منطقهی شرق و شمال شرقی فلات ایران، همواره از نظر وضعیت دینی و حکومتی، شرایطی متفاوت با نواحی مرکزی و غربی داشته است. این تفاوتها، ریشه در دورانی بس کهنتر از هنگام ظهور اسلام و تبعات یورش عربان به آنجا دارند. توضیح بیشتر آنکه: فرهنگ و باورهای دینی ایرانیان در مرکز و غرب فلات ایران، خصوصا در منطقهی عمومی زاگرس، تحت تاثیرات قاطع تمدنهای اقتدارگرای بینالنهرینی شکل گرفتند(1)
مثلا هخامنشیان به شکل آشکاری تحت تاثیر تمدنهای پیشرفتهتر عیلامی و بابلی، شاهنشاهی خود را سامان دادند و حتی کیش زرتشتی درین ناحیه تاثیرات مهمی از باورهای دینی بینالنهرینی پذیرفت؛ که محض نمونه به ایزد بانوی آناهیتا (ناهید) اشاره میشود که مسلما پرستش آن در میان زرتشتیان آن دوران، نتیجهی اختلاط با مردم بینالنهرین و وامگیری از آنان بوده است(2)
به هر حال، از جمله مختصات حکومتهایی که در غرب ایران پا میگرفتند، رواج تعصبات دینی در آنان بوده است. کتیبهی مشهور ضد دیو خشایارشا که به نابود کردن محل ستایش دیوان اشاره دارد(3)، گواهی برین امر است و البته بارزترین نوع خشونت و تعصب مذهبی را میتوان در دوران طولانی ساسانی دید که اصولا طی آن، هرگونه گرایش مذهبی به جز زرتشتیگری رسمی، شدیدا طرد و سرکوب میشد(4)
اما برعکس، ناحیهی شمال شرقی فلات ایران که در مجاورت آسیای میانه قرار دارد، منطقهی فارغ از تعصبات دینی و مذهبی بود؛ به طوری که در این ناحیه از کهنترین زمانها، ملل گوناگون و پیروان ادیان مختلف با کمال آزادی و در کنار هم زندگی میکردند(5)
شرح دلایل این رواداری مذهبی در حوصلهی این نوشتار نمیگنجد، اما آنچه ازین امر به کار ما میآید این است که با روی کار آمدن ساسانیان و سیاست خشن مذهبی اینان، شرق و شمال شرقی فلات ایران – با آن بستر مناسب غیرمتعصبانه و نیز دوریاش از نواحی مرکزی و غربی – پناه اقلیتهای دینیای شد که از ستم و ظلم موبدان متعصب زرتشتی، مفری میجستند. پیروان فرق مختلف مسیحی، یهودیان مانویان و مزدکیان و… همه و همه امکان زندگی آزادانهای در این منطقه مییافتند و حتی میتوانستند دین خود را تبلیغ کنند.
از سوی دیگر دین رایجتر تودههای مردم آریایی تبار(6) در آسیای میانه، گونهای خاص از مزداپرستی بود که اگر چه با زرتشتیگری رسمی قرابت داشت، اما به تمامی همان نبود. بقول جانفرای:
«ایرانی شرقی و آسیای میانه اگر چه از دیرباز ایرانی بود، باری ایرانی ساسانی نبود.»(7)
ازینها گذشته، منطقهی مذکور از دیرباز یادگارهایی از بقایای فرهنگ یونانی داشت که پس از اسکندر مقدونی در بلخ (باکتریا)،
طی مدت زمانی طولانی پایدار مانده بود(8) و البته نباید فراموش کرد که ادیانی چون بودیسم و هندویسم درین منطقه رسوخی روزافزون داشتند. نکتهی دیگر اینکه با هجوم دائمی اقوام بدوی زردپوست این ناحیه شاهد حضور انواع ادیان ابتدایی هم گشته بود.
موضوع مهمی که نباید از خاطر برد، این است که در این ناحیهی عمومی آسیای میانه، آیینهای مربوط به به اسطورهی سیاوش(9)، تاثیری سترگ بر تمام باورها و ادیان نهاده و میتوان گفت که حتی پرستش سیاوش، به مثابهی عنصری پرنفوذ، در تمام ادیان آسیای میانه حضور داشت(10)
به طوری که آیینهای سوگ سیاوش در این
ناحیهی عظیم و سترگ بوده است: در خوارزم، مبداء تاریخ را ورود سیاوش به این شهر گذاشته بودند؛ زرتشتیان، گور منسوب به سیاوش را گرامی داشته، در آنجا گریه و زاری میکردند و… الخ(11)
اینگونه، هنگامی که لشگریان عرب پس از فتح نواحی غربی و مرکزی ایران به خراسان رسیدند، دریافتند که در آستانهی جهانی دیگرند(12)؛ زیرا در واقع، اگر تا آن هنگام، بیشتر، کیش زرتشتی را با نظام متمرکز ساسانی در مقابل خود میدیدند، اینک با انبوهی از پیروان ادیان الهی و بشری مواجه گشتند، که هر یک پایگاهی مستحکم در آن ناحیه داشتند و فروپاشی دولت ساسانی را به مثابهی موهبتی برا رهایی خویش، میدانستند.
ذیلا مهمترین فرق و ادیان حاضر در شرق و شمال شرق فلات ایران را – که آنرا خراسان بزرگ نامیدهایم – به اختصار و جداگانه وارسی میکنیم:
1) درین باره رک به «از اسطوره تا تاریخ»: صص 64 – 49.
2) درین باره رک به «تاریخ کیش زرتشت»: ج 2، ص 287 و صص 300 – 297.
3) رک به «همان»: صص 258 – 255. خشایارشا در این کتیبه میگوید: «در میان این کشورها جایی بود که همه دیوان را میپرستیدند. پس با ارادهی اهورهمزدا، من آن بتکده را از میان مردم بردم و اعلام کردم: دیوان نباید ستوده شوند…» (برای آگاهی بیشتر از اهمیت دینی این کتیبه، به به «طلوع و غروب زردشتیگری»: صص 237 – 235.
4) کتیبهی موبد بزرگ ساسانیان، کرتیر در کعبهی زرتشت، نشان آشکاریست از خشونت شدید مذهبی عهد ساسانی که هر دینی بجز مزداپرستی ثنوی را سرکوب و تار و مار میکرد: «و کیشهای اهریمن و دیوان از امپراطوری ناپدید گردیدند و ناسزاوار ایمان کرده شدند. و یهودیان و شمنها و برهمنان و نصاریان و مسیحیان و موکتیک و زندیقها در امپراطوری سرکوب شدند، و بتها نابود شدند و لانههای دیوان ویران شد، و جای آنها، گاه و مقر خدایان ساخته شد» (دربارهی این کتیبه، رک به «ایران باستان»: صص 250 – 244؛ و نیز به «دینهای ایران»: ص 383». نیز دربارهی رویکرد تعصبآمیز موبدان زرتشتی در مواجهه با پیروان ادیان، رک به «ایران در زمان ساسانیان»: ص 393.
5) رک به «سیاوشان»: صص 25 – 24 و ص 76. جالب توجه اینکه اشکانیان که از شرق ایران برخاسته بودند، بر خلاف ساسانیان، حکومتی برپا ساختند که از نظر مذهبی کاملا روادار و غیر متعصب می نمود.
6) مهمترین اینان عبارتند از: خوارزمیان، سغدیان و بلخیان؛ که در کنار شاهراه تجاری – موسوم به جادهی ابریشم – به داد و ستد مشغول بودند.
7) رک به عصر «زرین فرهنگ ایران»: ص 45.
8) درین باره رک به «از اسطوره تا تاریخ»، صص 251 – 225.
9) اسطورهی سیاوش در میان تمام اساطیر ایرانی، دراماتیکترین است. او شهزادهی دلاور و زیبارویی بود که در فرجام داستانی پرکشش و با توطئهی نامادریش، سودابه، ناگزیر از گریز به توران، سرزمین دشمنان سنتی ایران گشت و عاقبت در آنجا و به دست افراسیاب، مظلومانه کشته شد. این اسطوره، نه فقط در بخش اعظم تاریخ ایران قبل از اسلام، بلکه حتی پس از آن، با اجرای مراسم آئینی پاس داشته میشده است. امروزه شکی بر جای نمانده که سیاوش، نخست یک توتم اسب در آسیای میانه بوده که بعدها – شاید – در تعامل با اسطورهی ایزد گیاهی شهید شونده، تبدل یافته است. مراسم سوگ سیاوش تا چندی پیش در برخی نواحی ایران معمول بوده (درین باره رک به کتاب «سو و شون» اثر سیمین دانشور) و اثری سترگ بر ادبیات ایران نهاده است.
10) رک به «عصر زرین فرهنگ ایران»: ص 45. همچنین برای آگاهی بیشتر از فراگیری آیینهای سیاوش در آسیای میانه، رک به «سیاوشان». ناگفته نماند که در اوستا به سرگذشت حزنانگیز سیاوش اشاره شده، لیکن شواهد نشان میدهند که اسطوره و حتی نوعی کیش پرستش او، ریشه در دوران قبل از زرتشت و بیش از 4 هزار سال پیش ازین دارد؛ و در هر حال، از دورانی بس دور، سیاوش کانون یک سوگواری ملی بوده است (درباره ی شواهد مربوط به مرتبهی خدایی سیاوش، رک به «سیاوشان» صص 49 – 47).
11) رک به مقالهی احسان یار شاطر در «تعزیه هنر بومی پیشرو ایران»: ص 132؛ نیز رک به «تاریخ ایران کمبریج»: ج 3، ق 1، صص 561 – 558.
12) دربارهی مواجههی اعراب با اوضاع دیگرگون خراسان و ماوراءالنهر، رک به «عصر زرین فرهنگ ایران»: ص 91.