اینجانب عباس بهروزیان متولد 1328 هجری شمسی. تحصیلات ابتدایی را در دبستان بهار و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان نصرت الملک ملکی (آقا مصطفی خمینی کنونی) و متفرقه ی مشهد بپایان رسانیدم و در سال 1348 به خدمت سربازی (که آن زمان بیشتر دیپلمه ها و لیسانسیه ها در یکی از سپاه ها خدمت می کردند – سپاه دانش – سپاه بهداشت – سپاه آبادانی – سپاه عدالت) که سپاه دانش بود در آمدم. برای خدمت به هموطنان خود به محروم ترین مکان ها یعنی سیستان و بلوچستان رفتم من و دوستانم اولین دوره از سپاه دانش بودیم که به آن جا اعزام می شدیم. فقر و محرومیت در آن جا در نهایت بود محل خدمت من در روستایی واقع در 48 کیلومتری شهرستان ایرانشهر تعیین شد. من هنگام ورود با چنان استقبالی روبرو نشدم. چون مردم آن سامان در آن زمان از سطح پائینی برخوردار بودند ولی هنگام پایان خدمت اکثر روستائیان من را بدرقه نمودند و همه ی دانش آموزان و عده ای از روستائیان از این که من می خواستم آن جا را ترک کنم خیلی ناراحت بودند و عده ای از آن ها بدون اغراق می گریستند و این به خاطر رفتار اسلامی بود که من با آنها داشتم و من آن موقع این مطلب را فهمیدم و یاد این شعر آمدم.
اسلام که به ذات خود ندارد عیبی++
هر عیب که هست در مسلمانی ماست
اگر ما مردم را درک کنیم و از آن ها توقع نداشته باشیم و به خاطر خدا خدمت
کنیم خود بخود مردم به ما اطمینان پیدا خواهند کرد و حس بدبینی در آن ها از بین خواهد رفت. چون قبل از من معلمی در آنجا بود که به بچه ها می گفت برای من نان و گوشت و… بیاورید. من که به آن جا رفتم به آن ها گفتم من هیچ چیز از شما نمی خواهم و اگر هم خواستم پول می دهم. آن ها اول باورشان نمی شد و می گفتم باور کنید من از شما هیچ چیز نمی خواهم شما فقط باید فرزندان خود را برای درس به مدرسه بفرستید و خوشبختانه بعد از چند مدت که من در آن جا بودم شاگردان مدرسه به طور چشمگیری اضافه شدند.
در سال 1350 بعد از تمام شدن دوره ی سپاه دانش چون به شغل معلمی علاقه پیدا کرده بودم با این که در جاهای دیگر مانند کار در ادارات و بانک ها برایم فراهم شد ولی من معلمی را انتخاب کردم. من با این که در مشهد و در بانک برایم کار فراهم بود ولی من معلمی را انتخاب کردم. من با این که در مشهد و در بانک برایم کار فراهم بود ولی معلمی در استان مازندران را ترجیح دادم و برای خدمت در سنگر تعلیم و تربیت به یکی از روستاهای شهرستان نور استان مازندران رفتم باز هم دوری از وطن و غربت ولی خدمت در غربت اگر خوب خدمت کنی و عاشق خدمت باشی واقعا لذت بخش است. در مازندران هم مواجه شدم با آن چه که در بلوچستان با آن مواجه شده بودم. به جایی رفتم که مردم اول با لبخند تلخی از من استقبال کردند هر که به من نگاه می کرد نگاهش توأم با نگاه شک و تردید بود. آری پس از بررسی ها فهمیدم که معلم قبل از من واقعا رفتار غیر اسلامی با آن ها داشته. تفاوت این منطقه با منطقه ی بلوچستان این بود که این روستا تقریبا به شهر متصل بود در صورتی که آن روستا تا مرکز شهر 48 کیلومتر فاصله داشت و فرهنگ شهرنشینی این ها از آن ها بهتر بود.
و در زمان طاغوت هر فردی که در هر جا و مکانی مسئولیت داشت سعی می کرد برای خوشحالی طاغوت کاری کند که مسئولین رده ی بالای آن جا خوششان بیاید. یکی از کارهای زشت و ناپسند این بود که هر شخصی که در روستایی قدم می گذاشت سعی می کرد مردم را بترساند که به حساب خودش برای او شاخ و شانه
نکشند و وحشت ایجاد می کرد که نتوانند کوچکترین ایرادی از او بگیرند. (چون سپاهیان دانش لباس زرد رنگ ارتشی در تن داشتند و لباس هایشان شبیه ژاندارم ها بود و اکثر مردم از ژاندارم ها وحشت داشتند و به شدت می ترسیدند و مردم سپاهیان دانش را با ژاندارم های طاغوت به سبب شباهت لباس اشتباه می گرفتند.)
در این جا هم من با رفتار ملایم خود و آن رفتاری که دین من گفته بود مردم را جذب خود کردم. مثلا بچه ها را به مسجد می بردم با آن ها نماز می خواندم در مسجد مردم را جمع می کردم و برای آنها سخنرانی می نمودم و به آنها می گفتم ای مردم من از شما هیچ نمی خواهم جز این که بچه های خود را به مدرسه بفرستید.
بعد از چند وقتی هم آن ها جذب سخنان من شدند و دوستی را با من شروع کردند. بالاخره سه سال هم در روستاهای مازندران بودم و در ساعات بیکاری بیشتر اوقات مطالعه می نمودم به لطف خدا با خوشی و سلامتی چون در سال 1353 در کنکور سراسری دانشگاه ها و مدارس عالی دولتی با نمرات بالا پذیرفته شدم به شهر خود مشهد منتقل گردیدم و آن سه سال هم با دنیایی پر از خاطره تمام شد که هنوز هم آن خاطره ها از ذهنم پاک نشده و همیشه آن ها را بیاد می آورم.
از سال 1353 تا 1357 در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دوران تحصیلی ام به طول انجامید. صبح ها در دبستان جعفری واقع در خیابان نخریسی مشغول تدریس بودم و بعد از ظهرها هم در دانشکده الهیات واقع در مقابل پارک ملت مشغول تحصیل بودم و بعد از ساعت 6 بعد از ظهر برای خواندن درس ها به دانشکده ادبیات که در داخل شهر بود می رفتم و تا 10 شب درس می خواندم. یعنی صبح از ساعت 7 صبح از خانه بیرون می آمدم و تا ساعت 11شب به خانه برمی گشتم آری تدریس و تحصیل کاری مشکل بود. زیرا تازه ازدواج کرده بودم و می بایست زندگی ام را اداره کنم.
دوران چهار سال معلمی توأم با چهار سال تحصیل به لطف خدا به پایان رسید این دوران در عین سختی یکی از دوران های فراموش نشدنی زندگی من بود. چون
صبح ها به تعلیم و تربیت مشغول بودم و بعد از ظهرها به تحصیل اشتغال داشتم و در این دوران چهار ساله برای بچه های مدرسه جلسات قرآن تشکیل می دادم و آنها را با معارف اسلامی آشنا می نمودم و چون رشته ام معارف اسلامی بود معلومات دینی من هم اضافه می شد و این برای من خیلی مفید بود. در سال 1357 تحصیلاتم به اتمام رسید و در دبیرستان های ناحیه 2 مشهد مشغول تدریس شدم و از آن تاریخ به مدت 22 سال تدریس کردم که به لطف پروردگار همه ی آن ها خاطره است و خاطرات هم اگر خوب باشد شیرین است. چون تعلیم و تربیت عشق است و عشق شیرین است و فراموش نشدنی.
از سال 1357 که در دبیرستان مشغول تدریس شدم خاطرات انقلاب را هم فراموش نمی کنم یکی از خاطرات این است که از مهر 57 تا بهمن 57 مدارس تقریبا تعطیل بود بچه ها به مدرسه می آمدند ولی کلاس درس تشکیل نمی شد و همه ی دانش آموزان در مدرسه بر علیه رژیم طاغوت تظاهرات می نمودند و از بهمن 57 و اوائل اسفند به دستور حضرت امام خمینی (ره) کلاس های درس شروع شد. و اولین بهار آزادی بهار سال 1358 بود و در همه جا نوشته شده بود:
در بهار آزادی++
جای شهدا خالی
از سال 1357 به بعد هم زمان با تدریس در حوزه ی علمیه هم به صورت طلبه ی آزاد و بدون گرفتن شهریه مشغول تحصیل شدم. از استادانی هم چون استاد اجل حجت هاشمی خراسانی معالم و ادبیات را آموختم. از مرحوم استاد شریعتی لمعتین، از استاد معظم و معزز صالحی لمعتین و رسائل و مکاسب و کفایتین را آموختم و گواهی سطح 3 را از دست مبارک استاد صالحی دریافت داشتم و مدتی کمی در درس خارج استاد مرتضوی شرکت نمودم. در دانشگاه هم استادانی هم چون مرحوم استاد آیت الله مدیر شانه چی استاد فقه و اصول – استاد آیت الله واعظ زاده خراسانی استاد تفسیر و علوم قرآنی – مرحوم استاد آیت الله زاهدی استاد عربی و ادیان و مذهب – مرحوم استاد دکتر فاطمی استاد فقه و اصول و استاد دکتر
پورگل استاد علوم قرآنی و مرحوم استاد نافلی استاد عربی حضور داشتند که وجود همه ی آن ها برکت بود. و استاد شهید مرحوم دکتر صادقی که در آن زمان به شبهات و سؤالات دانشجویان پاسخ می داد و دانشجویان سایر دانشکده ها با او درس می گرفتند زیرا او محبوب دانشجویان متدین بود به طوری که بعد از انقلاب بر اثر تبلیغ دانشجویان و دانشگاهیان به نمایندگی اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد ولی متأسفانه در دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 همراه با شهید مظلوم دکتر بهشتی و هفتاد و دو تن از نمایندگان و مقامات کشور به دست دشمنان اسلام و قرآن یعنی منافقین ضد خلق به شهادت رسید.
خداوند رفتگان آن ها را غریق رحمت فرماید و کسانی که هنوز در قید حیات هستند بر طول عمر با برکتشان بیافزاید.
مخصوصاً استاد معظم و معزز صالحی که یکی از گنجینه های حوزه هستند.
این اثر یعنی صد داستان از خورشید شرق که زندگی حضرت امام هشتم علیه السلام است اولین اثر از مؤلف است که به زیور طبع آراسته شده و قصد او این است که انشاءالله زندگی چهارده معصوم علیهم السلام را در قالب داستان به رشته ی تحریر درآورد.
مؤلف دو اثر غیر چاپی هم دارد که به یاری خدا پس از تصحیح نسبت به چاپ آن اقدام خواهد شد و آن ها عبارتند از:
1. قربانی در مذاهب اسلامی (امامیه – حنفیه – شافعیه – مالکیه – حنبلیه) همراه با توضیح و اصطلاحات فقهی.
2. فضل و فضائل قرآن به روایت کلینی و طبرسی ) کلینی صاحب اصول و فروع کافی – طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان)
و ناگفته نماند که ملک الشعراء بهار شاعر و نویسنده نامدار خراسانی که شرح حال او در پاورقی آخر کتاب آورده شده است از منسوبین پدری مؤلف است یعنی پسر عموی پدر او است با این که من کجا و او کجا من قطره ای هم نیستم و او هم چون دریایی بیکران است.
ولی قطره هم دریاست اگر با دریاست
بهار افتخار ادب خراسان است و من هم افتخار می کنم که یک وابستگی به او دارم، زیرا او و پدرش هر دو از شاعران و مداحان و عاشقان اهل بیت علیهم السلام بودند.
در پایان از خداوند توفیق روزافزون می خواهم که تمام خدمتگزاران به فرهنگ اسلامی و ایرانی را موفق گرداند و اینجانب هم در درجه ی اول خادم و خدمتگزار و غلام حلقه به گوش اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده و می باشم و انشاءالله خواهم بود. ثانیاً دوستدار علمای اعلام و فقهای اسلام و دانشمندان فرهنگ و ادب و هنر و کلیه فرهنگ دوستان هستم.
[انشاءالله]