جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

درد چشم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

عبد صالح و متقی وارسته جناب حاج مجدالدین شیرازی که از اخیار زمان هستند چنین تعریف می کنند.

بنده در کودکی چشم درد گرفتم نزد میرزا علی اکبر جراح رفتم شیاف دور چشم حقیر کشید غافل از اینکه قبلاً دست بچشم سودائی گذاشته بود چشم بنده هم سودا شد اطراف چشم له شد ناچار پدرم بتمام دکترها مراجعه کرد علاج نشد گفت از حضرت رضا (ع) شفا خواهم گرفت بزیارت حضرت مشرف شدیم .

بخاطر دارم که پدرم پای سقاخانه اسماعیل طلا ایستاد با گریه عرض کرد یا علی بن موسی الرضا (ع) داخل حرم نمی شوم تا چشم پسرم را شفا ندهید. فردا صبح گویا چشم حقیر اصلاً درد نداشت و تاکنون بحمدالله درد چشم نگرفتم .

وقتی از مشهد مقدس مراجعت کردیم خواهرم مرا نشناخت و از روی تعجب گفت تو چشمت له بود چطور خوب شدی ؟ من ترا نشناختم و همچنین حاجی مزبور نقل می نماید که :

در سنه چهل شش خودم با خانواده بمشهد مقدس مشرف شدم و عجایبی چند دیدم از جمله در مسافرخانه دو مرتبه بچه ام از بام

افتاد بحمدالله و از نظر حضرت رضا (ع) هیچ ملالی ندید.

هنگام برگشتن در ماشین این موضوع را تعریف کردم زنی گفت تعجب مکن من اول خیابان طبرسی در مسافرخانه سه طبقه بودم بچه ام از طبقه سوم کف خیابان افتاد و از لطف حضرت امام رضا (ع) هیچ ناراحتی ندیدم .(1)

عجب درگهی از عرش باشدی برتر++

رواق و طارم او عرش را بود منظر

بود حریم شه ملک عالم ایجا++

حریم و درگه او به ز جنت داور

تمام خلق جهانند رهین منت او++

چه او امام رئوف است و جان پیغمبر (ص)

ولی حجت حق نور ایزد مطلق++

شه وجود علی ابن موسی جعفر (ع)

هر آنکه عارف او گشته گشته عارف حق++

هر آنکه منکر او گشته در جهان کافر

حریم و درگه او قبله گاه حاجاتست++

چه اوست مظهر رحمان ایزد اکبر

حقیر چشم امیدش بآستان رضاست (ع)++

امید بلکه نماید شهش ز مهر نظر


1) داستانهای شگفت.