جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مخالفت آرام

زمان مطالعه: 2 دقیقه

عناصر دیگری نیز وجود داشتند که عمل مأمون را در انتصاب امام رضا علیه‏السلام به ولایتعهدی خود، و بیرون بردن خلافت را از خاندان عباسی بر او نمی‏پسندیدند، لیکن چون توانایی ضدیت با حکومت را نداشتند،برخلاف تمایلات باطنی، با سیاستهای حکومت همراهی می‏کردند، با این حال نمی‏توانستند بکلی خاموش و آرام باشند، بلکه ناخشنودی ودلتنگی خود را، در قبال این عمل حکومت، که به زعم آنها غیر مسؤولانه بوده است، اظهار می‏کردند.

چنان که پیش از این گفته شد، اسحق بن موسی بن جعفر، از طرف مأمون در آن سال امیر حاجیان شده بود او در مکه برای مأمون و پس از او برای علی بن موسی علیه‏السلام به ولایتعهدی دعا کرد، در این میان حمدویه بن علی بن عیسی بن ماهان برخاست و به او اعتراض کرد، اسحق جامه سیاه که شعار عباسیان است طلب کرد تا بپوشد، و چون در دسترس نیافت پرچم سیاهی را برداشت و خود را در آن پیچید و گفت: ای مردم من

آنچه را بدان مأمور بوده‏ام به شما ابلاغ کردم، و من خود جز امیرالمؤمنین و فضل بن سهل کسی را نمی‏شناسم، سپس از منبر فرود آمد(1)

این حادثه از وجود مخالفتی پنهان و بی‏سر و صدا حکایت دارد، که در ضمن مخالفت نمی‏خواهد با حکومت وارد مبارزه شود و در برابر آن جبهه‏گیری کند، و این دسته بر گروهی که مخالفت خود را علنی کرده بودند مانند آنچه در بغداد و جز آن روی داد اضافه می‏شد.

به هر صورت… این گروههای مخالف نمی‏توانستند درک کنند، چه انگیزه‏ای مأمون را وادار کرده است، تا در این شرایط سیاسی سخت که خلافت عباسی با آنها دست به گریبان است، به این اقدام انقلابی دست بزند، مأمون هم آن انسان ساده‏اندیش نبود، که پیش از آن که بازی سیاسی خود را به پایان برساند، راز نهان و هدف پنهان خود را، به آنان بگوید.


1) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 144.