قرص ماه، کامل و زیبا بود و پاسی از شب سپری گشته بود… امام از لابلای پنجرهای در قصر به بوستانی غرق در نوری نقرهای رنگ مینگریست…درختان بلند و تناوری درون باغ بود که جویباری از لابلای درختان جریان داشت و به علت سکوت شب صدای شرشر آن به هوا برخاسته بود…
دو چهره با هم روبرو شدند: چهرهی او و چهرهی ماه… در نگاهش احساسی روحانی موج میزد که از دیدگانش ساطع بود و سپس کلماتی که در حالتی از غوطهور شدن در عشق خداوند و مناجات با او زمزمه میشد جریان یافت: – ای گنجینهی مستمندان… ای رهایی بخش غریقان… تو آنی که تاریکی شب، نور و روشنایی روز، درخشش ماه و برگهای درختان و شرشر آبها در برابر تو سر به سجده میسایند… ای خدا… ای خدا… ای خدا… امام به سمت قصر حرکت کرد… او امشب با خلیفه وعده داشت… شامگاه نزاع و مشاجرهی فکری. دیدار با مردی متحجر و قائل به ظاهر الفاظ، مردی که عقل را به کناری وانهاده و نتوانسته بود در ژرفای قرآن غوطهور
شود. آن دانشمند دانایی که معانی مطلق را در قالبی محدود میریخت، همان گونه که مرئیات گسترهی هستی در چشم انسان انعکاس مییابد تا گواهی بر این حقیقت باشد که تنها دریچهی عقل بشری است. آن آفریدهای که خداوند اسرار خویش را در وجود او قرار داده بود. کسانی همچون «ابیقره» در حقیقت قربانیان آن بینش سطحی و قشری نگر و دسیسهای بودند که زیر سایهی آن شجرهی ملعونه… درختی در قصر دوزخ میروید… هنگامی که آن مرد گندمگون ظاهر شد، همگان، پیر و جوان، در برابرش برخاستند… و تمامی سنگینیها در یک نقطه جمع شد… دیدگان دلها و تمامی حواسها متوجه او بود. حتی مأمون احساس میکرد نیرویی سعی دارد بر او غلبه یابد. وجود والایش در نقطهای از کمال مطلق جای گرفته بود و احساسات کمال در آرامش مثال زدنیش موج میزد. به نظر میرسید از این دنیا دل گسسته…او در جهانی غیر از این جهانی میزیست که فتنه و آشوب و پلیدی در آن موج میزد. ابوقره همچون روباه پر جنب و جوش به نظر میرسید و ذهنش در بالاترین میزان آمادگی قرار داشت. چرا که مأمون به او گفته بود هرگونه که شده حتی با یک سؤال، امام را مستأصل سازد. با وجود نشستن امام در نزدیکی مأمون، دو جبهه نمایان بود… و مأمون فرماندهی اردوگاه مخالفان امام را برعهده داشت، هر چند برخلاف آن تظاهر مینمود. برای همین محمد بن جعفرالصادق تا حدی از نتایج این مجادله و نزاع
بیمناک بود. ابوقره لباسش را مرتب کرد تا سؤال نخست خویش را مطرح نماید و آغاز مشاجره را اعلام کند. – به من بگویید: خداوند با چه زبانی با موسی سخن گفت؟ – خداوند آگاهتر است که با کدامین زبان با موسی سخن گفته: سریانی یا عبری. ابوقره زبانش را از دهانش بیرون آورد و گفت: – من تنها پیرامون این زبان از شما سؤال میکنم. ابوقره تصور میکرد خداوند سبحان هنگام تکلم با موسی به زبانی شبیه زبان انسان سخن گفته است. برای همین امام پاسخ فرمود: – خداوند از آنچه تو میگویی پاک و منزه است! پناه بر خدا اگر به آفریدهی خویش تشبیه شود و یا به مانند آفریدگان خویش سخن بگوید. کسی همانند او نیست و فاعل و گویندهای همچون او وجود ندارد. – چگونه امکان دارد؟ – سخن آفریدگار با مخلوق، همچون سخن مخلوق با مخلوق نیست. او با دهان و زبان سخن نمیگوید… او میگوید «کن» (موجود شو) و با مشیت و خواست خویش، با امر و نهی موسی را مورد خطاب قرار میدهد، بدون آنکه با خود این کلمات سروکار داشته باشد… – نظر شما پیرامون کتب آسمانی چیست؟
– تورات، انجیل، زبور، قرآن و تمامی کتب نازل شده کلام خدا هستند که آن را برای نورانی شدن و هدایت جهانیان، نازل ساخته است و تمامی این کتابها، «محدث» هستند.آنجا که خداوند میفرماید: «أو یحدث لهم ذکرا»(1) و در جای دیگر میفرماید: «ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه وهم یلعبون»(2) (هر پند جدیدی که از جانب خداوند بر آنان بیاید، آن را شنیده و باز هم عمر را به بازی دنیا میگذرانند). و تمامی کتب را فروفرستاده، ایجاد کرده است. – آیا این کتابها فناپذیرند؟ – مسلمانان بر این حقیقت اتفاق نظر دارند که ماسوی الله فناپذیرند. چرا که غیر خدا دست پروردهی خداست و تورات و انجیل و زبور نیز محصول عمل خداوند است. آیا نشنیدهای که مردم میگویند: به پروردگار قرآن سوگند، و قرآن در روز قیامت میگوید: پروردگارا، این فلانی است که روز را روزه بوده و شب را شب زندهدار، پس مرا شفیع او قرار ده؟! تورات و انجیل و زبور همگی محدث و دست پروردهی خدایند و کسی آنها را ایجاد کرده که همتایی ندارد تا مایهی هدایت اندیشه ورزان باشد. کسی که گمان میکند این کتب آسمانی پیوسته با خدا هستند، اعتقاد دارد که خداوند نخستین قدیم و یگانه نیست و کلام پیوسته با اوست و او آغازی
نداشته و پروردگار هستی نیست. – ما چنین روایت کردهایم که کتب آسمانی در روز قیامت میآیند و مردم در برابر پروردگار جهانیان صف میکشند و کتب آسمانی را میبینند که به سوی خداوند باز میگردند. چرا که جزیی از وجود اویند و به سوی او بازمیگردند! – مسیحیان نیز در مورد مسیح میگویند: او روح خداست و به سوی او بازمیگردد و همچنین زردشتیان در مورد آتش و خورشید چنین میگویند که آنها جزیی از وجود خدا هستند و به سوی او بازمیگردند… خداوند فراتر از آن است که پاره پاره یا مختلف باشد، بلکه او اشیاء از هم گسسته را به هم پیوند میدهد. چرا که هر شیء مجزایی وهمی است. و کثرت و قلت مخلوقی هستند که بر این حقیقت دلالت دارند که خالقی آنان را آفریده است. – ما چنین روایت کردهایم که خداوند، دیدن و سخن گفتن را میان دو پیامبر تقسیم کرد: سخن گفتن با خود را به موسی داد و نگریستن را به محمد (صلی الله علیه و آله)؟ – پس چه کسی مبلغ فرامین خداوند به انس و جن خواهد بود. او کسی است که دیدگان، توان درک او را ندارند و نمیتوانند بر او احاطه یابند و کسی همانند او نیست. آیا محمد (صلی الله علیه و آله) مبلغ فرامین خداوند نبود؟ – آری. – پس چگونه مردی به سوی تمامی خلایق فروفرستاده میشود و میگوید که از جانب خدا آمده و به فرمان خدا آنان را به سوی خداوند
دعوت میکند و میگوید: دیدگان، توان درک او را ندارند و بر او نمیتوانند احاطه یابند و همانندی ندارد و سپس بگوید: من با همین چشمان خود او را دیدهام و بر او احاطه یافتهام و او به شکل انسان است! آیا شرم نمیکنید؟ حتی زندیقان نیز چنین سخنی را بر زبان جاری نمیسازند! چگونه انسانی فرمان خداوند را ابلاغ مینماید و سپس خلاف آن را بر زبان جاری میسازد؟!
– ولی قرآن میگوید: «و لقد راه نزلة أخری»(3) پیامبر، خداوند را در نزول دیگری دید.
– آیه بعدی دلالت میکند که پیامبر چه دید. آنجا که میگوید: «ما کذب الفؤاد ما رأی»(4) دل آنچه را را که دید تکذیب نکرد. آیه میگوید: محمد (صلی الله علیه و آله) آنچه را که چشمانش دید، دروغ نپنداشت. سپس میفرماید: «لقد رأی من آیات ربه الکبری»(5) او شمهای از آیات بزرگ پروردگار خویش را مشاهده کرد. آیات خداوند نیز غیر از خود خداست. سپس میفرماید: «و لا یحیطون به علما». آنان نمیتوانند به خداوند احاطه و معرفت پیدا کنند.» و هرگاه دیدگان، او را دیدند به او احاطه مییابند و نسبت به او معرفت حاصل میشود.
– پس شما این روایت را تکذیب میکنید؟
– اگر روایت برخلاف قرآن باشد، آن را تکذیب میکنم.
– خداوند کجاست؟
– کجا بودن به معنای مکان و جایگاه داشتن است و این سوال شاهد از غائب است، ولی خداوند که غایب نیست و کسی به نزد او نرفته است. او در هر مکانی هست و تدبیر میکند و سازنده و نگاهدارندهی آسمانها و زمین است.
– آیا او تنها در آسمان وجود دارد؟
– او خداوند آسمانها و زمین است: «و هو الذی فی السماء اله وفی الأرض اله»(6) او کسی است که هم در آسمان خداوند است و هم در زمین. هو الذی یصورکم فی الأرحام کیف یشاء»(7) او کسی است که هرگونه که بخواهد انسانها را در رحم مادران شکل و صورت میدهد. «و هو معکم أینما کنتم»(8) هر کجا که باشید، خداوند نیز آنجاست. «استوی الی السماء و هی دخان»(9) او کسی است که هنگامی که فضا آکنده از دود بود در آسمان جای گرفت. او کسی است که بر روی عرش استقرار یافت؛ پیش از آنکه
موجود و آفریدهای باشد و هنگامی که او وجود داشت، مخلوقی آفریده نشده بود. – پس چرا انسان به هنگام دعا دستان خویش را به سمت آسمان بالا میبرد؟ – خداوند از بندگان خویش چندین گونه عبادت خواسته است و خداوند پناهگاههایی دارد که خلایق بدان پناه میبرند. او از بندگانش عبادت گفتاری، عملی، توجه و… را میخواهد. و بندگان را برای عبادت، به نماز گزاردن به سوی کعبه وا میدارد و حج و عمره را به سوی کعبه قرار داده است و از بندگان میخواهد که به هنگام دعا و اظهار نیاز و تضرع دست خویش را در حال بیچارگی و درماندگی به نشانهی بندگی و ذلت خود بالا بیاورند. – کدام به خداوند نزدیکترند: فرشتگان یا اهل زمین؟ – اگر منظور تو بعد مسافت است، همهی اشیاء دست پروردهی اوست و مشغول شدن به برخی او را از دیگران بازنمیدارد. و بالا و پایین را یکسان تدبیر میکند و اولین و واپسین را به یک شکل تدبیرگراست… بدون اینکه هزینه، رنج، مشاوره و یا خستگی او را دربر بگیرد و اگر منظور تو وسعت است، فرمانبردارترین بندگان نزدیکترین آنان به خداوند هستند. شما خود چنین روایت کردهاید که نزدیکترین حالت بنده به خداوند در حال سجده است و روایت کردهاید که: چهار فرشته با هم برخورد کردند. یکی از بالای هستی، دیگری از پایین هستی و یکی از شرق و دیگری از غرب. از یکدیگر
سؤال کردند و همگی میگفتند از نزد خداوند آمدهام و برای فلان کار مرا فرستاده است. این روایت، گواه آن است که در جایگاه او تشبیه و تمثیل جایز نیست. – آیا اقرار میکنید که خداوند محمول است؟ – هر محمولی، مفعول است و وابسته و نیازمند دیگری است و محمول در لفظ، اسم نقص است. و حامل، فاعل است و در لفظ، مورد ستایش قرار میگیرد و همچنین این گفتار گوینده که میگوید بالا و پایین و زیر و زبر. و خداوند فرموده است که: «والله الأسماء الحسنی فادعوه بها»(10) او دارای اسامی نیکویی است، او را بدین اسامی بخوانید. او در هیچ یک از کتب آسمانی نگفته که او محمول است… بلکه حامل خشکی و دریا و نگه دارندهی آسمانها و زمین است و ما سوی الله، محمول هستند. از کسی نشنیدهایم که کسی به خداوند ایمان بیاورد و او را تعظیم نماید و در دعای خویش بگوید: ای محمول! – آیا ما این روایت را تکذیب کنیم که میگوید: خداوند هنگامی که خشمگین میشود، فرشتگان حامل عرش خشم خداوند را درک میکنند و سنگینی آن را بر دوش خویش احساس میکنند و سر به سجده مینهند و هنگامی که خشم خداوند برطرف گردید آنان سبکبار میشوند و به جای خویش بازمیگردند؟!
امام از این روایات و احادیثی که در طول روزگار طرح ریزی شده بود و حقایق قرآن را مشوش میساخت، متأثر گردید و با صدایی که غم و اندوه در آن نمایان بود فرمود: – به من بگو! خداوند از آن هنگامی که شیطان را نفرین کرد تاکنون و تا روز قیامت… آیا از شیطان و دوستانش خشمگین است یا خرسند؟! ابوقره با لحنی که گویای تسلیم شدن او بود پاسخ داد: – آری او بر شیطان خشمگین بوده و هست. – پس چگونه جرأت میکنی ویژگی حالی به حالی شدن را به پروردگارت نسبت بدهی و بگویی: همان حالات آفریدگان بر او جاری است؟! او پاک و منزه است از اینکه همراه با فناپذیران و متغیران باشد. ابوقره سرش را به زیر افکند… گویی به بهرهی اندک سؤالات، شبهات و دلایل توخالی خویش مینگریست. احساس پیروزی در دیدگان محمد بن جعفر برق زد و مأمون نیز برای اظهار احساس دروغین شادمانی با او شریک شد.
1) طه (20):113.
2) انبیاء (21):2.
3) نجم (53):13.
4) نجم (53):11.
5) نجم (53):18.
6) زخرف (43):84.
7) آل عمران (3):6.
8) حدید (57):4.
9) فصلت (41):11.
10) اعراف (7):180..