امام رضاعلیه السّلام درآغازامامت به مدّت ده سال با هارون سفّاک، قاتل پدربزرگوارشان هم زمان
بودند. در این مدّت بدون بیم و ترس و هراس درکمال آزادی و بی پروایی مجالس درس و راهنمایی مذهب اهل بیت عصمت و طهارت را به عهده داشتند و همه ی علاقمندان در شهر مدینه از محضر منوّر و ساحت مقدّس آن حضرت کسب فیض می نمودند. امام رضاعلیه السّلام با این که پیوسته جاسوس های هارون و فرماندار مدینه، اطّلاعات مربوط به ایشان را گزارش می دادند، ولی آن حضرت با کمال آرامش به حلّ مشکلات و رفع نیازمندی های دوستان و شیعیان می پرداختند.
در اوایل کار، پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام یکی از مأمورانِ اطّلاعاتی هارون راجع به امام رضاعلیه السّلام به هارون چنین نوشت: علیّ بن موسی از بازار یک خروس و یک سگ وگوسفندی خریده!.
این خبرکه به هارون رسید خوشحال شده گفت: دیگر از جانب او راحت شدم بعد از مدّت کوتاهی زبیری، نماینده هارون در مدینه چنین به هارون چنین نگاشت: علی بن موسی علیه السّلام درب خانه ی خود را گشوده و مردم را به امامت خویش دعوت
می نماید. هارون در حالی که بسیار شگفت زده شده بود، چنین گفت: یک بار می نویسند خروس و سگ وگوسفند خریده و بار دیگر می نویسند مردم را به امامت خویش دعوت می کند.
امام رضاعلیه السّلام در مدینه آشکارا مورد توجّه و پناهگاه دوستان اهل بیت قرارگرفته بودند به طوری که بعضی از دوستان آن حضرت ایشان را از سطوت هارون برحذر می داشتند و از ایشان تقاضا می کردند که تقیّه نمایند از آن جمله محمّد بن سنان گفت: به حضرت رضا علیه السّلام در زمان هارون عرض کردم: خود را مشهور نمودید و مقام پدرتان حضرت کاظم علیه السّلام را آشکارا احراز نموده اید با این که همه می دانیم از شمشیر هارون سفّاک خون می چکد. امام علیه السّلام در جوابش فرمودند:
فرمایش جدّم رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم من را بی باک نمود، که در مقابل تهدید ابوجهل فرمودند: اگر ابوجهل یک موی از سرم کم کرد من پیامبر نیستم، من هم می گویم: اگر هارون یک موی از سرم کم نماید، بدانید امام نیستم.(1)
علیّ بن حمزه به امام رضاعلیه السّلام عرض کرد: از هارون وکارگزارانش نمی ترسید؟ امام در جواب او فرمودند: اگر می ترسیدم قطعاً با این عمل (عدم تقیّه و آشکارا امامت خود را بیان کردن) کمک به نابودی خویش می نمودم؛ و سپس فرمودند:
روزی ابولهب(2) جدّم پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم را تهدید به مرگ کرد، پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم به اوگفتند: اگر از جانب تو خدشه ای به من وارد شود، دروغگویم و پیامبر نیستم. این اوّلین نشانه ای بود که جدّم رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم به وسیله ی آن مدّعای خویش را اِثبات نمودند. من هم به همین وسیله گفتار خود را اثبات می نمایم و می گویم: اگر از طرف هارون خدشه ای
به من وارد شود من دروغگو هستم و امام نیستم.
1) روضه ی کافی ص 257.
2) ابولهب یکی از پسران عبدالمطلّب و عموی پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم و حضرت امیر علیه السّلام، متأسّفانه به جای این که مانند برادران دیگرش ابوطالب و حمزه پشتیبان برادرزاده اش باشد با برادرزاده اش دشمنی می کرد یکی ازعلّت های دشمنی او تحریکات همسرش بود زیرا همسر ابولهب، خواهر ابوسفیان بود و سابقه ی ابوسفیان برای همه روشن است که تا توانست پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم را اذیت کرد، (و بعد از فتح مکّه توسّط رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم از ترس اسلام مسلمان شد) و خداوند در قرآن سوره ای در مذمّت “ابولهب و همسرش ” نازل کرده که به نام خود اوست (سوره ی ابولهب).