شخصی از سادات به نام میرعلی نقی گفت :
گردن من را مرض برص فرا گرفت و هر دکتری که رفتم و در مقام علاج برآمدند فائده ای نبخشید.
روزی یک نفر از روی استهزاء به من گفت اگر تو آدم خوبی بودی باین مرض برص مبتلا نمی شدی . این سخن او بسیار بر دل من اثر کرد و ناراحت و متألم شدم .
پس نزد قبر شریف حضرت رضا (ع) رفتم و زیاد ناله و استغاثه نمودم و عرض کردم : ای مولای من اگر من سیدم روا مدار که دچار چنین مرضی باشم و اگر غیر سیدم ، باشد که آزار من بیشتر شود.
پس گریه و زاری کرده و بخانه آمدم و در خانه کتابی بود آن کتاب را برداشته خود را مشغول مطالعه آن کردم . ناگهان در آن کتاب چشمم افتاد که نوشته شده بود:
شخصی شکایت کرد خدمت یکی از ائمه طاهرین (علیهم السلام) از بهق (1) و برص . امام (ع) به او فرمود حنا و نوره برآن موضع بمال . تا این
روایت را دیدم فورا منتقل شدم که دیدن من این روایت را در اینجا از نظر عنایت امام هشتم صلوات الله علیه است .
همان دم بآن دستور عمل کردم دو ساعت فاصله نشد که بکلی آن مرض از مرحمت و توجه امام ثامن (ع) برطرف شد.(2)
هر درد که بی علاج باشد++
از لطف رضا رسد بدرمان
1) محرکه علنی است و آن پیسی ظاهر پوست باشد.
2) دارالسلام محدث نوری.