جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سقوط امین

زمان مطالعه: 6 دقیقه

تاریخ آتش حوادث را برافروخت و هارون الرشید پس از ربع قرن زندگی سراسر عیش

و نوش و زندگی سرشار از لذائذ فریبنده دنیا درگذشت و فضل برمکی نیز در زندان جان داد و هارون‏الرشید در طوس – پیش از آنکه آتش انقلابی را که در خراسان شعله‏ور شده بود، خاموش کند – مدفون گردید. مأمون در خراسان چشم انتظار حوادث ناگوار و تلخ روزگار بود… امین بر مسند خلافت تکیه زد و با تحریکات فضل بن ربیع و زبیده و نفس اماره‏ی خویش شروع به اجرای نقشه‏های خویش مبنی بر دور ساختن برادر خویش از ولایتعهدی نمود… و فرزندش موسی را به عنوان ولیعهد معرفی نمود و لقب «الناطق بالحق» [سخنگوی حق] را به او داد! مأمون نیز در پاسخ به این اقدام امین، سکه‏های رایجی را که نام امین بر روی آن‏ها ضرب شده بود بی‏اعتبار ساخت و از دعوت‏های مکرر برای حضور در بغداد سرباز زد. صدها کارگر مشغول ساختن حوضچه‏هایی برای صید ماهیان در اطراف کاخ‏های خلیفه در بغداد بودند و کشتی سازان نیز مشغول ساختن کشتی‏های خلیفه‏ی جدید گردیدند… کشتی‏هایی همچون کشتی‏های رؤیایی.

دریای مدیترانه کشتی‏های اسلامی را ر دوش می‏کشید… کشتی‏هایی که برای استرداد جزیره‏ی قبرس رهسپار آنجا شده بودند. شمشیرهای ایران اسلام سرزمین طرطوش را از دست «لوئیس» بازپس گرفتند و جنگ و نبردهای خونباری بر سر مرزها درگرفت و خشکسالی نوید قحطی شدیدی را می‏داد. شورشی بر ضد امین در شهر حمص، شورش‏هایی در آفریقا بر ضد «اغالبه» و دیدگانی که رؤیای آزادی را در سر داشتند… در جستجوی مرد علوی آواره‏ای بودند که دهانه‏ی آتشفشان آینده را به یکباره منفجر سازد. همه چیز زیر پاها می‏لرزید… از هنگام کوچ صلح و صفا، دیگر هیچ چیزی ثبات نداشت. و عقل‏ها و خردها زیر درخشش طمع ورزی‏ها یکی یکی بر زمین می‏افتادند و مردانی از شیعیان وفات امام موسی (علیه‏السلام) را نفی کردند و از امامت فرزندش علی سرباز زدند… و حقیقت را به خاطر درهمی چند و بهایی اندک به مسلخ کشیدند. و علی بن موسی (علیه‏السلام) برای متوقف ساختن وضعیت قهقری و برای اینکه بر سر نقشه‏های مذهب واقفیه(1) در نابود سازی مذهب

اهل‏بیت (علیهم‏السلام) مانع تراشی کند امامت خوی را اعلام داشت. اینک این تاریخ است که آتش حوادث را در این سو و آن سو برمی‏افروزد. و درگیری میان دو برادر، امین و مأمون به اوج خود رسید. امین سپاهی جرار را برای اشغال خراسان گسیل داشت. ولی مأمون با آماده ساختن ارتشی تحت فرماندهی «طاهر بن حسین» پاسخ او را داد و در جنوب تهران حماسه‏ی وحشتناکی آفریده شد و سپاه امین شکست خورد. در همین حال که آتش جنگ فروزان بود، آتش قیامی نیز در دمشق به سرکردگی سفیانی و با یاری قبایلی از یمن شعله‏ور گردید. سپاهی دیگر نیز تحت فرماندهی «انباری» شهر بغداد را ترک کرد. ولی در شهر همدان با پیشقراولان مأمون برخورد کردند… و بار دیگر مأمون به پیروزی رسید و به صورت رسمی خود را خلیفه خواند. سرنوشت بغداد به دست شیطان افتاده بود و ارتش خراسان به سمت بغداد پیشروی می‏کرد. و

شهرها نیز یکی پس از دیگری همچون فروافتادن سیب‏ها در فصل برداشت، سقوط می‏کردند. سپاهیان امین برای دفاع از پایتخت هارون الرشید به سمت بغداد عقب‏نشینی کردند و صد هزار نفر یا بیش‏تر دزد و غارتگر داوطلبانه در عملیات دفاع از شهر مورد تهدید قرار گرفته مشارکت داشتند… پیش قراولانی از نیروهای طاهر بن حسین به بغداد رسیدند و موضع‏گیری نمودند… منجنیق‏ها شهر محاصره شده را بمباران می‏ساختند و مواضع مدافعین نابود می‏شد. بغداد میان دو آتش، آتشی در جبهه‏ی شمالی و آتشی در جبهه‏ی جنوبی قرار داشت. ولی دجله بی‏اعتنا به حوادث جاری جریان داشت و نسیم‏های آذرماه نوید زمستانی سرد را می‏داد و بادها برخلاف

جهت حرکت حراقات [کشتی‏های امین] می‏وزید.(2)

تاریخی شب پرده‏های خویش را بر شهر بغداد گستراند و گلوله‏های منجنیق همچون گوی‏های آتشین عذاب در آسمان شهر محاصره شده شعله‏ور شده بود. امین در کاخ خویش در کرانه‏ی رود دجله قرار داشت و الحان موسیقی نیز همچون آب‏های خروشان دجله جریان یافته بود… گوی‏های آتشین در

نزدیکی کاخ بر زمین فرود می‏آمد و برخی از زنان حرمسرا پا به فرار می‏گذاشتند. ولی زبیده منتظر این بود که نگرانی فرزندش امین کی فروخواهد خوابید… گوی آتشینی فرود آمد و جرقه‏هایی به هوا برخاست تا پرونده‏ی واپسین جشن شاهانه‏ی امین را ببندد. خلیفه‏ی شکست خورده، برخاست تا با سرنوشت خویش روبرو شود… وزیرش، فضل بن ربیع، گریخته بود و او را تنها گذاشته بود. بغداد به زودی به دست «ابن‏مراجل» سقوط خواهد کرد و به لذت‏های بی‏پایان کامیاب خواهد شد. خلیفه دستور داد خانواده‏اش را به قلعه‏ی منصوره انتقال دهند. ولی حلقه‏ی محاصره هر لحظه تنگ‏تر می‏شد… در دل تاریکی شب آتشی در کاخ‏های خلافت شعله‏ور شد… کاخ‏هایی که به دست منصور، مهدی و هارون الرشید بنا شده بود… آتش، تمامی کاخ‏ها را در کام خود فروبلعید… امین از فراز کاخ منصوره به آتش سوزی‏ها می‏نگرد و رؤیاهایش نیز همراه کاخ‏ها به آتش کشیده می‏شود. خواسته‏هایی سرمستانه در اعماق جان فرزند هارون الرشید موج می‏زند و ذهن او را به سمت تصاویری از زندگی پر عیش و نوش پدرش و داستان‏هایی که زبیده از هارون برای او تعریف کرده بود، سوق می‏دهد. ولی اینک این مجنیق‏هاست که هر چیزی را به آتش می‏کشد… رؤیاها، آرزوها و خواسته‏های بی‏پایانش را… و زندگی او را که هنوز سی‏سال بیش‏تر نداشت. در دمادم یأس و ناامیدی تلخبار و در حالی که فرماندهان او با استفاده از

تاریکی شب پا به فرار می‏گذاشتند… امین به هرثمه، فرمانده‏ی نیروهای جبهه‏ی شمال نامه‏ای نوشت و از او درخواست کرد در مقابل کناره‏گیری او از قدرت میان او و برادرش میانجی‏گری نماید. ولی پاسخ آمد که: «کار از کار گذشته است. ولی با این وجود من در راه اصلاح و بهبود امور تلاش می‏کنم و برای تو پیمان محکم و استواری می‏گیرم که زندگی تو حفظ شود. ولی یک شب به نزد من بیا تا در مورد این مسأله با هم بحث و گفتگو کنیم».(3)

شب پرده‏های تار خویش را در اواخر ماه محرم گسترانید و نسیم‏های آذرماه رایحه‏ی نخل‏هایی را به همراه داشت که همچون بال‏های حوریان رود دجله را دربر گرفته بودند. خلیفه لباس سپید خود را بر تن کرد و تاج سیاه رنگ خویش را به عنوان رسمی بودن پادشاه عباسی بر سر نهاد… نخل‏ها شاهد کاروان کوچکی از جوانان و کنیزکانی بود که به سوی «حراقه الاسد» [نام کشتی] و لنگرگاه آن در ساحل دجله در حرکت بودند. امین ترجیح داد بر کشتی شاهانه‏ی خویش سوار شود… چه بسا هیبت و شکوه شیر و بهره‏ی شیر ژیان را داشته باشد. و شیر دریا امواج خروشان دجله را به سمت شمال درمی‏نوردید. او به کنیزکی اشاره کرد تا ابیات ابونواس – به هنگام افتتاح این زورق شگفت انگیز

– را ندا سر دهد و کلمات آن زن آوازه خوان نیز بر فراز کرانه‏های دجله فرود می‏آمد که: خداوند مرکب‏هایی را برای امین مسخر و رام گرداند که پیش از این نیز

سخرالله للأمین مطایا++

لم تسخر لصاحب المحراب‏

فاذا ما رکابه سرن برا++

سار فی الماء راکبا لیث غاب‏

عجب الناس اذا رأوک علیه++

کیف لو أبصروک فوق العقاب؟!

ذات ظفر و منسر و جناحین++

تشق العباب بعد العباب(4)

برای صاحب محراب (حضرت سلیمان)، مسخر نساخته بود و در حالی که مرکب‏های او در خشکی در حرکتند، شیر جنگل بر روی آب دجله سوار است، مردم هنگامی که تو را بر روی آن کشتی ببینند، شگفت‏زده می‏شوند و اگر تو را بر فراز عقاب ببینند چه خواهند کرد؟ کشتی‏ای که دارای چنگال و سینه‏ای ستبر و دوبال است و امواج را یکی پس از دیگری درمی‏نوردد. ناگاه تمایلی شهوت‏انگیز در اعماق جانش شعله‏ور شد که خدمتگزار محبوب خویش را در آغوش بگیرد.(5) ولی به هنگام بازگشت از این کار

صرف نظر کرد. منجنیق‏ها از بمباران شهر دست کشیدند و آرامش در آن شهر پر تنش و هیاهو حکمفرما شد و زبیده چنین احساس کرد که مذاکرات دارای نتایج خوشایندی بوده است. ولی نگرانی از مسائلی قلبش را می‏فشرد، چرا که قلب مادر ره به خطا نمی‏برد! شیر دریایی همچنان در میان امواج پرتلاطم دجله راه خویش را به سمت بصره می‏پیمود. ناگاه از دل تاریکی شب و آب‏های پرتلاطم سایه‏های وحشتناکی همچون آنچه ملوانان تعریف می‏کردند نمایان شد… همه چیز به سرعت رخ داد و مرکب افسانه‏ای به لرزه درآمد و ناگاه خلیفه‏ی جوان، خود را در چنگ مردانی غول پیکر و تناور یافت. فریادهای هراسناکی از کنیزکان به هوا برخاست و خلیفه را که به شدت در غل و زنجیر کرده بودند، بازداشت نمودند زورق راه خویش را به سمت جنوب تغییر داد… همان جایی که نیروهای طاهر بن حسین، موضع‏گیری کرده بودند و همچون کسی که می‏خواهد به هزاران کنیز زیبارو، تعرض کند چشم انتظاری لحظه‏ی حمله بودند. در دمادم ناامیدی و یأس، خلیفه‏ی حقیر خود را در میانه‏ی امواج دجله افکند تا شاید آب‏ها او را در کام خود فروببلعند. ولی آن تناوران انسان پیکر او را از آب گرفتند تا بر پیرامونش افسانه‏بافی نشود و در دل تاریکی آن شب توفانی، سر ششمین خلیفه‏ی عباسی بر زمین فروغلتید و بر فراز برج بغداد به دار آویخته گردید.


1) جریانی شیعی که در طول تاریخ ظهور می‏یافت و گاهی نیز پنهان می‏شد… در هنگامه‏ای که اهل‏بیت (علیهم‏السلام) گریبانگیر رنج و سختی بسیاری بودند… مبنای این فرقه، عدم پذیرش امامت جدید از هر یک پیشوایان اهل‏بیت و توقف کردن بر امام پیشین بود… این تفکر پس از شهادت امام کاظم (علیه‏السلام)، امام هفتم شیعیان در زندان دهشتناک «المطبق» در بغداد به اوج خود رسید و گروهی از رهبران شیعی تفکر وفات امام کاظم (علیه‏السلام) را رد کردند و به دنبال آن از سر سپردن به امامت علی بن موسی الرضا (علیه‏السلام) سرباز زدند و طمع ورزی علاوه بر دسیسه‏های حکومتی که مشوق این تفکر، برای ریشه کن ساختن مکتب اهل‏بیت (علیهم‏السلام) بود مسبب این تفکر بود. شاید، به همین دلیل علی بن موسی الرضا (علیه‏السلام) با به مبارزه طلبیدن حکومت هارون‏الرشید امامت خویش را اعلام داشت و فرمود: اگر هارون الرشید گزندی به من برساند، من دروغگو خواهم بود! امام رضا (علیه‏السلام) این سخن را در زمانی بر زبان جاری ساخت که بنابر گفته‏ی کتب تاریخی شمشیر هارون خون‏های علویان را بر زمین می‏ریخت… عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 219، اعیان الشیعة، سید محسن امین، ج 4، ص 97، حیاة الامام الرضا، محمد جواد فضل الله، ج 1، ص 41.

2) امین، دستور به ساختن زورق‏هایی به شکل حیوانات – برای خوشگذرانی و سرگرمی خویش – داده بود و پنج کشتی به شکل شیر، فیل، عقاب، افعی و اسب ساخته شد. ساخت این کشتی‏ها هزینه‏های سرسام آوری را بر دوش خزانه دولت نهاد. تاریخ ابن‏الوردی، ج 1، ص 317.

3) اخبارالطوال، ص 400.

4) تاریخ ابن‏الوردی، ج 1، ص 317.

5) مشهور است که امین، از زنان کناره می‏گرفت و خود را به خواجگان مشغول می‏داشت و کسانی را برای جستجوی خواجگان سرگرم کننده می‏فرستاد و حتی وزیران و خانواده‏ی خویش را خوار می‏داشت و به آنان اهمیتی نمی‏داد. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 201.