شاعران با مدیحههای نغز و شیوا به مدح و ستایش آن حضرت پرداختند، بهترین اشعاری که درباره آن بزرگوار سروده شده و به جا مانده، ابیاتی است از ابینواس، که هنگامی که مردم او را ملامت کردند که چرا امام رضا علیهالسلام را مدح نمیکند، در پاسخ آنها سروده است:
قیل لی أنت أشعر الناس طرا++
فی فنون من الکلام النبیه
لک من جوهر الکلام بدیع++
یشمرالدر فی یدی مجتنیه
فعلام ترکت مدح بن موسی++
و الخصال التی تجمعن فیه
قلت لا استطیع مدح امام++
کن جبریل خادما لأبیه(1)
مأمون وقتی این اشعار را از ابینواس شنید، به او آفرین گفت، و به اندازه صلهای که به همه شاعران داده بود به او جایزه داد، و او را بر همگی شاعران برتری بخشید.
ابونواس شیعی مذهب بود، و داستانهایی از هرزگی و بیبند و باری درباره او نقل شده است، ولی نظر خاصی در مورد این داستانها داریم، و این شاعر را از آنچه به او نسبت دادهاند، منزه میدانیم.
روزی ابونواس از خانهاش بیرون آمد، نظرش به سواری افتاد که از روبروی او میآمد و صورتش را نمیدید پرسید او کیست؟ گفتند او علی بن موسیالرضا علیهالسلام است، در این هنگام این شعرها را سرود:
اذا أبصرتک العین من بعد غایة++
و عارض فیک الشک أثبتک القلب
و لو أن قوما یمموک لقادهم++
نسیمک حتی یستدل بک الرکب(2)
هنگامی دیگر ابونواس چشمش به امام علیهالسلام افتاد، واین موقعی بود که حضرت از نزد مأمون باز میگشت و بر استر خود سوار بود، به امام علیهالسلام نزدیک شد و سلام کرد و گفت، ای فرزند پیامبر! من درباره شما اشعاری سرودهام، که دوست دارم آنها را استماع فرمایی، آن حضرت فرمود اشعار را بخوان، ابونواس شروع بخواندن این شعرها کرد:
مطهرون نقیات ثیابهم++
تجری الصلوة علیهم أینما ذکروا
من لم یکن علویا حین تنسبه++
فماله فی قدیم الدهر مفتخر
فالله لمابرا خلقا فأتقنه++
صفاکم و اصطفاکم أیها البشر
و أنتم الملأ الاعلی و عندکم++
علم الکتاب و ما جاءت به السور(3)
امام رضا علیهالسلام فرمود: ابیاتی دربارهی ما سرودهای، که در آنها کسی بر تو سبقت نجسته است، سپس خطاب به غلام خود فرمود که از مال چیزی به همراه داری، عرض کرد سیصد دینار، فرمود آنها را به او بده، سپس فرمود شاید این وجه را اندک بداند، این استر را هم به او تحویل ده.(4)
اما من به اشعاری از دعبل شاعر اهلبیت علیهمالسلام که به مناسبت ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام سروده باشد، آگاهی نیافتم و آنچه تاریخ، از او نقل کرده، همان چکامه تائیه مشهوری است، که در آن مصیبتهای دردناک و هولانگیزی را که از جانب خلفای زمان و دستگاههای جور و ستم حاکمان، بر اهلبیت علیهمالسلام وارد شده، تصویر کرده است.
دعبل در این چکامه میخواهد عواطف امت را برانگیزد، و حس محبت را نسبت به اهلبیت در آنها بیدار کند، و با اشعاری شیوا، به مصیبتهای خونبار و فجایع وحشتناکی که در دوران حکومت امویان و عباسیان بر آنها وارد شده اشاره کرده، و توجه امت را به لزوم آنها برای پیروزی بر دشمنان و غاصبان حق آنان، جلب میکند، آغاز چکامه این است:
تجاو بن بالارنان و الزفرات++
نوائح عجم اللفظ و النطقات(5)
پس از آن رویدادهایی را که از زمان وفات پیامبر صلی الله علیه و آله به بعد بر خاندان او وارد شده با اشاره به داستان سقیفه و انحراف امت در مسأله خلافت، و بالاخره تا واقعه دردناک شهادت امام موسی بن جعفر علیهالسلام بیان میکند، سپس به مدح و ستایش اهلبیت علیهمالسلام میپردازد، و فضائل و مناقب آنها را شرح میدهد، دعبل هنگامی که قصیده خود را برای امام رضا علیهالسلام خواند، تأثر آن حضرت از شنیدن دو بیت آن آشکار شد، آن جاکه دعبل خواند:
أری فیئهم فی غیرهم متقسما++
و أیدیهم من فیئهم صفرات(6)
امام علیهالسلام گریست و فرمود: ای خزاعی راست گفتی، دعبل در اینجا نقطه ضعفی را یادآوری کرده بود، که اهلبیت علیهمالسلام پیوسته از آن رنج میبردند، وهنگامی که دعبل این بیت را خواند:
اذا وتروا مدوا الی واتریهم++
أکفا عن الاوثار منقبضات(7)
امام علیهالسلام پیوسته دستهای خود را به هم میمالید و میفرمود: آری منقبضات
این قصیده از نظر روانی الفاظ، و واقعیت معنا، و شیوایی و حسن تعبیر از بهترین و زیباترین اشعار عرب است. چنان که اغانی نقل کرده، هنگامی که دعبل اشعار خود را به پایان رسانید، امام رضا علیهالسلام ده هزار درهم از سکههایی که نام مبارکش بر آنها نقش بود، به او جایزه مرحمت فرمود، و یکی از جامههای خود را به او خلعت داد، مردم قم در برابر آن جامه سی هزار درهم به او دادند، و او نپذیرفت و آن را به آنها نفروخت، در بیابان راه را بر او بستند، وجامه را از او ربودند، دعبل به آنها گفت:شما آن را برای تقرب به خدا میخواهید، در حالی که این برای شما حرام است، و آنان را سوگند داد که آن را نفروشند، وپارهای از آن را به او دهند، تا در کفن خود گذارد یکی از آستینهای آن جامه را به او دادند که در کفن خود گذاشت. همچنین گفته شده که دعبل قصیده «مدارس
آیات» خود را بر جامهای نوشت و با آن احرام کرد و پس از آن دستور داد که آن را در کفنش بگذارند.
دعبل شاعر توانایی بود که مخالفانش همواره از زبان او بیمناک بودند و خلفا میترسیدند مبادا دعبل به هجو آنها بپردازد.
ابنمدبر گفته است، دعبل را دیدار کردم، و به او گفتم تو گستاخترین مردمی که دربارهی مأمون میگویی:
انی من القوم الذین سیوفهم++
قتلت أخاک و شرفتک بمقعد
رفعوا محلک بعد طول خموله++
و استنفذوک من الحضیض الأوهد(8)
در پاسخ من گفت: ای ابااسحاق من چهل سال چوبهام را به همراه خود دارم و کسی که مرا بر آن به دار کشد نیافتهام(9)
1) به من گفته شد تو در سرودن شعر از همه شاعران برتر و در فنون سخنوری آگاهتری – تو را از گوهر سخن نکتههای نو و ظریفی است که مانند مروارید در دست صاحبش سود و فایده میدهد – چرا مدح فرزند موسی علیهالسلام را ترک کردهای و به ستایش صفات پسندیدهای که در او گرد آمده نپرداختهای – در پاسخ آنها گفتم توان آن را ندارم امامی را مدح کنم که جبرئیل خدمتکار پدرش بوده است.
2) اگر چشم تو را از دور ببیند – و در شناسایی تو شک کند، دل شک نمیکند و درباره تو یقین دارد – و اگر گروهی بخواهند به سوی تو روآورند بوی خوشت آنها را رهبری میکند تا به سوی تو راه یابند.
3) پاکیزگان و پاکدامنانی هستند – که هر جا نام آنها برده میشود درود بر آنان فرستاده میشود – اگر بخواهی نسب کسی را که علوی نیست بیان کنی – بدان از روزگاران پیش او را مایهای برای افتخار نبوده است – خداوند هنگامی که خلایق را آفرید و اساس آفرینش را استوار کرد – شما را خالص و پاکیزه آفرید و برگزیده خویش ساخت، ای آنانی که از جنس بشر هستید شما برترین آفریدگانید و علم قرآن و محتوای سورههای آن نزد شماست.
4) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 143 برخی در نسبت این اشعار بر ابینواس تردید کردهاند، بدین جهت که وفات او بنابر اقل روایات سه سال پیش از ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام بوده است، زیرا وفات ابینواس را در سال 195 یا 198 و غیر از اینها نوشتهاند، و لایتعهدی امام رضا علیهالسلام در سال 201 اتفاق افتاده است، بنابراین او این جریان را درک نکرده و بدین مناسبت چیزی نسروده است و در این مورد دو احتمال است:این که گوینده این اشعار همان ابونواس معروف باشد، لیکن این ابیات را در غیر این مناسب سروده است، و این احتمال بعید نیست بویژه این که این اشعار را همه به او نسبت دادهاند.- این که گوینده این ابیات ابینواس دیگری است که معروف به ابینواس حق میباشد و از اصحاب امام هادی علیهالسلام است و نام و کنیه او ابوالسری سهل بن یعقوب بن اسحاق میباشد. او در میان مردم تظاهر به بیبند و باری، و با آنها خوشمزگی میکرد و از این راه، تشیع خود را اظهار و جان خود را در امام میداشت، و هنگامی که این را امام هادی علیهالسلام شنید، او را به ابینواس حق ملقب داشت، و به او فرمود: ای ابالسری تو ابونواس حق هستی، و آن که پیش از تو بوده ابونواس باطل است… الکنی و الالقاب نوشته حاج شیخ عباس قمی ج 1 ص 170. در این جا آنچه باید ثابت شود این است که این ابونواس حق زمان حیات امام رضا علیهالسلام را درک کرده باشد تا بتوان این ابیات را از او دانست، ولی دلیلی بر این، در دست نیست، و این که او را از اصحاب امام هادی علیهالسلام شمردهاند، و در زمره اصحاب امامان پیش از آن حضرت ذکر نکردهاند، عکس این مطلب را ثابت میکند، بنابراین احتمال اول به صحت نزدیکتر میباشد. و خدا داناتر است.
5) زنان نوحهگری که سخنان و الفاظ آنها گنگ و مبهم است، با گریه و ناله از یکدیگر پرسش میکنند.
6) غنایم آنان را میبینم که در میان غیر از آنان قسمت شده، و دستهایش از غنایم خودشان تهی است.
7) هنگامی که دچار جنایت دشمنان میشوند، دستهای خود را که از انتقام و تلافی بازداشتهاند، به سوی آنها دراز میکنند.
8) من از گروهی هستم که شمشیرهای آنان برادرت را کشت و این جایگاه را به تو ارزانی داشت – تو را پس از مدت درازای گمنامی بلند مرتبه کردند و تو را از پستترین حال رهایی دادند.
9) اغانی ج 20 ص 81 – 69.