جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رسوایی سران واقفیان

زمان مطالعه: 2 دقیقه

برخی از سران وقف، و پدیدآورندگان آن، احادیثی را نقل کرده‏اند، که دلالت بر کذب مدعای آنها در خصوص وقف دارد، که از آن جمله است:

از زیاد بن مروان قندی روایت شده که گفته است:

«بر اباابراهیم علیه‏السلام وارد شدم، و فرزندش علی علیه‏السلام نزد او بود، اباابراهیم علیه‏السلام فرمود: ای زیاد! این، نامه‏اش نامه من، سخنش سخن من، و فرستاده او فرستاده من است، و سخن حق همان است که می‏گوید»(1)

احمد بن محمد المیثمی که واقفی مذهب است، از محمد بن اسماعیل بن فضل هاشمی روایت می‏کند، که گفته است:

«بر ابی‏الحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شدم، آن حضرت بشدت ناراحت بود، به او عرض کردم: اگر آنچه را از خدا می‏خواهیم پیش نیاورد، اتفاق افتد، به کی باید مراجعه کنیم؟

فرمود: به فرزندم علی، نامه‏اش نامه من است، و او وصی و پس از من جانشینم

می‏باشد»(2)

از غنام بن قاسم نقل شده که گفته است: منصور بن یونس برزج به من گفت:

بر ابی‏الحسن یعنی موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شدم، به من فرمود: آیا می‏دانی امروز چه کرده‏ام؟

عرض کردم: نه

فرمود: فرزندم علی را، وصی و جانشین خود کرده‏ام بر او وارد شو، و به او تهنیت بگو و آگاهش کن که من تو را به این کار دستور داده‏ام.

گفت: من بر او (علی بن موسی علیه‏السلام) وارد شدم، و تهنیت گفتم، و او را آگاه کردم، که پدرت مرا به این کار دستور داده است پس از این منصور امامت علی بن موسی الرضا علیه‏السلام را، انکار و اموالی را که نزد او بود، باز و تصرف کرد»(3)

آنچه در این حدیث جلب نظر می‏کند این است که امام علیه‏السلام پیش از آن که منصور سخن بگوید، درباره جانشین خود، با او گفتگو می‏کند، و سپس به او دستور می‏دهد، که بر فرزندش امام رضا علیه‏السلام وارد شود، و به او تهنیت گوید و آگاهش گرداند، که به دستور پدرش به خدمت او رسیده و تهنیت گفته است.

گویی امام علیه‏السلام در نظر دارد با این شیوه وظیفه عملی منصور را، در اعتراف به امامت فرزندش پس از او، به نحوی متوجه وی گرداند، که بعدا نتواند آن را انکار، و یا در آن توقف کند، مگر این که راه تمرد و عناد گیرد چنان که پس از این شد.


1) کافی ج 1 ص 381 – ارشاد مفید ص 286.

2) عیون اخبارالرضا ج 1 ص 20.

3) رجال کشی ص 398.