جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رفتار عباسیان با علویان

زمان مطالعه: 3 دقیقه

مأمون، وارث خلافت عباسی است، و برنامه‏ی عباسیان از همان ابتدا که روی کار آمدند، مبارزه با علویان و کشتن آن‏ها بود. جنایاتی که عباسیان نسبت به علویان بر سر خلافت کردند، از جنایات امویان کمتر نبود، بلکه از یک نظر بیش‏تر نبود؛ منتها در مورد امویان، چون فاجعه کربلا رخ می‏دهد، قضیه خیلی اوج می‏گیرد، و الا منهای مسأله‏ی شهادت امام حسین، فاجعه‏هایی که این‏ها راجع به سایر علویان به وجود آوردند، از فاجعه‏ی کربلا کم‏تر نبود و بلکه زیادتر بود.(1)

«احمد امین» درباره‏ی «سفاح» می‏نویسد: زندگی‏اش سراپا خونریزی

و نابود کردن مخالفان بود.(2)

«منصور»، کسی بود که میان عباسیان و علویان اختلاف و آشوب برپا کرد. هنگامی که تصمیم به کشتن امام صادق علیه‏السلام گرفت، اعتراف کرد که قربانیان بسیاری از علویان داشته؛ می‏گفت:

تاکنون از ذریه‏ی فاطمه، هزار تن یا بیشتر را کشته‏ام، ولی آقا و پیشوایشان جعفر بن محمد هنوز زنده است.(3)

«منصور» نخستین کسی بود که مرقد امام حسین علیه‏السلام را در کربلا ویران کردند. وی علویان را در استوانه‏هایی قرار می‏داد یا بر سینه‏ی دیوار به میخشان می‏کشید. همچنین عده‏ی زیادی از سادات را زندانی کرد و به آن‏ها آب و نان نمی‏داد و آنان را زجرکش کرده و بعد سقف را بر سرشان خراب می‏کرد.

«هادی»، طالبیان را بی‏نهایت تهدید می‏کرد و هر جا بودند، به سراغشان می‏رفت؛ مستمری و حقوقشان را قطع کرده و به همه جا دستور دستگیریشان را صادر کرده بود.(4)

اما «رشید» – به تعبیر خوارزمی – کسی بود که درخت نبوت را از شاخ و برگ برهنه کرد و نهال امامت را از بن برآورد. او هرگز از خدا ترسی نداشت و دلیل این بی‏شرمی، همان نحوه‏ی رفتارش با بزرگان

خاندان علی علیه‏السلام یعنی اولاد دختر پیامبر صلی الله علیه و آله بود، که هرگز جرمی نداشتند. به تعبیر «احمد شبلی» از شیعیان بدش می‏آمد و آن‏ها را به قتل می‏رسانید.(5)

«رشید» سوگنده خورده بود که این خاندان و پیروانشان را از ریشه برافکند؛ می‏گفت: تا کی خاندان فرزندان ابوطالب را تحمل کنم؟ به خدا سوگند که می‏کشم هم خودشان را و هم شیعیانشان را؛

او کاملا به جان علویان افتاده بود؛ گام به گام آنها را تعقیب می‏کرد و به قتلشان می‏رسانید و اولاد و شیعیان فاطمه را پیوسته می کشت.(6)

در زمان مأمون هم پنج یا شش نفر از فرزندان ائمه قیام کردند که همه‏ی آن‏ها را به قتل رساند. وی با برادرش در افتاد. این دو برادر با هم جنگیدند و مأمون پیروز شد و برادرش را با وضع بدی کشت. نمونه‏هایی از برخورد کینه توزانه‏ی مأمون با امام علیه‏السلام و شیعیان امام، در ادامه خواهد آمد؛ مثل کتمان فضایل امام رضا علیه‏السلام و شایعات دروغ علیه آن حضرت، مانند این که ائمه مردم را بردگان خود می‏دانند(7) ، یا امام علیه‏السلام غنا را حلال می‏شمرند(8) و نیز تلاش برای محکوم کردن امام در مناظره.


1) سیری در سیره‏ی ائمه‏ی ‏اطهار، ص 196.

2) زندگی سیاسی هشتمین امام؛ به نقل از ضحی ‏الاسلام، ج 1، ص 105.

3) همان، ص 80؛ به نقل از شرح میمیة ابی فراس، ص 159.

4) همان؛ به نقل از تاریخ یعقوبی، ج 3، صص 137 – 136.

5) همان، ص 57؛ به نقل از التاریخ ‏الاسلامی و الحضارةالاسلامیة، ج 3، ص 352.

6) همان، ص 58؛ به نقل از الاغانی، ج 5، ص 235 و عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 161 و العقد الفرید، ج 1، ص 142.

7) ابوالصلت به امام گفت: ای فرزند رسول خدا! نمی‏دانید مردم چه چیزها درباره‏ی شما می‏گویند. امام پرسیدند: چه می‏گویند. گفت: می‏گویند شما مردم را بردگان خود می‏دانید. امام به طنز پاسخ دادند: اگر همه‏ی مردم بردگان ما باشند، پس بازار فروش آنها برای ما در کجاست. (مسند امام رضا، ج 1، ص 45).

8) هشام بن ابراهیم عباسی، که از سوی فضل بن سهل مأمور مراقبت از امام بود، درباره‏ی امام علیه‏السلام شایع کرده بود که او غنا (آوازه خوانی) را حلال می‏شمرد. وقتی از خود امام این موضوع را پرسیدند، فرمودند: این کافر دروغ می‏گوید. (بحارالانوار، ج 49، ص 170).