آقا میرزا اسحق لنکرانی نقل نمود:
هنگامیکه اوضاع مملکت روسیه بهم خورد من قصد نمودم از آنجا بطرف ایران حرکت کنم بقصد زیارت حضرت ثامن الائمه (ع) و چون تذکره (گذرنامه) برای آمدن بایران نمی دادند ناچار بودم که قاچاقی بیایم و قاچاق آمدن هم بسیار سخت بود در وقت گذشتن از سرحد و اگر کسی دچار مستحفظین سرحد می شد مجازاتش هم سخت بود لکن من با این حال متوکلا علی الله براهنمائی یک نفر از قاچاقچیها روبراه نهادم تا از پشت قراولخانه روسیه که سرحد بود رد شده و گذشتم .
چون نزدیک قراولخانه ایران رسیدم سه نفر از سالدات روسی جلوی من آمدند و مرا گرفتند و گفتند برگرد آنگاه چند شلاق بمن زدند و در نهایت خشم مرا بجلو انداخته و آزارم می نمودند و برگردانیدند.
من در آنوقت بسیار مضطرب و گریان شدم و اشک در چشمم جاری گردید و روی بجانب خراسان نموده عرضکردم یا امام رضا من بقصد زیارت و خاک بوسی آستان تو می آمدم از کرم تو دور
است که نجات مرا از خدا نخواهی همین که این توسل از دل من گذشت فورا مثل اینکه یکباره آبی روی خشم ایشان ریخته شد. دست از من برداشته و با کمال آرامی و ملاطفت گفتند:
هرکجا می خواهی برو ما دیگر بتو کاری نداریم و چون رها شدم خودم را بقراولخانه ایران رسانیدم قراول ایرانی گفت من دیدم که آنها تو را گرفته بودند و راهی هم بر مساعدت با تو نداشتم خوب شد که خداوند بقلب آنها انداخت از تو دست برداشتند.(1)
دلا بسوی رضا هرکس که راه ندارد++
امید مرحمت از رحمت اِله ندارد
هر آن کس که زکوی رضا پناه نگیرد++
یقین بدان بدو عالم دگر پناه ندارد
نسیم روضه او زنده می کند دل مرد++
ضیاء شمع ورا هیچ مهر و ماه ندارد
گذار سر به حریمش بریز اشک زدیده++
بگو جلال تو را هیچ پادشاه ندارد
بگو زراه دراز آمده بَرِ تو فقیری++
که زاد و بود بجز نامه سیاه ندارد
نهاده ام چو سگی در ره تو روی تضرع++
به سویم ار نظری افکنی گناه ندارد
غریق جهلم و مقهور نفس و مانده و حیران++
رهی گشا به کسی که دلیل راه ندارد
1) الکلام یجر الکلام.