جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رفتار امام پس از پذیرش ولایت عهدی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

سرانجام روزی را معین کردند و مردم را فراخواندند تا با امام رضا علیه‏السلام بیعت کنند و مردم برای بیعت آمدند. مأمون در کنار خود محلی برای امام رضا علیه‏السلام برنهاد. او دستور داد نسخت پسرش، عباس بن مأمون (که به ظاهر پیشتر ولی عهد یا نامزد

ولایت عهدی بود) با امام رضا بیعت کند. دومین کسی که بیعت کرد، یکی از سادات علوی بود. آن گاه مأمون فرمان داد که بر همین ترتیب، یک عباسی و یک علوی بیایند و با امام بیعت کنند و به هر یک هدیه‏هایی فراوان نیز می‏داد.

امام رضا علیه‏السلام برای بیعت با مردم دستش را به گونه‏ای خاص گرفت تا مردم با قرار دادن دست خود بر روی دست امام، بیعت کنند. مأمون گفت: «دستت را پیش آور تا مردم با شما بیعت کنند.» فرمود: «نه! جدم پیغمبر، چنین بیعت می‏کرد. دستش را پیش می‏گرفت و مردم بر دستش، دست می‏گذاشتند.» سپس خطیبان و شاعران و سخنرانان و مداحان پیش آمدند و خطابه و شعر خواندند و در مدح امام رضا علیه‏السلام و مدح مأمون سخن گفتند و تمجید کردند.

آنگاه مأمون به امام رضا علیه‏السلام گفت: «برخیز و برای مردم سخن بازگو.» بی‏گمان مأمون انتظار داشت که حضرت در آن جا او و خلافتش را تأیید کنند. خطبه‏ای که امام علیه‏السلام در جلسه‏ی ولایت عهدی نزد مأمون ایراد کرد، حقایقی مهم را روشن می‏کند. در همان مراسم تشریفاتی، امام به گونه‏ای رفتار کرد که ناسازگاری خود با دستگاه مأمون را پدیدار ساخت. خطبه‏ای خواند در دو سطر. نه نامی از مأمون برد و نه کوچک‏ترین سپاسی گفت. قاعده این بود که نامی از او ببرد و دست کم سپاسی بگوید. بی‏گمان مأمون انتظار تعریف و تمجید داشت. امام نخست حمد و ثنای الهی گفت و حقوقی را که برعهده‏ی حاضران بود گوشزد نمود. خطبه به پایان رسید. در این دو سطر، امام فرمود: «ما اهل بیت عصمت و طهارت حقی بر شما مردم داریم. (مراد همان ولایت بود؛ یعنی این حق از آن ماست و چیزی نیست که مأمون بخواهد به ما واگذارد.) و شما مردم برعهده‏ی ما حقی دارید. هرگاه شما حق ما را ادا کردید، ما وظیفه‏ی خود را درباره‏ی شما انجام می‏دهیم و السلام.(1)

امام دو جمله فرموده است: «ما حقی داریم و آن خلافت است.» و «شما حقی دارید به عنوان مردمی که خلیفه باید آنان را اداره کند.» شما حق را بدهید، تا ما حق شما را ادا کنیم. در این مجلس نه تنها از مأمون تشکری نشد، بلکه مضمون کلام امام رضا علیه‏السلام برخلاف روح و اقتضای جلسه‏ی ولایت عهدی بود. امام رضا علیه‏السلام ولی عهد تشریفاتی بود که حاضر به مداخله در کارها نبود. در مواردی که مجبور بود مداخله کند، به شکلی مداخله می‏کرد که منظور مأمون تأمین نشود. به همین دلیل، امام رضا علیه‏السلام در نماز عید نیز شرکت نمی‏کرد تا آن ماجرای مشهور رخ داد. ماجرا از این قرار بود که مأمون از امام رضا علیه‏السلام خواست که در یک روز عید، نماز عید بخواند. امام فرمود: «این برخلاف عهد و پیمان من است. قرار بود من در هیچ کاری مداخله نکنم.» مأمون گفت: «اگر شما هیچ کاری را قبول نکنید، مردم پشت سر ما بد می‏گویند و ما را متهم می‏کنند. حالا این یک کار مانعی ندارد، شما بپذیرید.» امام فرمود: «بسیار خوب، این نماز را قبول می‏کنم، اما باید به روش جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل کنم، نه به این رسمی که امروز معمول است.» مأمون گفت: «بسیار خوب، به هر روشی که بگویید قبول است.» امام رضا علیه‏السلام با پای برهنه و حالتی خاص از خانه خارج شد. مردم نیز از او پیروی کردند. چنان غوغایی در شهر برپا شد که مأمون ترسید و از میانه‏ی راه حضرت را بازگردانید. مأمون و فضل با طرحی که داده بودند، می‏خواستند امام را در نظر مردم پایین آورند، ولی هنگامی که واکنش امام را دیدند، پشیمان شدند و دریافتند که اگر امام به مصلی برسد، با جمعیتی که به دنبال خود دارد انقلابی به راه خواهد انداخت. جلوی حضرت را گرفتند و ایشان را از بین راه بازگرداندند و نگذاشتند از شهر خارج شود.


1) ثم قال المأمون للرضا علیه‏السلام: اخطب الناس و تکلم فیهم. فحمدالله و اثنی علیه و قال: لنا علیکم حق برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لکم علینا حق به، فاذا أنتم أدیتم الینا ذلک. وجب علینا الحق لکم. و لا یذکر عنه غیر هذا فی ذلک المجلس… بحارالانوار؛ ج 49، ص 145.