بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام هفتاد هزار دینار نزد زیاد قندی و سی هزار دینارو یک خادم و پنج کنیز نزد عیسی رواسی باقی ماند که چون طمع بر آن ها غالب شد آن ها نه تنها پول ها را به امام ندادند بلکه شیطان بر آن ها مسلّط شد و امامت امام رضا علیه السلام را هم منکر شدند. امام هشتم علیه السلام برای آن ها نامه نوشت: اموالی که نزد شما است و از پدرم می باشد برای من بفرستید زیرا من وارث و جانشین او هستم. ثروتش راتقسیم نمودیم دیگر دلیلی برای شما نیست که اموال پدرم را نگه دارید. دو نفر از آن ها یعنی ابن اباحمزه و زیاد قندی انکار فوت امام کاظم علیه السلام را کردند ولی عثمان بن عیسی به امام علیه السلام نوشت: پدرت از دنیا نرفته هر که بگوید او درگذشته، بیهوده گفته، اگر هم از دنیا رفته باشد به من دستوری نداده چه چیزی به شما بدهم کنیزها را آزاد و با آن ها ازدواج نمودم. شیخ صدوق می نویسد: امام کاظم علیه السلام شخصی نبودند که پول ها را انباشته نمایند و علّت گرد آمدن این اموال این بود که چون امام هفتم علیه السلام در زمان هرون الرّشید دشمنان زیادی داشتند و نمی توانستند این اموال را تقسیم نمایند و افراد مورد اعتماد امام هفتم علیه السلام کمتر پیدا می شدند به همین جهت پول ها نزد کارگزاران امام جمع شده بود و دیگر این که چون دشمنان بر علیه امام سخن چینی کرده بودند که از اطراف برای ایشان پول فرستاده می شود و مردم را به امامت خود دعوت می نماید و از طرفی این پول ها را دوستان امام به ایشان تقدیم نموده بودند و مال فقرا و نیازمندان نبود زیرا جاسوس های هرون
عرصه را بر امام آن چنان تنگ کرده بودند که این پول ها به ناچار نزد نمایندگان ایشان که مسئول جمع آوری وجوهات شرعّیه بودند، باقی مانده بود و آن ها در زمان حیات ایشان نمی توانستند پول ها را به آسانی به آن حضرت برسانند.