جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رسوایی مأمون

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مأمون از آن ها پیمان گرفت که به هیچ شخصی در این باره چیز نگویند. فردای آن شب از اتاق مخصوص خود بیرون آمد و سربرهنه و با یقه ی باز در حالی که اِظهار ناراحتی شدید می کرد اظهار داشت که علیّ بن موسی الرّضا ولیعهدم وفات یافته با پای برهنه به حجره ی آن جناب روان شد من هم در مقابل او بودم در حالی که وارد اتاق امام رضا علیه السلام می گردید صدای همهمه آن حضرت را شنید بدنش شروع به لرزیدن کرد پرسید: کیست نزد ولیعهدم علیّ بن موسی؟ گفتم: نمی دانم، مأمون گفت: فوراً ازحال او به من خبر دهید. من با عجله به اتاق حضرت رفتم، دیدم امام رضا علیه السلام در محراب مشغول نماز و تسبیح هستند به سوی مأمون بازگشتم، گفتم:این قدر می بینم که شخصی در محراب مشغول نماز و تسبیح است. مأمون در حالی که ازشنیدن این خبر رعشه بر بدنش افتاد، سخت لرزید وگفت: خدا شما را لعنت کند من را فریب دادید.