جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صله و پاداش

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مرحوم آقای شیخ ابراهیم صاحب الزمان فرمود:

وقتی که من بمشهد مقدس مشرف شده بودم بمنزل مرحوم حاجی شیخ حسن علی تهرانی (که از زهاد و اخیار معروف بود) وارد شده بودم ولی از جهت مخارج عیالاتم که در عراق عرب بودند بی نهایت نگرانی داشتم .

یکی از دوستان بمن گفت که آصف الدوله والی مشهد است و او آدم خیرخواهی است اگر چند شعر در مدیحه او بگوئی من از او پاداش وصله معتّدبه برای تو میگیرم .

من هم هفت بیت شعر عربی ساختم ولی دیدم شعرها مناسب مقام ممدوح نیست بلکه سزاوار است باین ابیات حضرت رضا (ع) مدح شود و خجالت کشیدم که بآنها آصف الدوله را مدح نمایم سپس با خود گفتم من این اشعار را حضور مبارک حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه تقدیم مینمایم و از آنحضرت مطالبه صله و پاداش می کنم .

آنگاه بحرم مطهر مشرف شدم و اشعارم را خواندم و عرض کردم یابن رسول الله دعبل خزاعی اشعاری چند محضر مبارک

عرض کرد و وصله و پاداش و جبّه و پول مرحمت فرمودی من جبه را بخشیدم ولی پول را میخواهم .

در همان لحظه که این عرض حاجت را نمودم آقا سید حسین محرر آقای شیخ اسماعیل ترشیزی ، ده تومان پول در دست من گذاشت من بحضرت عرض کردم یابن رسول الله این مبلغ نه مناسب شان شما است و نه مطابق مقدار حاجت من .

خیلی نگذشت دیدم دیگری نیز ده تومان داد ماحصل از حرم که بیرون آمدم تا صحن سی و پنج تومان بدون سابقه بمن رسید و من پولها را در دستمال نموده در بغل خود گذاشتم و رو بطرف منزل روانه شدم .

در این اثناء مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی (ره) بمن رسید و دست برد و از بغل من دستمال را بیرون کشید مثل اینکه خود گذاشته بود و فرمود (رفتی از حضرت صله گرفتی) من بسیار از این امر تعجب کردم زیرا که آن مرحوم نه از شعر گفتن من خبردار بود و نه از خواندن من آن اشعار را حضور مبارک امام (ع) اطلاع داشت و نه از پولی که بمن در حرم رسیده که این چه پولی است .(1)

نسیم قدسی یکی گذر کن ببارگاهی که لرزد آنجا++

خلیل را دست ذبیح را دل مسیح را لب کلیم راپا

نخست نعلین ز پای بر کن سپس قدم نه بطور ایمن++

که در فضایش زصیحه لن فتاده بیهوش هزار موسی

مهین مطاف شه خراسان امین ناموس ضمین عصیان++

سلیل احمد خلیل رحمان علیّ عالی ولیّ والا

ز آستانش ملائک و روح رسانده بر عرش صدای سبوح++

بخاک راهش چو شاه مذبوح رسل بذلت همی جبین سا

نسیم جنّت وزان زکویش شراب نسیم روان زجویش++

حیات جاوید دمان زبویش بجسم عَلمان بجان حورا

فلک بگردش پی طوافش ملک بنازش ‍ زاعتکافش++

ز سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ نوای عنقا

بگو که نیّر در آرزویت کند زهر گل سراغ بویت++

مگر فشاند پری بکویت چو مرغ جنت بشاخ طوبی


1) الکلام یجرالکلام : ج 1.