استاد و روحانی مبارز و خستگیناپذیر حجة الاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد، از پایههای مقاومت انقلاب اسلامی و از بنیانگزاران روحانیت مبارز بود. او در سال 1311 خورشیدی در شهر بهشهر (از شهرهای استان مازندران) تولد یافت و از 14 سالگی در خدمت آیت الله کوهستانی و سپس در قم نزد آیت الله بروجردی و امام
خمینی به تحصیل علوم دینی پرداخت. شهید هاشمینژاد مبارزات خود را علیه نظام آمریکایی شاه از همان اوایل مبارزات رهبر انقلاب آغاز کرد و با خطبهها و سخنرانیهای پرشور و انقلابیاش در نشر افکار انقلابی اسلام و افشای ماهیت رژیم فاسد پهلوی تمام توان خود را صرف کرد.
مبارزهی او، که به همراهی رزمندگانی چون حضرت آیت الله العظمی خامنهای و آیة الله حاج شیخ عباس واعظ طبسی انجام میگرفت، به حرکت انقلابی مردم خراسان شکل میداد که این مبارزات موجب چندین بار دستگیری و زندانی شدنش گردید. شهید هاشمینژاد پس از تحمل دو سال زندان در مشهد، در افشای ماهیت منافقانه و انحرافی سازمان مجاهدین خلق کوشید و پس از پیروزی انقلاب بر اساس اعتقاد به تشکل و سازماندهی نیروهای اسلامی، مسؤولیت دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی استان خراسان را برعهده گرفت و در این سنگر پرافتخار مشغول خدمت شد. استاد معظم، که از اطلاعاتی ارزشمند دربارهی معارف اسلام برخوردار بود، در مجلس خبرگان سهم مهم خود را در تصویب اصل ولایت فقیه ایفاء کرد. او، که تمام زندگیاش وقف ترویج اسلام و گسترش و صدور انقلاب و عالمی دلسوز به انقلاب بود، در تثبیت و تداوم انقلاب آرام نداشت. ارادت او به امام امت، ایثار، تقوا، فداکاری و روحیهی استادیاش بزرگترین افتخار او بود.
از او کتابهای بسیاری در زمینههای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی به جا مانده است که نام شماری از آنها به این شرح است: هستی بخش، مشکلات مذهبی روز، مسائل عصر ما؛ درسی که حسین علیهالسلام به انسانها آموخت؛ مناظره دکتر و پیر؛ رهبران راستین قرآن و دیگر کتابهای آسمانی و غروب آفتاب اندلس.(1)
به گواهی حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید هاشمینژاد در ترغیب
حضرت آیت الله العظمی خامنهای برای پذیرفتن بار مسؤولیت ریاست جمهوری و نامزدی این مسؤولیت سهمی بسیار مؤثر داشت؛ همچنان که شهادت هاشمینژاد در دوران تبلیغات ریاست جمهوری آیت الله العظمی خامنهای رخ داد. معظم له، که یاری توانا را از دست داده بود، در غم و سوگ ایشان سخنرانی پرشوری کرد که بخشی از آن سخنرانی در روز شهادت شهید هاشمینژاد به شرح ذیل است:
آقای هاشمینژاد را از همهی مردم خراسان و بسیاری از مردم سراسر کشور میشناسند و از خدمات ارزندهی این مرد عالم بصیر و بزرگوار آگاهند، لکن من به مناسبت این که بخشی از دوران کارم را در مشهد با او گذراندهام و نیز به علت همکاری چندین سالهام با او، ممکن است معلومات بیشتری از این چهرهی درخشان اسلامی داشته باشم که در اختیار مردم میگذارم تا مطلع شوند.
آقای هاشمینژاد اصلا اهل بهشهر مازندران بود. ایشان از مدتها پیش حدود سالهای 1336، 1335 به مشهد آمد و در آن جا با (دختری از) یک خانوادهی مشهدی ازدواج کرد و تقریبا مشهدی شد. در همان حال، وی در قم به تحصیل خود ادامه میداد. تصور میکنم حدود سالهای 1340 و 1341 بود که او از قم به مشهد عزیمت کرد و در آن جا سکونت گزید. ما آن وقت قم بودیم. وقتی مبارزات سال 1341 آغاز شد، آقای هاشمینژاد جزو فعالترین عناصر مبارز خراسان بود و در میان علمای مشهد او یک عنصر اصلی و فعال محسوب میشد. در سال 1342 بود که وی در تهران سخنرانی داشت که پس از آن، او را به همراه عدهی زیادی از علما و خطبای تهران دستگیر کردند. او مدتی در زندان ماند. این اولین بازداشت او بود.
در مشهد یکی از فصول منبر و سخنرانی، لوایح شش گانهی شاه را، که آن روز با هیاهوی بسیار از آن اسم برده میشد و بنا بود که به اسم انقلاب به زور به خورد افکار عمومی دهند، حلاجی کرد. آن لوایح را با استدلال و بحث
متین رسوا کرد به گونهای که در آخرین جلسات این دورهی سخنرانی، رژیم سرانجام طاقت نیاورد و به مسجدی که در آن جا سخنرانی مینمود وحشیانه حمله برد. مأموران دستگاه در آن روز بر روی مردم تیراندازی کردند و عدهای را زخمی نمودند و سرانجام آقای هاشمینژاد را دستگیر کردند. این دومین بازداشت آقای هاشمینژاد بود.
بعد از آن او در مشهد فعالیت خود را کمتر کرد، اما برای سخنرانیهای مذهبی به دیگر شهرستانها از جمله تهران میرفت و همچنان به مبارزات خویش ادامه میداد…. از سال 1351 فعالیتهای سیای آقای هاشمینژاد دوباره گسترش پیدا کرد به طوری که به علت سخنرانیهایی در شیراز و اصفهان وی را دستگیر کردند. او دو سه ماهی در اصفهان زندانی بود.
بعد از آن، فعالیتهای مشترک ما شروع شد. او با جمع کوچکی، که آن روز کار میکردیم و کارهای پنهان از چشم دستگاه را سر و سامان میدادیم، مشغول همکاری شد. با پیوستن آقای هاشمینژاد جمع ما نیرو و نشاط تازهای گرفت و فعالیتهای گستردهتری را شروع کرد. در سال 1353 یا 1354 بار دیگر به دنبال فعالیتهای سیاسی تند و بیپروایی که داشت به اتفاق آقای طبسی در مشهد دستگیر شد. این بار گرفتاری او در زندان 2 سال به طول انجامید. در اواخر سال 1355 او در زندان مشهد از نزدیک با گروهکها آشنا شد. از مجموع این برخوردها تجربیات ارزندهای اندوخت و دریافتهای خود را به خارج از زندان منتقل کرد. از همان زمان بود که کینهی آقای هاشمینژاد در دل این گروهک منافق پدید آمد؛ زیرا او از نزدیک چم و خم کارهای آنها را دیده بود و دورویی و نفاق آنان و انحرافات فکری آنها را از نزدیک لمس کرده بود. وقتی از زندان بیرون آمد، ضمن این که انحرافات این گروه را به خوبی میدانست، درصدد آن بود که شاید بتواند با ملاطفت و ملایمت و نصیحت به مسیر صحیح بکشاند و در این راه چه
کوششها که او نکرد…. او پس از بیاثر ماندن آن همه ملاطفت و نصیحت، سرانجام قاطعانه در مقابل آنها ایستاد. آقای هاشمینژاد از جمله کسانی بود که پیش از بقیهی چهرههای معروف مورد غضب و اتهام گروههای منافق و افراد وابستهی به آنها قرار گرفت.(2)
1) پیشتازان شهادت در انقلاب سوم؛ ناشر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، با تلخیص و تصرف، ص 61 و ص 62.
2) فریادگر شهر شهادت، با تلخیص از ص 33 تا ص 37.