جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عدم همکاری با حکومت

زمان مطالعه: 4 دقیقه

چنان که می‏دانیم ائمه‏ی علیهم‏السلام هیچ کدام، و در هیچ موقع، حکومتهای همزمان خود را، صحیح ندانسته، و مشروع تلقی نکرده‏اند خواه حکومت از نوع اموی بوده، یا عباسی، زیرا این رژیمها همواره از طریقه اصیل حکومت در اسلام، دور و به سبب انحرافات روحی و اخلاقی، از ساده‏ترین قواعد عدل، و نظام انسانی بی‏بهره بوده‏اند، کشتار، تبعید و آوارگی، مصادره و اخذ اموال، از میان بردن حرمت اعراض و نوامیس، از نظر اینها مادام که برای تحکیم مبانی حکومت، و تثبیت آن بود تابع احکام شرع نبود. و ارتکاب این اعمال آنها را از مرز ایمان و عدالت، بیرون نمی‏ساخت.

بدیهی است هر انسانی که مسؤولیتهای شرعی را بداند، تا آن جا که می‏تواند، از مشارکت و تحمل وزر و وبال چنین دستگاهی دوری اختیار می‏کند، و از مباشرت امور

آن اجتناب می‏ورزد، زیرا در غیر این صورت، به منزله این است که آن را مشروع دانسته، و حق و قانونی، شناخته است.

بلی اگر هدف از مشارکت در امور حکومتی، دفع ستمها و بیدادگریهایی باشد. که غالبا در این نوع حکومتها، دامنگیر مؤمنان و بی‏گناهان می‏شود، و یا برای تخفیف شدت تجاوزات اخلاقی و اجتماعی خطرناکی باشد، که امت را از حقایق دینی و وظایف شرعی، به دور می‏سازد، این مشارکت مطلوب، و بسا این که ضرورتی ایمانی و مؤکد باشد.

از این رو بر اساس آنچه گفته شد، ائمه علیهم‏السلام به هیچ یک از پیروان خود، اجازه نمی‏دادند، که در خدمت دستگاههای حکومت درآیند. زیرا این عمل، اعانت بر ظلم، و تقویت دستگاه ستم و بیدادگری بود، جز در هنگامی که مصلحت دینی در کار بود، که دراین صورت، برخی از متنفذان اصحاب را، برای مشارکت در حکومت و خدمت در دستگاه دولت، وادار می‏فرمودند، چنان که برای علی بن یقطین، پیش آمد، او از منصبی که در دستگاه حکومت هارون داشت، بارها تصمیم به استعفا گرفت، ولی در هر بار، امام موسی بن جعفر علیه‏السلام او را به ادامه خدمت، و انصراف از استعفا تشویق فرمود، زیرا ادامه‏ی کار او، موجب دفع مظالم و ستمهایی می‏شد که بر بسیاری از مؤمنان وارد می‏آمد، و به قدر امکان، باعث اصلاح تباهیهایی بود، که دیگران به وجود می‏آوردند.

ما بخوبی می‏توانیم به موضعگیری مخالفانه اهل‏بیت علیهم‏السلام با حکومتهای وقت، از آنچه حسن بن حسین انباری، از امام ابی‏الحسن الرضا علیه‏السلام روایت کرده، پی ببریم.

«گفته است: چهارده سال به امام علیه‏السلام نامه نوشتم که اجازه فرماید، در کار سلطان وارد شوم، در آخرین نامه، متذکر شدم که بر جان خویش بیم دارم، زیرا سلطان می‏گوید تو رافضی هستی، و شک نیست، که به همین سبب، خدمت در دستگاه دولت را، ترک کرده‏ای.

ابوالحسن الرضا علیه‏السلام در پاسخ نوشت، نامه‏ات را خواندم، و آنچه را درباره بیم بر جان خویش نوشته بودی دریافتم، اگر می‏دانی که در صورت ورود در دستگاه حکومت، آنچه را پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده، به کار می‏بندی، و یاران و منشیانت، با تو همکیش می‏شوند، و از مالی که از آن راه به دست تو می‏رسد، به بینوایان و تهیدستان مؤمن

کمک، و با آنان مواسات می‏کنی، چنان که خود را، یکی از آنان به شمار آوری، در این صورت، این کفاره آن خواهد بود، وگرنه، نه»(1)

امام علیه‏السلام اجازه خود را، برای کار در دستگاه حکومت، موکول و مشروط بدین فرمود که مصلحتی دینی وجود داشته باشد، تا مفسده‏ای را که از اعانت به ظلم ناشی می‏شود، تلافی کند و در غیر این صورت، روحا و عملا از مبادی دینی، و ارزشهای اصیل اسلامی، جدا شده، و به واقعیتی فاسد، که این حاکمان در آن زندگی می‏کنند، پیوسته است.

واقعا چگونه ممکن است، امام علیه‏السلام اجازه دهد، با کسانی که جامه خلافت به تن کرده، و بر مسند جانشینی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته، و با ارتکاب انواع تجاوزات اخلاقی و انحرافات عملی، محتوای قدسی رسالت الاهی را به تباهی می‏کشانند همکاری شود، و با جباران و سرکشانی که با اعمال خلافت دین، و تبهکاریهای هولناک خویش، پرده‏ی حیا را پاره کرده و سد عفت و پاکی را شکسته، و فاصله بین مردم و این تجاوزات و تباهیها را، از میان برداشته‏اند، اشتراک مساعی به عمل آید، و برای دستگاه خلافت اموی و عباسی، که کاخهای آن را مجالس میگساری و رقص و آوازه‏خوانی، و اجتماع ندیمه‏ها و انواع لهو و لعب، آباد ساخته کار و خدمت شود، یکی از این سرکشان، وقاحت و بیشرمی را، به آن جا رسانید، که به یکی از ائمه طاهرین علیهم‏السلام پیشنهاد کرد، در مجلس شراب او، شرکت کند، و این متوکل عباسی بود، که به امام علی الهادی علیه‏السلام پیشنهاد کرد، و این خود کاشف نهایت هرزگی و بیشرمی، و نشانه فساد شدیدی است که در داخل دستگاه خلافت عباسی، وجود داشته است.

این حاکمان، موضعگیری مخالفانه ائمه علیهم‏السلام را، در برابر دستگاه حکومت بی‏بندوبار خود می‏دانستند و چنان که در حدیثی ذکر شد، درباره کسانی که با آنها همکاری نمی‏کردند، دچار شک و تردید می‏شدند، و آنها را به تشیع و همراهی با موضعگیری مخالفانه ائمه علیهم‏السلام در قبال حکومت نسبت می‏دادند، و آنها را مخالف خود می‏شناختند.

خلافت اسلامی، در دوره اموی و عباسی، آن چنان دچار فاجعه انحراف و سقوط، و آلوده به اعمال خلاف دین شد، که اثرات آن در همه طبقات مختلف امت اسلام، بروز

کرد، و تباهی، و بی‏قیدی در برابر احکام الاهی همه جا نمایان شد. واقعا کدام دستگاه خلافت اسلامی، در این دوره از زمان بود، که از ساز و آواز خنیاگران و مطربان چشم پوشیده، و شنیدن افسانه‏های شب هنگام، بدون حرکات مستانه، و عربده‏های مدهوشانه برای او دلنشین نباشد؟ و حقیقة این کدام اسلام بود، که به این گروه خودکامه اجازه می‏داد این گونه بلهوسانه بر مردم فرمانروایی کنند، با این احوال و اوضاع، چگونه می‏توان انتظار داشت، که ائمه علیهم‏السلام که نگهبانان حق، و پاسداران دینند، به خود و پیروان خویش، اجازه دهند، که کمترین مسؤولیت و دخالتی را در چنین حکومتهای فاسدی که آن را دستهای آلوده به گناه، و یازیده به حرام، رهبری می‏کرد، به عهده گیرند.

موضع مخالف ائمه علیهم‏السلام در برابر این حکومتها، در واقع دعوت آشکاری بوده است از مردم، برای پذیرفتن و روآوردن، به تعالیم و احکام دین، و فریاد طنین‏اندازی است، برای بیداری مردم که شاید به اوضاع فاسدی، که بر اثر هواپرستی و بی‏بندوباری حکام و یاران آنها، در مسیر رهبری این امت، پدید آمده آگاه شوند.

این بود برخی از ویژگیها و صفاتی که طبق روایات موجود می‏تواند تصویری از شخصیت امام رضا علیه‏السلام را به دست دهد، و برای ما ممکن نیست، بتوانیم بر تمامی ارزشهاس اصیلی که محتوای واقعی شخصیت آن بزرگوار را مشخص می‏سازد، آگاه شویم، زیرا حصول این مقصود، مستلزم وصول به نقطه اوجی است، که دسترسی بدان، از قدرت ما بیرون، و قلم از شرح آن ناتوان، و بیان از احاطه بر آن عاجز است.


1) کافی ج 5 ص 111.