جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داستان دعبل و درگیری او با جوانان قم به خاطر لباس اهدایی امام

زمان مطالعه: 4 دقیقه

گامی که دعبل به قم رسید اهالی قم(1) تقاضا کردند قصیده ی خود را برای آن ها بخواند دعبل جواب داد در مسجد جامع جمع شوید تا آن را بخوانم.

پس از اجتماع مردم قصیده را خواند و مردم هدایای بسیار زیادی به او دادند و در ضمن جریان جبّه (لباس) امام رضا علیه السلام را نیز شنیدند. از او خواهش نمودند جبّه را به هزار دینار طلای سرخ بفروشد، ولی او نپذیرفت، مردم به او گفتند: مقدار کمی از جبّه را به هزار دینار زر سرخ بفروشد، باز هم قبول نکرد. از قم خارج شد، همین که از شهر دور شد، چند نفر از جوانان عرب جلوی او را گرفتند و نگذاشتند به رفتن

ادامه دهد و جبّه را به زور از چنگش خارج نمودند. دعبل به قم برگشت و درخواست کرد که جبّه را به او برگردانند گفتند: غیر ممکن است ولی می توانی هزار دینار بگیری، دعبل امتناع ورزید، بعد از این که دعبل نتوانست جبّه را از مردم پس بگیرد، خواهش کرد که مقداری از جبّه را به او برگردانند، مردم قبول کردند و مقداری از جبّه متبرّک را به او دادند و بقیّه ی قیمت جبّه را به دعبل برگردانیدند، دعبل به وطنش مراجعت کرد، دزدان خانه اش را خالی کرده بودند. او دینارهای مسکوک که به نام مبارک امام رضا علیه السلام حکّ شده بودند، به ازای هر دینار صد درهم گرفت و دارای صدهزار درهم شد، یادش از فرمایش امام رضا علیه السلام آمد که در طوس به او گفته بودند که این دینارها را نگه دار، احتیاج تو را بر طرف خواهد کرد.

دختری داشت که خیلی او را دوست می داشت و به درد چشم عجیبی مبتلا شده بود، چند پزشک برایش آوردند پزشکان پس از معاینه گفتند: که معالجه برای چشم راست او بی فایده است ولی درباره ی چشم چپ او سعی خود را می کنیم و امیدواریم که بهبود یابد.

دعبل که خیلی ناراحت بود وپیوسته برای دخترش اشک می ریخت، ناگهان از بقیّه ی جبّه ی امام رضا علیه السلام یادش آمد همان شب آن را به چشمان دختر بست، صبح هنگامی که دخترک سر از خواب برداشت همین که جبّه را باز نمود، از برکت جبّه ی علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام چشم های دختر خوب شده بود.

ابوالْفرج اصفهانی در الاغانی ج 2 / ص 69 بعد نقل این داستان این را هم اضافه می کند آن مقدارپارچه را که اهالی قم به او دادند قصیده ای را بر یک طرفش نوشت و با آن اِحرام بست و دستورداد آن را جزء کفنش قراردهند. دعبل پیوسته به واسطه ی طعنه هایی که در اشعار خود به خلفاء داشت همواره زندگی اش در خطر بود و در پنهانی زندگی می کرد.

ابن مدبّر می گوید: به دعبل گفتم تو جسورترین شاعری هستی که درباره ی مأمون این شعر را گفته ای: (معنی شعر چنین است): من از آن مردمی هستم که با شمشیر آن ها برادرت کشته شد (محمّد امین) و آن مردم تو را به مقام بلند رسانیدند، با

این که مدّت ها گمنام بودی، تو را از پستی نجات دادند، من مدّت چهل سال است که چوبه ی دار خود را بر شانه ام راه می برم، ولی هیچ شخصی نیست که من را بر آن چوبه ی دار بکشد.(2)


1) قم (پایتخت مذهبی مذهب تشیّع و اوّلین شهری بود که انقلاب شکوهمند اسلامی ار آن جا شروع شد). در اواخر قرن دوم هجری که حضرت معصومه علیها السلام خواهر امام هشتم علیه السلام به قصد دیدار برادر خود به خراسان می رفت در شهر قم مریض گردید و در همان شهر رحلت نمود و در قبرستان قم به خاک سپرده شد، از آن وقت به بعد مردم به تدریج خانه های خود را به قبرستان نزدیک نموده تا به مدفن حضرت معصومه علیها السلام نزدیک باشند و زیارت قبر آن بزرگوار برخوردار شوند. از این رو در اثر مرور زمان ساختمان های شهر در قسمت های مشرق شهر متروک ماند و مردم متوجه قسمت غربی شهر شدند قم در سال 23 هجری قمری به دست ابوموسی اشعری فتح گردید و اسلام در آن جا نفوذ پیدا کرد و دیری نگذشت که مردم آن سامان به مذهب شیعه گرویدند. قم تا اواخر قرن دوم تابع اصفهان بود و حاکم مستقلی نداشت و در زمان هارون عباسی این شهر از اصفهان جدا شد. پس از دفن حضرت معصومه علیها السلام پسران سعد اشعری سایبانی از بوریا (حصیر) بر روی مزار آن حضرت قرار دادند مدتی بعد زینب دختر حضرت جواد علیه السلام گنبدی بر روی قبر ساخت. در سال 431 قمری مرقد حضرت معصومه علیها السلام با خشت های کاشی زیبا آراسته گردید در سال 529 قمری شاه بیگم گنبد سابق را خراب و به جای آن گنبد با شکوهی بنا کرد و سال ها بعد شاه اسماعیل اولین پادشاه صفوی (جلوس 907، وفات 930) ایوان شمالی را ساخت در سال 1077 شاه صفی صفوی صحن زنانه را ساخت، در سال 1218 گنبد طلا ساخته شد و در اواخر قرن سیزده هجری شالوده ی صحن جدید به وسیله ی آقا ابراهیم امین السلطان ریخته شد و ساختمان آن را پسرش علی اصغر اتابک در سال 1303 به پایان رسانید. (برای اطلاع بیشتر و کامل تر به فرهنگ دهخدا مراجعه شود.).

2) الاْغَانی: کتابی است از ابوالْفرج اصفهانی (علیّ بن الْحسین بن محمّد هیثم اصفهانی) متولّد و 284 هـ. ق اوعلاّمه نسّابه وواسع الرّوایه وشاعری نیکو بود. تاریخ وفات او بنا بر مشهور 14 ذیحجّه 356 هـ. ق. بود. الأغانی یکی ازکتب مهم اوست و یکی ازکتاب های دیگر او مَقاتِلُ الطّالبین است. کتابِ “الاغَانی” را که درباره ی شناخت تاریخ و زبان بوده و بزرگان ادب را درکتابش آورده و در کتاب “الاغانی ” تاریخ مدوّن با اسلوب دقیق علمی و با زبانی ساده بیان شده است. ضمناً نسّابه به کسی می گفتند که اصل و نَسَبْ و اجداد همه بزرگان و مشاهیر را بر اثر مطالعه ی زیاد و تفحص و حافظه قوی می دانسته.