تشکیکات عمران صابی این گونه مقابله میکند، و بدین سان شک و تحیر او را از میان میبرد، و پرده ابهام را از چهره مسائل پیچیدهای که بر او مشتبه شده برطرف میسازد، تا آن جا که آنچه برای او صورت خواب و خیال داشته است در جلو چشمانش محقق و جلوهگر میشود، در میدان احتجاج امام علیهالسلام زمانی به اقامه حجت و دلیل میپردازد، که پیش از این پایه سخن را با مثالهای ساده و قابل فهم، و آنچه در صحنه زندگی ملموس و محسوس است استوار کرده باشد، تا پس از برطرف شدن پیچیدگی مطلب و درآمدن آن به صورت پدیدهای ساده و روشن، مجال شک و تردید برای خصم باقی نماند، و در همه این احوال روش آن حضرت معجزآسا و دلانگیز است.