جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در زمان مأمون

زمان مطالعه: 2 دقیقه

«مأمون» در میان خلفای بنی‏عباس از همه داناتر و مکارتر بود. از فقه و علوم دیگر آگاهی داشت؛ چنان که با برخی از دانشمندان به بحث و مناظره می‏نشست. او در عیاشی و فسق و فجور و اعمال شنیع دیگر از سایر خلفا هیچ کم نداشت، اما از آنان محتاط تر عمل می کرد و عوام ‏فریب بود.

همنشینی و صمیمیت و همدمی مأمون با «قاضی یحیی بن اکثم» که مردی رذل و کثیف و فاجر بود، بهترین گواه بر بی‏دینی و فسق مأمون است. اسفبارتر آن که مأمون مقام «قاضی القضاة» امت اسلامی را به «یحیی بن اکثم» واگذار نمود و در امور مملکتی با او مشورت می‏کرد.

مأمون می‏کوشید با برخی از کارها، شیعیان و طرفداران امام را به خود علاقه‏مند سازد؛ مثلا از شایسته‏تر بودن امیرمؤمنان علی علیه‏السلام برای

جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله سخن می‏گفت و دشنام و لعن به معاویه را رسمی کرد و فدک را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام غصب شده بود، به علویان بازگرداند و با علویان در ظاهر انعطاف و علاقه نشان می‏داد.(1)

اصولا مأمون با توجه به رفتار هارون و جنایات او و اثر سوء آن در روحیه‏ی مردم، می‏خواست زمینه‏های انقلاب و شورش را از بین ببرد و آن‏ها را راضی نگه دارد، تا بتواند بر مرکب خلافت سوار باشد.

مأمون پس از آن که برادرش امین را نابود کرد و بر مسند حکومت تکیه زد، در شرایط حساسی قرار گرفت، زیرا موقعیت او به ویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود و در میان طرفداران عباسیان که خواستار امین بودند و حکومت مأمون در مرو را با مصالح خود منطبق نمی‏دیدند، سخت متزلزل بود.

از سوی دیگر، شورش علویان، تهدیدی جدی برای حکومت مأمون محسوب می‏شد؛ چنان که در سال 199 هجری «محمد بن ابراهیم طباطبا» از علویان محبوب، به دستیاری «ابوالسرایا» قیام کرد و گروهی دیگر از علویان هم در عراق و حجاز قیام‏هایی داشتند و از ضعف حکومت استفاده کرده، بر برخی از شهرها مسلط شدند.

مأمون با کوشش بسیار توانست بر این آشوب‏ها پیروز شود و از آن جا که ممکن بود ایرانیان هم به یاری علویان برخیزند، همان‏گونه که در

ابتدای کار بنی‏عباس هم داعیان عباسی برای سرنگونی بنی‏امیه از همین علاقه‏ی ایرانیان به خاندان پیامبر و دودمان علی علیه‏السلام استفاده کرده بودند، مأمون تاکتیکی اندیشید و به فکر افتاد که با طرح واگذاری خلافت یا ولایتعهدی به شخصیتی مانند امام رضا علیه‏السلام، پایه‏های لرزان حکومت خود را تثبیت کند.

پیداست که تفویض خلافت یا ولایتعهدی به امام، فقط یک تاکتیک حساب شده‏ی سیاسی بود، وگرنه کسی که برای حکومت، برادر خود را به قتل رسانده بود و در زندگی خصوصی از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت، ناگهان چنان دیانت پناه نمی‏شود که از خلافت و سلطنت بگذرد. بهترین شاهد مکر و تزویر مأمون، نپذیرفتن پیشنهاد از سوی امام بود؛ چرا که اگر مأمون در گفتار و کردار خود صادق بود، هرگز امام که به حق شایسته‏ی آن مقام بودند، طفره نمی‏رفتند، امام رضا علیه‏السلام به مأمون فرمودند: قصد تو از این کار این است که مرد م بگویند علی بن موسی از دنیا روی گردان نیست؛ این دنیاست که بر او اقبال نکرده؛ آیا نمی‏بینید که چگونه به طمع خلافت، ولیعهدی را نپذیرفته است.(2)


1) الامام الرضا، محمدجواد فضل‏الله، ص 91.

2) بحارالانوار، ج 49، ص 129.