برای امام رضا علیهالسلام تصدی مسؤولیتهای حکومتی، هیچگاه فراهم نشده است، تا بتوانیم روش عملی آن حضرت را در حکمرانی، و ادارهی امور، عرضه بداریم، جز این که میتوانیم از خلال بیانات آن حضرت برای برخی از اصحابش، که اشتیاق داشتند امام علیهالسلام قدرت را به دست گیرد، تا حدی به این موضوع پی ببریم.
محمد بن عباده از امام علیهالسلام پرسید:
چرا آنچه را امیرالمؤمنین گفت، تأخیر انداختی، و امتناع فرمودی؟
امام علیهالسلام فرمود: وای بر تو، ای اباحسن من از عدم پذیرش این امر نگران نیستم.
محمد بن عباده میگوید: امام علیهالسلام اندوه مرا دریافت.
فرمود: منظور تو در این کار چیست؟ اگر امر حکومت، چنان که میگویی، به ما بازگشت کند و تو هم آن چنان باشی، که اکنون هستی، در آن روز هم چیزی نصیب تو نخواهد شد، و مانند یکی از دیگران خواهی بود.
امام علیهالسلام در پاسخ خود، نخست او را از واقع امر، آگاه میفرماید، و متذکر میشود، تا موقعی که امر خلافت کلا به آن حضرت منتقل نشود، سودی در قبول و اجابت نیست، و چون بر اثر این پاسخ، آثار اندوه در چهره سائل، ملاحظه میکند، روش خود را در امر حکومت و خلافت، اگر به دست او برسد بیان، و به طور خلاصه میفرماید، که در آن هنگام نزد او، هیچ کس را، بر دیگری امتیاز و برتری نیست، و رعایت قانون عدل از طرف حکومت و اجرای اصل برابری میان مردم، اموری ضروری است، و در چنین حکومتی، اختلاف طبقاتی، و تبعیض میان افراد و ریختن مال به جیب دوستان و یاران، وجود ندارد، بلکه همه در حقوق اجتماعی با یکدیگر برابرند، بدون این که امتیازی میان افراد وجود داشته باشد، یا بر کسی به خاطر مصلحت دیگری، ستم شود.
بیان امام علیهالسلام درباره چگونگی روش او برای اداره امور امت و حکومت، عملا انتقاد صریحی است، بر شیوه نظام جابر وقت، که بنای آن به هیچ روی، بر اساس عدالت و برابری، استوار نبود، بلکه بر پایه حفظ مصالح ویژهای، که دوام حکومت و قدرت خلیفه و یاران و پیروان او را تضمین میکرد، قرار داشت، و خون و مال و عرض مردم و همه دستگاه دولت، در خدمت اعمال خودسرانه، و هوسهای ستمگرانه حاکم و خویشان و یارانش بود، و از اصول عدالت و برابری، که اسلام با احکام و تعالیم انسانی خود، آن را تضمین کرده، اثری وجود نداشت.