جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مروری بر زندگینامه امام رضا

زمان مطالعه: 4 دقیقه

درباره زمان ولادت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام اختلاف شدیدی میان مورخین وجود دارد: شیخ کلینی و شیخ مفید و ابن‏اثیر، ولادت حضرتش را در سال 148 هجری قمری دانسته‏اند که این قول، بیش‏تر مورد قبول قرار گرفته است؛ با این وصف، هم چنان‏که طبیعت تاریخ‏نگاری کهن بوده، روایات و گزارشات در این مغشوش و متضادند. مثلا ابن ‏شهر آشوب و محمد بن طلحه‏ی شافعی و ابن‏خلکان، تاریخ تولد امام رضا علیه‏السلام را در سال 153 هجری قمری نقل کرده و ملاحسین کاشفی سال 141 هجری قمری را آورده است(1)

به هر حال، از آن‏جا که مشهور است امام رضا علیه‏السلام هنگام وفات (سال 203)، پنجاه و پنج ساله بودند، همان روایت شیخ کلینی و شیخ مفید، معقول‏تر به نظر می‏رسد.

حضرت رضا علیه‏السلام در سال 183 هجری و متعاقب شهادت پدرشان امام موسی کاظم علیه‏السلام بر مسند امامت و هدایت مردمان نشستند و این

مقارن با حکومت جابرانه‏ی هارون‏الرشید عباسی است که با شدت و حدتی بی‏نظیر، تیغ در میان شیعیان می‏نهاد و هر گونه ندای مخالفتی را سرکوبی می‏کرد. به عبارت دیگر، آغاز امامت حضرت رضا علیه‏السلام، دقیقا مقارن با اوج دوران سلسله‏ی بنی‏عباس است؛ دورانی که به حق می‏توان از آن به عنوان هزار و یک شب بغداد یاد کرد. از سوی دیگر، باید دانست که هنگامه‏ی امامت حضرت رضا علیه‏السلام از جانبی دیگر هم بسیار بغرنج و حساس بوده، و آن بروز اختلافات شدید در میان امامیه است که پس از شهادت امام هفتم علیه‏السلام هر یک به راهی رفتند و بیش‏تر اینان از پذیرش امامت حضرت رضا علیه‏السلام استنکاف ورزیدند(2)

به این ترتیب، آشکار است که اعلام امامت حضرتش از همان ابتدا با چالش‏هایی جدی در دو جبهه‏ی خارجی و داخلی مواجه گشت: در یک طرف، خلیفه‏ی جاه‏طلبی

چون هارون‏الرشید بود که به هیچ ‏روی دعوت به امامت حضرت رضا علیه‏السلام را تاب نمی‏آورد و در طرف دیگر، شیعیانی که در خلال سال‏های طولانی حبس امام موسی کاظم علیه‏السلام، دچار تشتت آراء شده و یا به اسماعیلیه متمایل شده بودند، یا اساسا با اعتقاد به مهدی موعود بودن امام موسی کاظم علیه‏السلام، داعیه‏ی امامت حضرت رضا علیه‏السلام را بر نمی‏تافتند(3)

در این شرایط دشوار، امام رضا علیه‏السلام با تظاهر به اشتغال به امور دنیوی، خویشتن را از بدخواهی هارون، در امان نگه داشتند(4)

و در جبهه‏ی مهم‏تر، یعنی هدایت مردمان، هوشیارانه به مباحثه با علماء و دانشوران گوناگون همت کردند تا ضمن پاسخ‏گویی به شبهات، رحجان بی گفتگوی خویش را بر همگان هویدا سازند و توده‏های شیعی را از در غلتیدن به دامان نیرنگ‏بازان و فرقه‏های بی‏پایان، محفوظ دارند.

این‏گونه، با همت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام مدینةالنبی به کانون علمی در خور اهمیتی مبدل شد و چنان افتاد که بسیاری از علماء و پژوهندگان، با عزیمت به آن شهر، پاسخ به پرسش‏های علمی و دینی خویش را از امام رضا علیه‏السلام خواستار می‏شدند و دیگرانی هم با مکاتبه، از حضرتش کسب فیض می‏نمودند. اما باید دانست که دامنه‏ی این کارکرد امام رضا علیه‏السلام تنها به مدینه منحصر نبود، چرا که ایشان اندکی پس از شهادت پدرشان، در سفری به کوفه و بصره، به مناظره‏های دامنه‏داری با علمای ادیان دیگر و متکلمین مسلمان هم پرداختند(5) در نتیجه، شاکله‏ی اصلی دوران امامت حضرت رضا علیه‏السلام، دو چیز بوده است: یکی تقیه در مقابل خلیفه‏ی جابر عباسی و دیگری اهتمام به ترویج دین و رفع شبهات.

نقطه‏ی عطف دوران زندگی و امامت حضرت رضا علیه‏السلام، منطبق بر بزرگترین تحول در حکومت آل‏عباس است: هارون‏الرشید در سال 193 هجری قمری بمرد و دوران طلایی حکومت بنی‏عباس با او به گور رفت. در خلال پنج سال جنگ و برادرکشی میان امین و مامون، امام رضا علیه‏السلام فراغتی – قابل قیاس با دوره‏ی امام محمد باقر علیه‏السلام و امام جعفر صادق علیه‏السلام – برای نشر علوم دینی یافتند و با تلاشی پیگیر به استحکام مبانی نظری تشیع همت گماشتند. لیکن با استقرار قطعی مامون در سال 198 هجری، و نیز نیرنگ‏های خاص او، شرایطی خاص پدیدار گشت که درک آن، محتاج دقت و تتبع فراوان است.

این مامون، پس از به قتل آوردن امین، تا سال‏ها از مراجعت به مرکز خلافت – یعنی بغداد – پرهیز کرد و «مرو» را تخت‏گاه خود قرار داد. او در سال 200 هجری در اقدامی بی‏نظیر و شگرف، امام رضا علیه‏السلام را به مرو فراخواند و نخست خلافت و سپس ولایتعهدی را به ایشان تکلیف کرد.

شکی نیست که چنین اقدامی از هر حیث، پرسش برانگیز است و در هر صورت می‏رساند که خلیفه‏ی تازه، سیاستی نوین را ساز کرده بوده است. در واقع، انگیزه‏ی اصلی مامون از ولیعهد کردن امام رضا علیه‏السلام چنان پیچیده در ابهام و تردید است که در خلال صدها سال، بسیاری از نویسندگان در حل معمای آن کوشیده‏اند و کتب یا مقالات متعددی درباره‏ی آن نگاشته‏اند… به هر تقدیر:، اقامت حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در مرو، دو یا سه سالی طول کشید و حضرتش‏ در

هنگامی که به اتفاق مامون عازم بغداد بودند، در قریه‏ی طوس به جوار رفیق اعلی پرکشیدند.

جای تعجب نیست که چگونگی در گذشت امام رضا علیه‏السلام نیز هم‏چون واقعه‏ی ولایتعهدی، در پرده‏ی ابهام باشد؛ چرا که برخی از مورخین در نتیجه‏ی تظاهر مامون به ارج نهادن بر امام علیه‏السلام، بر این گمانه دل بسته‏اند که بسا امام رضا علیه‏السلام به مرگ طبیعی از دنیا رحلت کرده باشند با این‏که زهر دادن به ایشان را جماعتی از بنی‏عباس – بی‏اذن مامون – انجام داده باشند و… الخ(6) این همه در حالی است که تغییر ناگهانی رفتار مامون، پس از شهادت امام رضا علیه‏السلام و اقدامات خشن او در سرکوبی علویان، جملگی نشان‏گر آلوده بودن دست شخص او در این فاجعه است؛ اما گسترش دامنه‏ی فضای وهم‏آلود و توطئه‏آمیزی که مامون در ایجاد آن تبحر داشت، در کنار سنت تاریخ‏نگاری غیرمستند و نیز رویکرد منفعلانه‏ی متکلم شیعی، همه و همه، چنان شرایطی را پدید آورده‏اند که برخی از درک رابطه‏ی دقیق میان کشته شدن فضل بن سهل در سرخس و شهادت امام رضا علیه‏السلام در طوس، آن هم در هنگام عزیمت مامون به مرکز خلافت عباسی، عاجز مانده‏اند و یا به تحول شخصیتی مامون از پس این حوادث نیز بی‏اعتنایی گذر کرده‏اند.

بنابراین، پژوهنده برای کشف واقعیات ناگزیر است که با نگاهی

عمیق‏تر به مجموعه‏ی رویدادهای زندگانی امام رضا علیه‏السلام بپردازد و فارغ از هر گونه پیش‏داوری، درک رابطه‏های میان وقایع را وجهه‏ی همت خویش قرار دهد.


1) درباره این تاریخ‏ها و نیز برای آگاهی از سایر گزارش‏ها، رک به «ناسخ‏التواریخ»: ج 1، صص 9 – 8.

2) برای آگاهی بیش‏تر از این امر، رک به بحث «تأملی بر چرایی واگذاری ولایتهدی از سوی مامون» که در ادامه خواهد آمد.

3) برای آگاهی بیش‏تر رک به «همان».

4) درین باره رک به «بحارالانوار»: ج 49، صص 114.

5) رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 73.

6) درباره‏ی نظرات گوناگون راجع به شهادت یا مرگ امام رضا علیه‏السلام، رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام (ع)»: صص 216 – 202.