جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سازش یا نجات خود و اسلام

زمان مطالعه: 2 دقیقه

همچنین مرحوم شیخ صدوق، طبرسی و دیگر بزرگان آورده‏اند: پس از آن که امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام وارد شهر خراسان گردید، تحت مراقبت شدید و مستقیم مأمون عباسی و مأمورانش قرار گرفت و مرتب شکنجه‏های گوناگون روحی و فکری بر حضرتش وارد می‏گشت.

پس از گذشت چند روزی، مأمون به حضرت رضا علیه‏السلام پیشنهاد داد که می‏خواهم از خلافت و ریاست کناره‏گیری کنم؛ و آن را تحویل شما دهم.

امام علیه‏السلام پیشنهاد مأمون را نپذیرفت و فرمود: از انجام این کار، به خداوند متعال پناه می‏برم.

مأمون اظهار داشت: حال که از پذیرفتن خلافت امتناع می‏ورزی و قبول نمی‏کنی، باید ولایتعهدی مرا قبول نمائی تا پس از من خلافت برای شما باشد.

ولیکن امام علیه‏السلام همچنان امتناع می‏ورزید؛ چون به خوبی آگاه بود و می‏دانست که این دسیسه و توطئه‏ای برای متهم کردن حضرت

و جلب افکار عمومی می‏باشد؛ و این که مأمون در این جریان اهداف شومی را دنبال می‏کند.

سرانجام، روزی مأمون، فضل بن سهل – که معروف به ذوالریاستین بود – و همچنین حضرت رضا علیه‏السلام را به کاخ خود دعوت کرد و سپس امام علیه‏السلام را مخاطب قرار داد و گفت: من به این نتیجه رسیده‏ام که باید خلافت و امور مسلمین را به شما واگذار کنم.

حضرت فرمود: به خدا پناه می‏برم، من طاقت آن را ندارم.

مأمون گفت: پس به ناچار، باید ولایتعهدی مرا قبول کنی.

امام علیه‏السلام به مأمون فرمود: از من چشم‏پوشی نما؛ و مرا از چنین امری معاف کن.

در این لحظه، مأمون با حالت غضب و تهدید به حضرت گفت: عمر بن خطاب، شش نفر را شورای خلافت قرار داد که یک نفر از آن‏ها جدت، علی بن ابی‏طالب، امیرمؤمنان بود؛ و عمر وصیت کرد و گفت: هر کس مخالفت کند، باید گردنش زده شود.

و تو نیز اینک مجبور هستی و باید آن را بپذیری و چاره‏ای جز پذیرفتن آن نداری.

و در این هنگام، حضرت به ناچار اظهار داشت: حال که چنین است، ولایتعهدی را می‏پذیرم، مشروط بر آن که در هیچ کاری از امر حکومت دخالت ننمایم.

و مأمون نیز آن را پذیرفت.(1)

– همچنین آورده‏اند:

پس از آن که حضرت رضا علیه‏السلام وارد شهر خراسان گردید و بر مأمون عباسی وارد شد؛ و به ناچار ولایتعهدی را پذیرفت، مورد اعتراض و انتقاد بعضی افراد قرار گرفت.

لذا حضرت در جواب فرمود: آیا پیامبر خدا صلوات الله علیه افضل است، یا وصی و جانشین او؟

گفته شد: پیامبر خدا، افضل است.

فرمود: آیا مسلمان افضل است، یا مشرک به خداوند متعال؟

گفته شد: مسلمان بر مشرک برتری دارد و افضل می‏باشد.

آن گاه، افزود: بنابراین عزیز و پادشاه مصر مشرک بود و حضرت یوسف علیه‏السلام پیامبر خدا بود؛ ولیکن مأمون مسلمان است و من وصی و جانشین پیامبر خدا هستم، یوسف از پادشاه مصر تقاضا نمود تا وزیر و امانتدار او باشد؛ ولی من در ولایتعهدی مأمون مجبور و ناگزیر گشتم.(2)


1) أعیان الشیعة: ج 2، ص 18، إعلام الوری طبرسی: ج 2، ص 72، کشف الغمة: ج 2، ص 275.

2) عیون أخبار الرضا علیه‏السلام: ج 2، ص 138، ح 1.