مرحوم شیخ مفید و دیگر بزرگان، به نقل از علی بن أسباط که یکی از اصحاب و دوستان حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام است، حکایت کنند:
روز عید عرفه جهت زیارت و دیدار مولایم، حضرت ابوالحسن، حضرت رضا علیهالسلام حرکت کردم؛ چون به منزل حضرت وارد شدم و نشستم، پس از لحظاتی مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: الاغ مرا آماده کن تا بیرون برویم.
وقتی الاغ را آماده کردم، امام علیهالسلام سوار بر آن شد و سپس به سمت قبرستان بقیع جهت زیارت قبر شریف مادرش، حضرت فاطمهی زهراء علیهاالسلام حرکت کرد و من نیز همراه سرور و مولایم به راه افتادم.
پس هنگامی که وارد قبرستان بقیع شدیم، خدمت حضرتش عرضه داشتم: ای سرور و مولایم! چه کسانی را قصد کنم و چگونه سلام گویم؟
حضرت فرمود: بر مادرم، فاطمهی زهراء علیهاالسلام و بر دو فرزندش، حسن و حسین، همچنین بر علی بن الحسین، زینالعابدین و محمد بن علی، باقرالعلوم و جعفر بن محمد، صادق آل محمد، و بر پدرم، موسی بن جعفر(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)، سلام بده و ایشان را با
کلماتی زیبا و مناسب زیارت کن.
پس من نیز بر یکایک آن بزرگان معصوم، سلام و تحیت فرستادم و چون زیارت امام رضا علیهالسلام پایان یافت، به سمت منزل بازگشتم.
در بین راه به حضرت اظهار داشتم: یا ابن رسول الله! ای سرور و مولایم! من تهیدست و درمانده هستم و چیزی در اختیار ندارم که بتوانم به افراد خانوادهام عیدی دهم و آنها را در این روز و عید عزیز دلشاد و خوشحال گردانم.
امام علیهالسلام پس از شنیدن سخن و درخواست من، با چوبدستی خود – که همراه داشت – خطی روی زمین کشید؛ و سپس خم شد و قطعهی طلائی را – که قریب یکصد دینار ارزش آن بود – برداشت و به من عنایت نمود.
من با گرفتن آن هدیه خوشحال شدم و توانستم نیازهای خود و خانوادهام را تأمین نمایم.(1)
1) اختصاص شیخ مفید: ص 27، ارشاد مفید: ص 309، کشف الغمة: ج 3، ص 64، الثاقب فی المناقب: ص 473.