مأمون دریافته بود که برای رهایی از این ورطه، باید چند کار انجام بدهد:
1. فرونشاندن شورشهای علویان؛
2. اعتراف گرفتن از علویان مبنی بر آن که حکومت عباسیان قانونی است؛
3. از بین بردن محبوبیت و احترامی که علویان در میان مردم از آن برخوردار بودند؛
4. کسب اعتماد و جلب مهر اعراب نسبت به خویش؛
5. دوام تأیید و مشروع شمرده شدن حکومت وی از طرف اهالی خراسان و تمام ایرانیان؛
6. راضی نگهداشتن عباسیان و هواخواهانشان؛
7. تقویت حس اطمینان مردم نسبت به شخص مأمون، زیرا او بر اثر کشتن برادر، شهرت و اعتماد مردم را نسبت به خود سست کرده بود؛
8. و ایجاد مصونیت برای خویشتن در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی گرانقدر، تهدید میکرد و میترسید که روزی برخورد
مسلحانه با او پیدا کند. آری؛ مأمون از شخصیت بانفوذ حضرت امام رضا علیهالسلام بسیار بیم داشت و میخواست خود را برای همیشه از این خطر در امان نگه دارد.(1)
بدین ترتیب، با ولایتعهدی امام و شرکت ایشان در حکومت، این هدفها تأمین میشد. با مشارکت آن حضرت که در رأس علویان بودند، آنها خلع سلاح میشدند و از سوی دیگر، مأمون از طرف خراسانیها و عموم ایرانیان که طرفدار اهلبیت بودند، مورد تأیید واقع میشد و چنین وانمود میکرد که اگر برادر خویش را کشته، هدفش تفویض حکومت به اهل آن بوده است. از همهی اینها گذشته، با آوردن امام رضا علیهالسلام به مرو و کنترل فعالیتهای ایشان، از خطر ایمن میشد.(2)
1) زندگی سیاسی هشتمین امام، صص 128 – 127.
2) سیرهی پیشوایان، ص 488؛ به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام علیهالسلام.