جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دعای طلب باران

زمان مطالعه: 6 دقیقه

جایگاه انسان در طبیعت کجاست؟ و آیا می‏تواند در مسیر تحولات و فراز و نشیب‏ها و قوانین آن تأثیر گذار باشد؟ دامنه‏ی این تأثیرگذاری تا به کجاست؟ چرا گاهی اوقات سرنوشت چنین رقم می‏زند؟ هنگامی که انسان دستانش را به سمت آسمان بالا می‏برد… در لحظه‏ای که عاجز و مستأصل شده، دعایش مستجاب می‏گردد.

آیا انسان بخش کوچکی از طبیعتی است که او را احاطه کرده و به میزان حجم خویش تأثیرگذار است یا اینکه از محورهای آن یا محور اساسی آن است؟ و چرا در لحظات عجز و ناتوانی تنها رو به نقطه‏ای می‏کند که بر گرد آن آسیای وجود می‏چرخد؟ مردم از نگریستن به آسمان و ابرها و استشمام بادهایی که از سمت شمال می‏وزید و به سمت مشرق در حرکت بود، دست برداشته بودند… پس از گذشت نزدیک یک سوم از فصل خشک بهار، دیگر نقطه‏ی امیدی باقی نمانده بود… خشکسالی پس از خود، گرسنگی را در پی خواهد داشت و پس از آن اضطراب و نگرانی خواهد آمد و با خود ارزش‏های اخلاقی را به لرزه درمی‏آورد و تمامی غرایز نهفته در اعماق جان بشر را از قبیل حرص، آز و دزدی و رعب افکنی نمایان خواهد ساخت…

در گیرودار این ظلمت و جو یأس و ناامیدی، اعلام گردید که امام رضا (علیه‏السلام) قصد دارد در پهنه‏ی صحرا نماز طلب باران را برگزار نماید و با این خبر، خورشید امید، نور و گرما افشاند. مردم در شب‏های پیش از روز دوشنبه از کرامات و بزرگواری‏های این خاندان مبارک و خجسته سخن می‏گفتند. هنگامی که خورشید روز دوشنبه بردمید، مردم مرو و اهل روستاهای پیرامون آن، همچون سیل روانه‏ی پهنه‏ی صحرا شدند و منبری از تنه‏ی درخت گردو قرار داده شد. امام در حالی که در چهره‏اش نشانه‏های پیامبران گذشته نمایان بود و از دیدگانش نگاه‏هایی پر رحمت و محبت ساطع بود، آمد و در حالی که به جایگاهی نزدیک منبر در حرکت بود، چنین به نظر می‏رسید که بسیاری از اسرار هستی را بر دوش می‏کشد و حتی یک ذره هم از شخصیت سیاسی خود در دولت و به عنوان مرد دوم حکومت که چه بسا پس از مدتی شخصیت شماره یک حکومت خواهد گردید، نمایان نبود. آنجا شاعری(1)

وجود داشت که سرگشته‏ی این چهره‏ی گندمگونی بود که بر گرد پیشانیش انوار آسمانی طواف می‏کرد. ناگاه صداهایی که از دل‏ها – و نه از گلوها – برمی‏خاست، منفجر گردید: – الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله… دل‏ها خداوند را بزرگ و والا می‏داشتند، چرا که وجود انسانی را مشاهده می‏کردند که خداوند او را پاک ساخته بود تا نمونه‏ای والا برای بشریت باشد. چرا برخی هنگامی که چشمانشان به این انسان می‏افتاد، می‏گریستند؟ آیا زلالی و پاکی را در وجودش می‏دیدند؟ آیا حضور صلح و صفای گمشده را در وجودش می‏یافتند؟ صداها آرام گرفت و حضور آن روح پاک حکمفرما گردید و جز صدای بادهای سبکباری که خاک را به هوا بلند می‏ساخت، صدایی به گوش نمی‏رسید. امام برای نماز به پا خاست… و آبشاری از کلمات آسمانی بیرون تراوید و دستان بشر عاجز و درمانده به سوی آسمان بلند شد تا فروریختن

رحمت الهی را طلب کند… باران برای مردم، چارپایان، کشتزارها و زمین تشنه کام… نماز به پایان رسید و امام به سوی منبر روانه شد. امام بر بالای آخرین پله‏ی منبر به سمت جنوب ایستاد و دیدگانش را به سمت آسمان نیلگون خیره ساخت… و کلماتش با آوایی همچون صدای شرشر ناودان‏ها در موسم باران، رحمت آسمان به بشر را طلب می‏کرد… انسان ناتوان و درمانده‏ای که از کاوش اسرار وجود عاجز است… رحمت الهی را برای انسان غافل و بی‏خبری طلب می‏کند که تنها در مخمصه و تنگنا پروردگار خویش را به یاد می‏آورد! – پروردگارا! تو حق ما اهل‏بیت را گرامی داشتی… و مردم نیز همان گونه که تو فرمان دادی به ما متوسل شدند… و به فضل و رحمت تو چشم امید بستند و چشم انتظار احسان و بخشش تویند…پس به شکلی سودمند آنان را سیراب ساز… آن انسان پاک سیرت استجابت آسمان را احساس کرد و برخی ابرهای موجی شکل در کنار تپه‏های دوردست نمایان شدند و ابری خاکستری رنگ و پربار که بادها آن را به سمت قله‏ها سوق می‏دادند، ظاهر گردید. ابری سر برآورد که به شکلی عمودی رو به رشد بود و کاکل‏هایی داشت همچون تپه‏ای از پنبه که همچون میوه‏های گلابی به شکلی منظم چیده شده بود. بادها ابرهای انباشته شده‏ای را تشکیل می‏دادند که سنگینی خویش را بر دوش زمین می‏انداختند. ولی این ابرها هزاران صاعقه و رعد و برق را نیز در

درون ذخیره کرده بودند. نسیم‏ها به صورت کامل آرام گرفتند. و آسمان شروع به باریدن بارانی سبک‏بار همچون دانه‏های ژاله کرد و رایحه‏ی زمین مرطوب شده به باران آسمان استشمام می‏گردید… فضا شفاف و زلال شده بود… گویی ابرهای حامل برکات باران… فاصله‏ی میان آسمان و زمین و میان انسان و پروردگار را کنار می‏زدند… امام همچنان به افق دوردست چشم دوخته بود… به سوی بلندی‏هایی که بادها در آن بادهایی سنگین بار را ایجاد می‏کردند… آنگاه کلمات انسانی که آسمان او را پاک ساخته بود، تراوش کرد: ای مردم! در نعمت‏های خداوند بر شما تقوا پیشه سازید و با معصیت خویش نعمت‏هایش را کنار نزنید بلکه با اطاعت و سپاس از نعمت‏ها و برکات او، این نعمت‏ها را تداوم بخشید… و بدانید که پس از ایمان به خداوند و اذعان به حقوق اولیای الهی از دودمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، چیزی برای شکرگزاری خداوند متعال، محبوب‏تر از یاری رساندن به برادران مؤمن خویش – در دنیایی که گذرگاهی به سوی فردوس برین پروردگار است – نخواهد بود و هرکس چنین کند از خاصان خداوند خواهد بود. باران چهره‏ها را می‏شوید و زمین آب آسمان را می‏نوشد و کلمات آن مرد مدنی که با آسمان پیوند خورده، دل‏ها را از تراکم غرایز سرکش و سرمست پالایش می‏کند و هویت انسانی او را به بشر بازمی‏گرداند… رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در این مورد می‏فرماید: برای هیچ گوینده‏ای سزاوار

نیست که در فضل و رحمت خداوند بر او – اگر تأمل کند و براساس آن عمل نماید – بی‏رغبت باشد. گفته شد: یا رسول الله! فلانی از دنیا رفت و حال آنکه فلان گناهان را مرتکب می‏گردید! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: بلکه او نجات یافت و خداوند عمل او را جز به نیکی ختم نمی‏کند و گناهان او را محو خواهد ساخت و به نیکی مبدل خواهد کرد… او روزی در راهی می‏رفت در میانه‏ی راه، مؤمنی را دید که خوابیده و ناخاسته عورتش نمایان است. او نیز عورتش را پوشاند و از ترس اینکه آن مؤمن خجالت زده نشود، چیزی به او نگفت. سپس آن مرد مومن او را در آتش دوزخ دید و به او گفت: خداوند پاداش خویش را بر تو ارزانی کند و سرنوشت تو را گرامی بدارد و در محاسبه‏ی اعمال، با تو سر ستیز نداشته باشد. خداوند نیز دعای او را در حق این مرد مستجاب کرد و بر اثر دعای آن مومن، خداوند امر او را ختم به خیر کرد. این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به گوش آن مرد رسید و توبه و انابه کرد و روی به طاعت خداوند نهاد و هنوز یک هفته نگذشته بود که به مدینه حمله شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) گروهی را برای مقابله با آنان فرستاد و این مرد در زمره‏ی آنان بود که در این رویارویی به شهادت رسید.(2)

امام ساکت شد… و به آسمان مالامال از ابرها چشم دوخت… فضا نگران و مضطرب به نظر می‏رسید و به انفجار هزاران صاعقه هشدار می‏داد. سپس گرما و آرامشی همچون آرامش پیش از طوفان حکمفرما گردید و ابرهایی

توده‏وار، فشرده و سندانی شکل و دارای قاعده‏ی گسترده و ناآرام نمایان گردید. باران، پربار و همراه با رعد و برق خواهد بود و جو کاملا آکنده و ابرها در آستانه‏ی منفجر شدن بود. ناگاه آب‏های پاک و زلال از دل ابرها بیرون تراوید و کمان‏های ابر در میان باران ذوب گردید. قطرات باران با اشک‏های شادمانی درهم آمیخت و توده‏های مردم بر گرد مرد خجسته‏ای حلقه زدند که آسمان کرامت و بزرگی را بر او ظاهر ساخت و در همین حال شاعری با کلماتی که منظره‏ای تأثیرگذار آن را برافروخته بود چنین سرود:

ذکروا بطلعتک النبی فهللوا++

لما طلعت من الصفوف و کبروا

حتی انتهیت الی المصلی لابسا++

نورالهدی یبدو علیک و یظهر

و مشیت مشیة خاضع متواضع++

لله لا یزهو و لا یتکبر

لو أن مشتاقا تکلف غیرما++

فی وسعة لمشی الیک المنبر(3)

مردم با دیدن طلعت رویت، به یاد پیامبر (صلی الله علیه و آله) افتادند و هنگامی که از میان صفوف سر برآوردی، صدای تهلیل و تکبیر آنان به هوا برخاست. تا اینکه با جامه‏ای از نور هدایت که بر تن تو نمایان بود، به محل اقامه‏ی نماز رسیدی و خاشعانه و فروتنانه و بدون غرور و تکبر به سوی

خداوند گام برداشتی. اگر شیفته و دلباخته‏ای فراتر از توان خویش تلاش می‏کرد، حتما منبر به سوی تو گام برمی‏داشت. طبیعت به صحنه‏ای برای پیوند خوردن انسان با هستی مبدل گردیده بود و رعد و برق‏ها در آسمان می‏درخشید و تندرها در فضای بی‏کران می‏غرید و باران شدیدی باریدن گرفت و آب بر دشت‏ها جاری گردید و آبگیرها و حوضچه‏ها پر شدند. مرو و شهرهای دور و نزدیک به آبی پاک و خجسته شستشو داده می‏شدند و شبح‏های گرسنگی همچون شیطان‏هایی وحشت زده و همچون سخنان ناروای تردید کنندگان پا به فرار گذاشتند و رشته‏های عنکبوت در آشیانه‏ای که سست‏ترین خانه‏هاست، به لرزه درآمد.


1) ابن ‏شهر آشوب در کتاب «مناقب آل ابی‏طالب» شعری از بحری، یمین بن معاویه‏ی عایشی را در مورد امام رضا (علیه‏السلام) به مناسبت نماز عید قربان می‏آورد. ملاحظه می‏شود که صورت این شعر به رسیدن امام به مصلی اشاره دارد. در حالی که مطابق با واقعیت تاریخی نیست. به نظر من این شعر در شأن امام رضا (علیه‏السلام) سروده شده ولی نه به مناسبت نماز عید، بلکه راجع به نماز طلب بارانی است که به نظر می‏رسد در نیمه‏ی ماه ذی الحجه‏ی همان سال روی داد. به علت خشکسالی و قحطی‏ای که خراسان، ری و اصفهان را فراگرفته بود و در خراسان نیز بازتاب داشت، و امکان ندارد که منظره‏ی متوکل – کسی که به انحراف و فساد و تندخویی و تعارض با دین و مردم مشهور است – خالق چنین تصویر هنری زیبایی باشد. و بسیار احتمال دارد که اسم شاعر آن بحری مورد تصحیف قرار گرفته تا تبدیل به بحتری شود و یا اینکه این شعر را سرقت ادبی نموده باشد. در شرایطی که شاعران آزاده‏ای همچون دعبل خزاعی و در وضعیت آوارگی و مرگ که نمونه‏ی بارز این عرصه بود زندگی می‏کردند. مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 372، الحیاة السیاسیة للامام الرضا (ع)، ص 355، احداث التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 1161.

2) حیاة الامام الرضا، ج 2، ص 356.

3) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 372.