جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مدیحه‏های شاعران در ستایش امام رضا

زمان مطالعه: 6 دقیقه

شاعران با مدیحه‏های نغز و شیوا به مدح و ستایش آن حضرت پرداختند، بهترین اشعاری که درباره آن بزرگوار سروده شده و به جا مانده، ابیاتی است از ابی‏نواس، که هنگامی که مردم او را ملامت کردند که چرا امام رضا علیه‏السلام را مدح نمی‏کند، در پاسخ آنها سروده است:

قیل لی أنت أشعر الناس طرا++

فی فنون من الکلام النبیه‏

لک من جوهر الکلام بدیع‏++

یشمرالدر فی یدی مجتنیه‏

فعلام ترکت مدح بن موسی‏++

و الخصال التی تجمعن فیه‏

قلت لا استطیع مدح امام‏++

کن جبریل خادما لأبیه(1)

مأمون وقتی این اشعار را از ابی‏نواس شنید، به او آفرین گفت، و به اندازه صله‏ای که به همه شاعران داده بود به او جایزه داد، و او را بر همگی شاعران برتری بخشید.

ابونواس شیعی مذهب بود، و داستانهایی از هرزگی و بی‏بند و باری درباره او نقل شده است، ولی نظر خاصی در مورد این داستانها داریم، و این شاعر را از آنچه به او نسبت داده‏اند، منزه می‏دانیم.

روزی ابونواس از خانه‏اش بیرون آمد، نظرش به سواری افتاد که از روبروی او می‏آمد و صورتش را نمی‏دید پرسید او کیست؟ گفتند او علی بن موسی‏الرضا علیه‏السلام است، در این هنگام این شعرها را سرود:

اذا أبصرتک العین من بعد غایة++

و عارض فیک الشک أثبتک القلب‏

و لو أن قوما یمموک لقادهم‏++

نسیمک حتی یستدل بک الرکب(2)

هنگامی دیگر ابونواس چشمش به امام علیه‏السلام افتاد، واین موقعی بود که حضرت از نزد مأمون باز می‏گشت و بر استر خود سوار بود، به امام علیه‏السلام نزدیک شد و سلام کرد و گفت، ای فرزند پیامبر! من درباره شما اشعاری سروده‏ام، که دوست دارم آنها را استماع فرمایی، آن حضرت فرمود اشعار را بخوان، ابونواس شروع بخواندن این شعرها کرد:

مطهرون نقیات ثیابهم‏++

تجری الصلوة علیهم أینما ذکروا

من لم یکن علویا حین تنسبه‏++

فماله فی قدیم الدهر مفتخر

فالله لمابرا خلقا فأتقنه‏++

صفاکم و اصطفاکم أیها البشر

و أنتم الملأ الاعلی و عندکم‏++

علم الکتاب و ما جاءت به السور(3)

امام رضا علیه‏السلام فرمود: ابیاتی درباره‏ی ما سروده‏ای، که در آنها کسی بر تو سبقت نجسته است، سپس خطاب به غلام خود فرمود که از مال چیزی به همراه داری، عرض کرد سیصد دینار، فرمود آنها را به او بده، سپس فرمود شاید این وجه را اندک بداند، این استر را هم به او تحویل ده.(4)

اما من به اشعاری از دعبل شاعر اهل‏بیت علیهم‏السلام که به مناسبت ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام سروده باشد، آگاهی نیافتم و آنچه تاریخ، از او نقل کرده، همان چکامه تائیه مشهوری است، که در آن مصیبتهای دردناک و هول‏انگیزی را که از جانب خلفای زمان و دستگاههای جور و ستم حاکمان، بر اهل‏بیت علیهم‏السلام وارد شده، تصویر کرده است.

دعبل در این چکامه می‏خواهد عواطف امت را برانگیزد، و حس محبت را نسبت به اهل‏بیت در آنها بیدار کند، و با اشعاری شیوا، به مصیبتهای خونبار و فجایع وحشتناکی که در دوران حکومت امویان و عباسیان بر آنها وارد شده اشاره کرده، و توجه امت را به لزوم آنها برای پیروزی بر دشمنان و غاصبان حق آنان، جلب می‏کند، آغاز چکامه این است:

تجاو بن بالارنان و الزفرات‏++

نوائح عجم اللفظ و النطقات(5)

پس از آن رویدادهایی را که از زمان وفات پیامبر صلی الله علیه و آله به بعد بر خاندان او وارد شده با اشاره به داستان سقیفه و انحراف امت در مسأله خلافت، و بالاخره تا واقعه دردناک شهادت امام موسی بن جعفر علیه‏السلام بیان می‏کند، سپس به مدح و ستایش اهل‏بیت علیهم‏السلام می‏پردازد، و فضائل و مناقب آنها را شرح می‏دهد، دعبل هنگامی که قصیده خود را برای امام رضا علیه‏السلام خواند، تأثر آن حضرت از شنیدن دو بیت آن آشکار شد، آن جاکه دعبل خواند:

أری فیئهم فی غیرهم متقسما++

و أیدیهم من فیئهم صفرات(6)

امام علیه‏السلام گریست و فرمود: ای خزاعی راست گفتی، دعبل در اینجا نقطه ضعفی را یادآوری کرده بود، که اهل‏بیت علیهم‏السلام پیوسته از آن رنج می‏بردند، وهنگامی که دعبل این بیت را خواند:

اذا وتروا مدوا الی واتریهم‏++

أکفا عن الاوثار منقبضات(7)

امام علیه‏السلام پیوسته دستهای خود را به هم می‏مالید و می‏فرمود: آری منقبضات

این قصیده از نظر روانی الفاظ، و واقعیت معنا، و شیوایی و حسن تعبیر از بهترین و زیباترین اشعار عرب است. چنان که اغانی نقل کرده، هنگامی که دعبل اشعار خود را به پایان رسانید، امام رضا علیه‏السلام ده هزار درهم از سکه‏هایی که نام مبارکش بر آنها نقش بود، به او جایزه مرحمت فرمود، و یکی از جامه‏های خود را به او خلعت داد، مردم قم در برابر آن جامه سی هزار درهم به او دادند، و او نپذیرفت و آن را به آنها نفروخت، در بیابان راه را بر او بستند، وجامه را از او ربودند، دعبل به آنها گفت:شما آن را برای تقرب به خدا می‏خواهید، در حالی که این برای شما حرام است، و آنان را سوگند داد که آن را نفروشند، وپاره‏ای از آن را به او دهند، تا در کفن خود گذارد یکی از آستینهای آن جامه را به او دادند که در کفن خود گذاشت. همچنین گفته شده که دعبل قصیده «مدارس

آیات» خود را بر جامه‏ای نوشت و با آن احرام کرد و پس از آن دستور داد که آن را در کفنش بگذارند.

دعبل شاعر توانایی بود که مخالفانش همواره از زبان او بیمناک بودند و خلفا می‏ترسیدند مبادا دعبل به هجو آنها بپردازد.

ابن‏مدبر گفته است، دعبل را دیدار کردم، و به او گفتم تو گستاخترین مردمی که درباره‏ی مأمون می‏گویی:

انی من القوم الذین سیوفهم‏++

قتلت أخاک و شرفتک بمقعد

رفعوا محلک بعد طول خموله‏++

و استنفذوک من الحضیض الأوهد(8)

در پاسخ من گفت: ای ابااسحاق من چهل سال چوبه‏ام را به همراه خود دارم و کسی که مرا بر آن به دار کشد نیافته‏ام(9)


1) به من گفته شد تو در سرودن شعر از همه شاعران برتر و در فنون سخنوری آگاهتری – تو را از گوهر سخن نکته‏های نو و ظریفی است که مانند مروارید در دست صاحبش سود و فایده می‏دهد – چرا مدح فرزند موسی علیه‏السلام را ترک کرده‏ای و به ستایش صفات پسندیده‏ای که در او گرد آمده نپرداخته‏ای – در پاسخ آنها گفتم توان آن را ندارم امامی را مدح کنم که جبرئیل خدمتکار پدرش بوده است.

2) اگر چشم تو را از دور ببیند – و در شناسایی تو شک کند، دل شک نمی‏کند و درباره تو یقین دارد – و اگر گروهی بخواهند به سوی تو روآورند بوی خوشت آنها را رهبری می‏کند تا به سوی تو راه یابند.

3) پاکیزگان و پاکدامنانی هستند – که هر جا نام آنها برده می‏شود درود بر آنان فرستاده می‏شود – اگر بخواهی نسب کسی را که علوی نیست بیان کنی – بدان از روزگاران پیش او را مایه‏ای برای افتخار نبوده است – خداوند هنگامی که خلایق را آفرید و اساس آفرینش را استوار کرد – شما را خالص و پاکیزه آفرید و برگزیده خویش ساخت، ای آنانی که از جنس بشر هستید شما برترین آفریدگانید و علم قرآن و محتوای سوره‏های آن نزد شماست.

4) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 143 برخی در نسبت این اشعار بر ابی‏نواس تردید کرده‏اند، بدین جهت که وفات او بنابر اقل روایات سه سال پیش از ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام بوده است، زیرا وفات ابی‏نواس را در سال 195 یا 198 و غیر از اینها نوشته‏اند، و لایتعهدی امام رضا علیه‏السلام در سال 201 اتفاق افتاده است، بنابراین او این جریان را درک نکرده و بدین مناسبت چیزی نسروده است و در این مورد دو احتمال است:این که گوینده این اشعار همان ابونواس معروف باشد، لیکن این ابیات را در غیر این مناسب سروده است، و این احتمال بعید نیست بویژه این که این اشعار را همه به او نسبت داده‏اند.- این که گوینده این ابیات ابی‏نواس دیگری است که معروف به ابی‏نواس حق می‏باشد و از اصحاب امام هادی علیه‏السلام است و نام و کنیه او ابوالسری سهل بن یعقوب بن اسحاق می‏باشد. او در میان مردم تظاهر به بی‏بند و باری، و با آنها خوشمزگی می‏کرد و از این راه، تشیع خود را اظهار و جان خود را در امام می‏داشت، و هنگامی که این را امام هادی علیه‏السلام شنید، او را به ابی‏نواس حق ملقب داشت، و به او فرمود: ای ابالسری تو ابونواس حق هستی، و آن که پیش از تو بوده ابونواس باطل است… الکنی و الالقاب نوشته حاج شیخ عباس قمی ج 1 ص 170. در این جا آنچه باید ثابت شود این است که این ابونواس حق زمان حیات امام رضا علیه‏السلام را درک کرده باشد تا بتوان این ابیات را از او دانست، ولی دلیلی بر این، در دست نیست، و این که او را از اصحاب امام هادی علیه‏السلام شمرده‏اند، و در زمره اصحاب امامان پیش از آن حضرت ذکر نکرده‏اند، عکس این مطلب را ثابت می‏کند، بنابراین احتمال اول به صحت نزدیکتر می‏باشد. و خدا داناتر است.

5) زنان نوحه‏گری که سخنان و الفاظ آنها گنگ و مبهم است، با گریه و ناله از یکدیگر پرسش می‏کنند.

6) غنایم آنان را می‏بینم که در میان غیر از آنان قسمت شده، و دستهایش از غنایم خودشان تهی است.

7) هنگامی که دچار جنایت دشمنان می‏شوند، دستهای خود را که از انتقام و تلافی بازداشته‏اند، به سوی آنها دراز می‏کنند.

8) من از گروهی هستم که شمشیرهای آنان برادرت را کشت و این جایگاه را به تو ارزانی داشت – تو را پس از مدت درازای گمنامی بلند مرتبه کردند و تو را از پست‏ترین حال رهایی دادند.

9) اغانی ج 20 ص 81 – 69.