محمد بن فضیل – که یکی از راویان حدیث است – حکایت کند:
مدتی بود که به ناراحتی درد پهلو و درد پا مبتلا شد بودم، به همین جهت محضر مبارک حضرت ابوالحسن، امام رضا علیهالسلام شرفیاب شدم تا شفای خود را بگیرم؛ در آن زمان حضرت در مدینه بود و هنوز به خراسان منتقل نشده بود، هنگامی که وارد بر امام علیهالسلام شدم فرمود: چرا ناراحت و افسردهای؟
گفتم: ناراحتی درد پهلو و درد پا دارم که مرا سخت میآزارد.
امام علیهالسلام با دست مبارک خویش اشاره به پهلویم نمود و دعائی را خواند و آب دهان مبارک خود را بر محل درد مالید و فرمود: دیگر از این جهت، ناراحتی نخواهی داشت.
و سپس نگاهی به پایم انداخت و اظهار داشت: حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیهالسلام فرموده است: هر که از شیعیان ما، مبتلا به مرض و ناراحتی شود و در مقابل آن صبر و شکیبائی از خود نشان دهد، خداوند پاداش هزار شهید به او عطا میفرماید.
محمد بن فضیل گوید: با این سخن حضرت، فهمیدم که درد پایم باقی خواهند ماند و خوب شدنی نیست.
دوستان او مانند هیثم بن ابیمسروق گفتهاند: محمد تا آخر عمر
مبتلا به پا درد بود و با همان ناراحتی از دنیا رفت.(1)
– همچنین آوردهاند:
حبابه والبیه از زمان امیرالمؤمنین، امام علی علیهالسلام تمام ائمه را تا امام رضا علیهالسلام محضر یکایک آنها شرفیاب شد و از هر یک معجزهی مخصوصی مشاهده کرد.
چون حبابه والبیه بر امام رضا علیهالسلام وارد شد، به او فرمود: جدم، امیرالمؤمنین علیهالسلام چه مطالبی را برایت بیان نمود؟
حبابه گفت: آن حضرت فرمود: تو یک علامت و برهان عظیمی را خواهی دید؛ امام رضا علیهالسلام فرمود: ای حبابه! آیا متوجه موهای سفیدت شدهای؟ گفت: بلی.
فرمود: آیا دوست داری که گیسوانت سیاه و خودت را جوان ببینی؛ و به حالت جوانی برگردی؟
حبابه گفت: بلی، این بزرگترین نشانه و برهان خواهد بود.
در همین لحظه حبابه احساس خاصی در خود کرد و متوجه شد که حضرت مخفیانه دعائی را میخواند.
سپس حبابه، گیسوان خود را تماشا کرد، دید که همه سیاه و زیبا گشته است، مکانی خلوت را پیدا کرد و به آن جا رفت و پس از آن که خود را بررسی کرد متوجه شد که دختر شده است و باکره میباشد.(2)
1) بحارالأنوار: ج 49، ص 42، ح 31، إثبات الهداة: ج 3، ص 275، ح 76.
2) إثبات الهداة: ج 3، ص 309، ح 173 و مدینة المعاجز: ج 7، ص 245، ح 2301، داستان را به طور مشروح آورده است.