محدث نوری رحمة الله علیه فرمود:
یکی از صلحاء مرا خبر داد که عده ای از اهل قاین بزیارت مشرف شدند و با ایشان خانمی بود که از هر دو چشم نابینا بود.
پس از توقف بمشهد و زیارت نمودن چون خواستند بروند آن مخدره از رفتن امتناع نمود و گفت من از خدمت حضرت رضا (ع) جائی نمی روم لذا آن جماعت رفتند و آن زن عاجزه ماند.
وقتی که می خواست بیاید چند ذرع کرباس با خود آورد و همان را مایه کسب خود قرار داد و بهمان خرید و فروش می کرد و امر معاش خود را از این راه می گذرانید و در آن اوقات و زمان هر هفته دو روز شنبه و سه شنبه بعدازظهر حرم شریف را مخصوص زنها قرار داده بودند.
اتفاقا روزی از آن دو روز که مخصوص زنها بود شخصی کرباسهای آن عاجزه را دزدید و آن بیچاره پریشان و دلگیر شده خود را بروضه مقدسه رسانید و شروع کرد بتضرع و زاری که یاعلی بن موسی سرمایه من همان چند ذرع کرباس بود که بخرید و فروش آنها امرار معاش می کردم و حال که آنها را دزدیده اند و از
دستم رفته و چیزی ندارم .
من از اینجا از خدمت قبرت بیرون نمی روم پس خود را بزمین انداخته و گریه و درد دل می کرد ناگاه صدائی از ضریح شریف شنید که برخیز ما تو را شفا دادیم .
چون برخواست چشمهای خود را روشن و بینا دید. پس شکر خدای تعالی بجا آورد و عجیب تر اینکه چشم او روز و شب مساوی بود یعنی در شب هم می دید و نیازی به چراغ نداشت .(1)
یگانه حجت حق نجل موسی جعفر++
خِدیر ملک خراسان سلیل پیغمبر
رضا که حکم قضا صادر آید از در او++
بدان مَثابه که افعال صادر از مصدر
چراغ بزم ولایت پناه دین مبین++
فروغ چشم هدایت امام جن و بشر
زبقعه حرمش غرفه ای بود فردوس++
زساغر کرمش چشمه ای بود کوثر
نه بی اجازت او دور می زند گردون++
نه بی اشارت او سیر می کند اختر
بود به بحر حوادث ولای او زورق++
بود بکشتی ایجاد حزم او لنگر
فلک بحکم قضا و قدر کند جنبش++
ولی نجنبد بی حکم او قضا و قدر
جهان به تابش شمس و قمر بود روشن++
ولی زتابش انوار اوست شمس قمر
ولای او بتوالی است کنز لا یغنی++
خلاف او با عادی است ذنب لا یغفر
مَلَک که باشد بر درگهش کمین دربان++
فلک چه باشد در حضرتش کهین چاکر
1) دارالسلام محدث نوری.